سفرنامه کربلا (بخش دوم)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و چهار

پنج شنبه 14 / 11 / 1378
نزديك به 26 اتوبوس ساعت 9 صبح در قسمت خروجى بغداد به طرف نجف اشرف منتظر حركت بودند. فاصله بغداد تا نجف اشرف 160 كيلومتر است. در كنار اتوبوس ها با اين كه مإمورين امنيتى عراق ايستاده بودند، وقتى يكى از زائران جعبه شيرينى را از پنجره به افراد فقير داد، نزديك به 150 نفر هجوم آوردند كه اين صحنه سبب شد همگى بر آن فقر و بيچارگى كه امروز دامن گير ملت عراق گرديده است، اشك بريزند و بر رژيم حاكم و سياست ننگينش نفرين فرستند. هركسى سعى مى كرد به آن زنان و مردان و بچه هاى مستمند به نحوى كمك كند و براى رهايى ملت عراق از آن سياه بختى و بيچارگى دعا نمايند. بعد از ساعتى، همه اتوبوس ها به سمت نجف اشرف، كعبه آمال همه موحدان عالم، حركت كردند.

نجف اشرف، حرم اميرمومنان، على بن ابى طالب(ع)
عظمت حرم مولاى متقيان، زائران را متحير و مضطرب نموده بود. به راستى باورشان نمى شد كه خدا چنين توفيقى را به آنان داده باشد.

حرم مطهر اميرمؤمنان(ع) داراى گنبد طلايى بزرگ و صحنى وسيع است. ساختمان حرم از ناحيه غرب به ديوار صحن چسبيده و از سه طرف ديگر باز است.

در سمت شرقى آن، ايوان باصفا و روح بخشى است كه در قرن 12 ه .ق به دستور نادرشاه افشار ساخته شد و با خشت هاى طلا تزيين گرديد. بزرگ ترين درب ورودى حرم، در اين ايوان نصب شده است. در بالاى اين درب ورودى بر روى آئينه هاى زيبا (1) نوشته شده است:

«على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيثما دار.» و «على حبه جنه، قسيم النار و الجنه، وصى المصطفى حقا، امام الناس و الجنه»

صحن مطهر حرم على بن ابى طالب(ع) كه از يادگارهاى معمارى دوران صفوى است، داراى 4 درب ورودى بزرگ است:
1 ـ باب الذهب (درب شرقى حرم مطهر).
2 ـ باب الطوسى (درب شمالى حرم مطهر).
3 ـ باب القبله (درب جنوبى حرم مطهر).
4 ـ باب السلطانى (درب غربى حرم مطهر).

ساعت 4 بعد از ظهر از باب السلطانى به صورت دسته جمعى به طرف داخل صحن با صفاى حرم حضرت على(ع) حركت كرديم. باخضوع و تواضعى وصف ناپذير درب حرم را بوسيديم و صورت برآستان ورودى صحن مبارك گذاشتيم و با جملاتى كه از عمق جانمان برمى خواست، با آن حضرت سخن گفتيم. آرام آرام به ايوان با صفاى اميرمومنان(ع) رسيديم. همگى در برابر حرمش به زمين افتادند و سجده شكر به جاى آوردند. (2)

زمزمه زائران عاشق چنان فضاى ملكوتى را به وجد آورده بود كه هرپاك ضمير فرهيخته اى را به خود جذب مى كرد. زائران زمزمه مى نمودند:

منم منم گداى تو
گداى بى نواى تو
على على، على جان (2بار)
تو اولم تو آخرم، تو هاديم تو رهبرم
تو داد خواه محشرم، رضاى حق، رضاى تو
على على، على جان (2بار)
ولى كبريا توئى، وصى مصطفى توئى
سوره هل إتى توئى، منم منم گداى تو
على على، على جان (2بار)
روى نياز من توئى، سوز و گداز من توئى
كعبه راز من توئى، حيات من بقاى تو
على على، على جان (2بار)
بهر يتيم و بى نوا، بهر فقير و مبتلى
تو مونسى تو رهنما، بيا شوم فداى تو
على على، على جان (2بار)
غلام روسياه منم، فقير و بى نوا منم
عاشق كربلا منم، بميرم از براى تو
على على، على جان (2بار)

تا نزديك اذان مغرب مشغول زيارت و دعا براى خود و جميع ملتمسين دعا بوديم. به هنگام اذان در زير بارگاه ملكوتى مولى الموحدين، اميرالمومنين(ع) شعار توحيد و نبوت و امامت بر در و ديوار حرم نقش بست و همگى، به همراه ديگر زائران همچون كبوتران مشغول چيدن در و ياقوت هاى معنوى از آن بهشت برين شديم. نماز مغرب و عشاء خوانده شد.

شب جمعه به ياد ماندنى و شگفت انگيزى بود. ساعت 30 / 9 شب همه در اطراف ضريح منور امام المتقين، على بن ابى طالب(ع) گرد آمدند و همگى با روح و معنويتى وصف ناپذير، متواضعانه مرقد نورانى آن عروه الوثقاى الهى را همانند نگين انگشتر در ميان گرفتند و با زبان امير بيان، كميل وار به مناجات پرداختند.

دعاى كميل زيباترين مناجات مخلوق با خالق است، آن هم در بقعه اى كه آرزوى همه انبيإ و اوصيإ و بندگان صالح خداست و در شبى كه درب هاى رحمت الهى تا بامداد باز است.

دعا با شور و نواى وصف ناپذيرى آغاز شد. فرشتگان پروانه وار بر روى ضريح مى چرخيدند و دعاها را به سوى عرش الهى هدايت مى كردند. هرچه به پايان دعا نزديك تر مى شد، عشق و شور زائران تبلور بيش ترى پيدا مى كرد. در بخش هاى پايانى دعا احساس مى شد پرده هاى حجاب برداشته شده و آيه (وابتغوا اليه الوسيله) (3) كه بالاترين مصداقش، اميرمومنان(ع) است، كارش را انجام داده و زائران عارف را به خالق كريمشان نزديك نموده است.

صندوقى از خاتم در داخل ضريح برروى. قرار دارد.اين صندوق كه از دوره قاجاريه ـ از زمان شاه سلطان اسماعيل صفوى ـ به يادگار مانده است، از نفائس جهان، به شمار مى رود. توسط هنرمندان هندى و چينى در سال 1345 ه .ق / 1304 ه .ش به همت شيعيان آن منطقه ساخته شده و سپس به نجف اشرف انتقال يافته و بر روى آن صندوق و مرقد قرار گرفته است.
مرقد مبارك اميرمومنان(ع) جايگاهى پاك و مقدس است. آدم ابوالبشر و نوح پيامبرـ على نبينا و آله و عليهما السلام ـ در آن مكان دفن گرديده اند.

على بن ابى طالب(ع) در ساعت هاى آخر عمرمباركش به فرزند بزرگ خود، حسن بن على(ع) فرمود: چون از دنيا رفتم، مرا غسل ده و كفن كن و با حنوطى كه از جدت، پيامبر خدا(ص) باقى مانده و جبرئيل آن را از كافور بهشتى آورده است، حنوط نما. سپس جنازه مرا بر روى تختى گذاريد. جلو تخت را رها كنيد و عقب آن را بگيريد. به هرسو كه آن تابوت حركت كرد، شما به همراه آن برويد. هركجا فرود آمد، جنازه را بر زمين بگذاريد و بر من نماز به جا آوريد. بعد تابوت را برداريد و زير آن را حفر كنيد. قبركنده و آماده اى خواهيد يافت كه پدرم، نوح پيامبر آن را آماده كرده است.

محمدبن حنفيه مى گويد: در آن نيمه شب، بعد از آن كه مقدار كمى گود كرديم، قبر ساخته و لحد پرداخته اى ظاهر گرديد و تخت سنگى بود كه به خط سريانى بر روى آن نوشته شده بود:
«هذا قبر حفره نوح لعلى بن ابى طالب وصى محمد(ص) قبل الطوفان بسبعماه سنه»; اين آرامگاهى است كه نوح پيامبر براى على بن ابى طالب(ع) وصى و جانشين محمد(ص) آن را 700 سال پيش از طوفان آماده نموده است. (4)

حضرت مهدى(ع) به هنگام زيارت جدش، اميرمومنان(ع) فرمود: «السلام عليك و على ضجيعيك آدم و نوح و رحمه الله و بركاته»؛ درود بر تو (اى اميرمومنان) و بر دو پيامبر، آدم و نوح(عليهما السلام) كه در آرامگاه تو آرميده اند. رحمت و بركات الهى بر شما گوارا باد! (5)

امام صادق(ع) در باره زيارت جدش، اميرمومنان(ع) به محمدبن مسلم فرمود: براى زيارت جدم، اميرمومنان غسل كن و نظيف ترين لباس هاى خويش را بپوش و خود را خوشبو نما و با آرامش و توجه از باب السلام داخل شو و 30 مرتبه تكبير گو و رو به قبله بايست و با مولاى خود سخن بگو. (6)

بعد از زيارت، 6 ركعت نماز مى خوانى، دو ركعت اول را به اميرمومنان، على بن ابى طالب(ع) و دو ركعت دوم را به حضرت آدم(ع) و دو ركعت آخر را به نوح پيامبر(ع) هديه مى نمايى. (7)

وادى السلام
صبح جمعه به سوى «وادى السلام» رفتيم. جايگاهى كه بسيارى از پيامبران، صالحان، دانشمندان و شخصيت هاى برجسته اسلامى در آن مدفونند و يا روزها و شب ها را در آن جا بيتوته نموده اند.

در روايات اسلامى آمده است: وادىالسلام جايگاهى است كه ارواح انسان هاى با ايمان بعد ازمرگ در آن جا به سر مى برند، تا قيامت برپا شود. بعد از آن جا به بهشت برين حضرت حق داخل مى گردند.

همچنين در آن جا آرامگاه حضرت صالح و حضرت هود (عليهما السلام)، مقام امام زين العابدين و امام عصر(عليهما السلام) و آرامگاه كميل بن زياد نخعى ـ رحمه الله ـ و ميثم تمار ـ رحمه الله ـ و مسجد حنانه ـ كه سرامام حسين(ع) در آن جا قرار داشت.ـ قرار دارد، كه توفيق زيارت آن ها را پيدا نموديم. بعد از ظهر عازم كوفه شديم.

خانه امام على بن ابى طالب(ع)
خانه امام اميرالمومنين(ع) را زيارت كرديم، منزل اميرى كه بر عراق، حجاز، بحرين، شامات (سوريه، فلسطين اشغالى و اردن) و ايران آن روز حكومت مى كرد. خانه داراى دو اتاق و يك سالن پذيرايى كوچك است. در كنار اين سالن، چاه آبى است كه الان هم داراى آب است و زوار جهت تبرك از آن مى نوشند و مقدار كمى هم همراه مى برند.

آنچه دل زائران عارف و عاشق على بن ابى طالب(ع) را به درد مىآورد و مى لرزاند، همان سالن پذيرايى كوچك است كه بدن مبارك اميرالمومنان(ع) را بعد از شهادت، در آن جا غسل دادند و كفن كردند و فرزندانش; حسن و حسين و زينب و ام كلثوم و عباس و عون و جعفر(عليهم السلام) و ديگر نزديكانش نظاره گر بودند. اين سالن كوچك به نام «مغتسل على بن ابى طالب(ع)» معروف است.

مسجد كوفه
مسجد كوفه از مشهورترين و با سابقه ترين مساجد اسلامى است كه 116 متر طول و 110 متر عرض دارد. اين مسجد در سال 17 ه’ .ق همزمان با شهر كوفه تإسيس شد و صحن وسيع و بزرگ و بدون سقفى دارد كه نزديك به 40 هزار نفر را درخود جاى مى دهد. درون صحن و غرفه هاى اطراف آن، جايگاه هاى مقدسى قرار دارد كه زائران در آن اماكن، دو ركعت نماز تحيت و دعاهاى مخصوص مى خوانند.

شايد يكى از مهم ترين محراب هاى هفتگانه (8) مسجد كوفه، محراب اميرمومنان(ع) است كه در آن جا، حضرت على(ع) در حالت نماز توسط عبدالرحمن بن ملجم مرادى (لعنه الله عليه) به شهادت رسيد.

دكة القضاء
سكويى است در قسمت شمال شرقى مسجد، كه اميرمومنان(ع) در آن مكان، قضاوت مى نمود و دعاوى مسلمانان را حل مى كرد. ستون كوتاهى در آن جا قرار داشت كه بر روى آن نوشته شده بود: (ان الله يإمر بالعدل و الاحسان) (9)

«بيت الطشت»: (10) در اين مكان يكى از معجزات امام المتقين(ع) تحقق پيدا كرده است.

بعد از پايان اعمال مسجد كوفه، به سمت جنوب شرقى آن كه راهرو كوتاهى بود، رفتيم. ناگاه در سمت راست، حرم با صفاى مسلم بن عقيل(ع) راديديم. جهت زيارت داخل شديم. ضريح زيبا و با عظمتى داشت و در كنار آن چندين رواق و شبستان ديده مى شد. درسمت جنوبى حرم، آرامگاه «مختار بن إبى عبيده ثقفى» است، سردارى كه انتقام خون شهداى كربلا را از قاتلان سفاك آنان گرفت و همگى را به جهنم فرستاد و بر قلب سوخته و مجروح امام زين العابدين(ع) و ديگر خاندان اهل بيت(عليهم السلام) مرهمى نهاد.

در مقابل حرم مسلم، آرامگاه «هانى بن عروه»، همرزم و ميزبان باوفاى آن بزرگوار قرار دارد.

شنبه 16 / 11 / 1378 ه .ش
قبل از اذان صبح، به سوى حرم مولاى متقيان حركت كرديم. اين دفعه از باب الطوسى كه در سمت شمال قرار دارد، داخل حرم شديم. پس از اذن دخول، نافله شب خوانديم، نماز صبح را به جماعت برگزار نموديم.

در آن بقعه مباركه يكى ـ دو بار «زيارت امين الله» خوانديم. احساس مى شد شإن نزول واقعى آن زيارت مستند همان جا است. آن روز توفيق «زيارت جامعه» را پيدا كرديم; زيارتى كه جمله جمله آن معرفى جايگاه و مقام سيدالاوصياء، على بن ابى طالب(ع) و ديگر ائمه معصومين(عليهم السلام) است.

آرام آرام ساعت هجران نزديك شد. با خواندن زيارت وداع، با قلبى پردرد و دلى اميدوار ازحرم و ايوان با صفايش جدا شديم و از نجف خارج گشتيم.

مسجد سهله
هنگام خروج از نجف و كوفه، به «مسجد سهله» مشرف شديم. اين مسجد داراى بركات فراوانى است. در روايات آمده است: حضرت حجت ـ سلام الله عليه ـ با اهل و عيال به آن مسجد مىآيد و آن جا را منزل خويش قرار مى دهد. (11)

امام باقر(ع) فرمود: حضرت قائم(ع) هميشه به اين مسجد رفت و آمد خواهد كرد. (12)

مسجد سهله داراى مقام ها و مكان هاى متعددى است كه در آن ها، دو ركعت نماز مى گزارند و دعاهاى وارده را قرائت مى كنند. آن ها عبارتند از:
الف ـ مقام ادريس(ع). ب ـ مقام خضر(ع). ج ـ مقام ابراهيم(ع). دـ مقام زين العابدين(ع). ه ـ مقام حضرت مهدى(ع).
آقاى دهقانى زاده (13) با صداى زيباى خودشان، آيات مربوط به حضرت مهدى(ع) را قرائت كردند كه بر روح و روان اشخاص داخل مسجد اثر بسيار مثبتى گذاشت. زائران ايرانى و غير ايرانى، همگى اشك ريختند و فرياد «يابن الحسن و يا مهدى» آنان بر فضاى ملكوتى مسجد نقش بست.

16 / 11 / 1378 ه .ش.
نزديكى ظهر به طرف «نينوا» و سرزمين كربلا حركت كرديم. عشق و سوزى كه از ساليان سال در دل زائران و عاشقان حسينى بود، شعله ور گرديد. ديدار نجف اشرف، كاظمين شريفين و سامرإ عسكريين عطش بيش ترى را جهت زيارت سالار شهيدان و ياران باوفايش ايجاد كرد و تب و تاب محبت و ولايت اهل بيت(عليهم السلام) به جسم و جان نشاط بخشيد. زمزمه، عزادارى، زيارت عاشورا، فريادهاى «يا اباعبدالله انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم…» به همراه اشك و ناله، همگى تبلور عشق بود، عشقى كه شعله هاى سوزنده اش كاخ هاى ظلم و استبداد را درهم كوبيد و نابود كرد.

كربلا، مدينة الشهداى اسلام
فاصله نجف اشرف تا شهر كربلاى معلا 120 كيلومتر است. جهت رسيدن به كعبه عشاق لحظه شمارى مى شد. ساعت 30 / 1 بعد از ظهر بود كه در و ديوارهاى شهر غم زده و مصيبت بار مدينه الشهداى اسلام، كربلا معلا را زيارت كرديم. هرچه به گنبد و صحن و سرايش نزديك تر مى شديم، افراد حال خوش ترى پيدا مى كردند.

آن گاه كه گنبد ملكوتى اباعبدالله(ع) را به همراه پرچم خون رنگش مشاهده نموديم، تإثير شگفت انگيزى در همگان پيدا شد كه نمى توان آن را، توصيف كرد. همين قدر مى توان گفت:

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعى است كه جان ها همه پروانه اوست
اين چه جامى است كه دلها همه مستانه اوست
من ندانم كه چه سرى است كه در خانه اوست

اتوبوس ها در اطراف حرم امام حسين(ع) و اباالفضل العباس(عليهما السلام) به نشانه عشق و طواف كعبه دل ها، سه بار دور زدند. بعد جهت آمادگى بيش تر و تجديد وضو به هتلى كه در نزديكى اين دو حرم بود، روانه شديم. ساعت 4 بعد از ظهر غسل زيارت نموده، با گام هاى كوچك به محل قطع شدن دست راست و سپس به محل قطع شدن دست چپ اباالفضل العباس(ع) رفتيم.

در تاريخ آمده است: زيد بن ورقإ ـ لعنه الله عليه ـ كسى بود كه كمين كرد و با شمشير ضربه ناجوانمردانه اى زد و دست راست آن حضرت را قطع كرد. عباس بن على(عليهما السلام) در حالى كه شمشير را به دست چپ گرفته بود، مبارزه كرد و چنين رجز مى خواند:

والله ان قطعتم يمينى
انى احامى إبدا عن دينى
و عن امام صادق اليقينى
نجل النبى الطاهر الامين

سوگند به خدا! اگر شما دست راست مرا قطع كرديد، من هرگز از حمايت دين خويش دست بر نمى دارم. من پيشواى راستگوى خود را حمايت مى كنم، امامى كه نواده پيامبر پاك و امين اين امت است. (14)

حكيم بن الطفيل ـ لعنة الله عليه ـ بعد از مدت كوتاهى، ضربه اى بر دست چپ آن حضرت زد و دست مبارك آن حضرت را قطع كرد. آن بزرگوار به هنگام قطع شدن دست چپ، چنين رجز خواند:

يا نفس لاتخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يسارى
فأصلهم يا رب حر النار

اى نفس! از كافران مترس! بشارت باد تو را به رحمت خداوند جبار به پيامبرى كه سرور و منتخب است. همانان با جنايت خود دست چپ مرا قطع كردند. بار خدايا! گرمى آتش جهنمت را به آن ها برسان! (15)

نگاهى به معركه جانبازى اباالفضل(ع)
با همه تغييرات جغرافيايى كه درطول ساليان دراز به وجود آمده، امروز نماى بخشى از صحنه پيكار چنين است:

فاصله نهر علقمه تا محل قطع شدن دست راست ابوالفضل العباس(ع) نزديك به 500 متر است و از آن جا تا محل قطع شدن دست چپ نزديك به 100 متر مى باشد و از آن جا تا مقتل و محل شهادت آن علمدار بزرگ، نزديك به 130 متر است. در مجموع، فاصله آن تا حرم امام حسين(ع) 400 متر مى باشد. حال با نگاهى به وضعيت ميدان نبرد، دو نكته اساسى به دست می آيد:

1 ـ وسعت ميدان نبرد با توجه به كمى ياران سالار شهيدان. (توضيحش خواهد آمد.)

2 ـ دلاورى، شجاعت، ايثار، از خودگذشتگى و قدرت جسمى و روحى علمدار كربلا كه در برابر آن همه دشمن ايستاد، خود را معرفى كرد، با شهامت رجز خواند، اهداف والايش را مطرح نمود و پس از پيكار و مبارزه اى سخت، با صدها جراحت بر بدن و دست هاى قطع شده و فرق شكافته، آخرين جمله خود را خطاب به مولايش، اباعبدالله الحسين(ع) چنين گفت: «ادركنى» ؛ مرا درياب! امام حسين(ع) خود را به بالين او رساند. عباس(ع) گفت: «عليك منى السلام اباعبدالله(ع)»; درود من برتوباد! اى ابا عبدالله! درآن وقت سالار شهيدان بر سر علمدار و برادر خويش ايستاد و جمله اى از عمق جانش فرمود:
«الان انكسر ظهرى و قلت حيلتى»; الان كمرم شكست و چاره انديشى و اميدم از بين رفت. (16)

زين العابدين(ع) درباره عمويش، ابوالفضل العباس ـ عليه آلاف التحيه والثناء ـ فرمود: «رحم الله العباس فلقد آثر و إبلى و فدى إخاه بنفسه حتى قطعت يداه فإبدله (فابدل) الله بهما جناحين يطير بهما مع الملائكه فى الجنه كما جعل لجعفرالطيار بن ابى طالب(ع) و إن للعباس عندالله ـ تبارك و تعالى ـ منزله يغبطه بها جميع الشهدإ يوم القيامه.» (17) ; رحمت و بركات خداوند بر عمويم، عباس ابن على(ع) كه كارى جاودانه و آزمايشى بزرگ انجام داد و جان فشانى كرد و خود را فداى برادر خويش نمود، تا اين كه دو دستش قطع گرديد. خداوند درعوض آن ها، به او دو بال عنايت كرد كه به وسيله آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز نمايد، همان طور كه به جعفر طيار، فرزند ابى طالب نيز دو بال عنايت كرد. همانا عباس ابن على(ع) در نزد پروردگار جايگاه بلند و والايى دارد، به گونه اى كه همه شهيدان در روز قيامت برآن، رشك خواهند برد.

حرم حضرت اباالفضل(ع)
به خاطر نزديكى حرم علمدار كربلا، «اباالفضل(ع)» به طرف صحن مبارك او حركت كرديم و از «باب الفرات» داخل شديم. با زمزمه از داخل صحن به سوى حرم شريفش راه افتاديم. در جلو «باب القبله» ايستاديم و اذن دخول خوانديم. سپس وارد حرم شديم. ضريح (18) «اباالفضل العباس(ع)» از هيبت و عظمت بسيار والايى برخوردار است.

جوانمردى و فتوت وى درصحنه نبرد و تواضع او در برابر امام زمانش سبب شد كه امروز كم تر كسى باشد كه داخل حرم شود و ابهت و آن بزرگى را نبيند. بالاى سرمبارك ايستاده بوديم كه فقرات زيباى زيارت را بعضى تلاوت مى كردند.

«السلام عليك ايها العبد الصالح… السلام عليك يا اباالفضل العباس بن اميرالمومنين… إشهد لقد نصحت لله و لرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسى فلعن الله امة قتلتك و لعن الله امة ظلمتك و لعن الله امة استحلت منك المحارم و انتهكت حرمة الاسلام فنعم الصابرالمجاهد المحامى الناصر و الاخ الدافع عن اخيه المجيب الى طاعة ربه الراغب فيما زهد فيه غيره من الثواب الجزيل و الثناء الجميل و الحقك الله بدرجة آبائك فى جنات النعيم. اللهم… اجعلنى ممن ينقلب من زيارة مشاهد احبائك مفلحا منجحا قد استوجب غفران الذنوب و ستر العيوب و كشف الكروب انك اهل التقوى و اهل المغفرة.»

درود بر تو اى بنده شايسته خدا! درود بر تو اى اباالفضل العباس فرزند اميرمومنان!… گواهى مى دهم براين كه تو خير خواه درراه خدا و پيامبرش و نيز برادرت بودى، برادرى كه بهترين ياورش در سختى ها بودى. پس نفرين خدا بر گروهى كه تو را كشتند و نفرين بر آنانى كه بر شما ستم كردند و نفرين و لعن خدا بر آنانى كه نواميس شما را بر خود حلال دانستند و حدود و ارزش هاى والاى اسلامى را از بين بردند. تو چه نيكو بردبار، مجاهد، حمايت كننده ياور و برادرى كه به حق از برادرت دفاع كردى، آن برادر و امام زمانى كه تمام انگيزه اش اطاعت و پيروى از پروردگار خويش بود. برادر تو بيش ترين علاقه را به چيزى داشت كه همه از آن روى گردان بودند و آن، رضوان و خشنودى خداوند بود، چيزى كه ثوابى و اجرى افزون داشت و ستايش زيبا در پى داشت. خداوند تو را به درجه پدرانت در بهشت پرنعمت ملحق گرداند… پروردگارا! قرار بده مرا از زائران اوليايت، زيارتى كه سبب دگرگونى روح شود و رستگارى و پيروزى را در پى داشته باشد و آن زيارت موجب آمرزش گناهان و پوشاندن زشتى ها و بر طرف شدن سختى ها گردد. بارخدايا! تو سزاوار اعطاى تقوا و آمرزشى! (19)

سپس دو ركعت نماز خوانديم و به آن بنده شايسته ومجاهد نستوه جانباز و شهيد نينوا هديه كرديم.

پى نوشتها:
1 ـ آيينه كارى داخل حرم و رواق هاى اطراف و تزيين داخلى آن توسط هنرمندان ايرانى انجام گرفته است.
2 ـ در سمت راست و چپ آن، علماى بزرگى مانند: علامه حلى، مقدس اردبيلى، شيخ مرتضى انصارى، سيدابوالحسن اصفهانى، سيد مصطفى خمينى و… مدفون گرديده اند.
3 ـ سوره مائده، آيه 35.
4 ـ بحارالانوار، ج 42، ص 234، ح 44، ب 127.
5 ـ همان، ج 53، ص 271.
6 ـ زيارت نامه در آخر سفرنامه به صورت مفصل آمده است.
7 ـ بحارالانوار، ج 100، ص 373، ح 9، ب 5.
8 ـ محراب هاى هفتگانه عبارتند از: أـ محراب اميرمومنان(ع). ب ـ محراب امام زين العابدين(ع). ج ـ محراب امام صادق(ع). د ـ دكه المعراج. ه ـ مقام جبرئيل(ع)، و ـ مقام نوح(ع). ز ـ مقام ابراهيم(ع); محل توبه آدم(ع).
نيز مستحب است در «دكة القضاء» و «بيت الطشت» دو ركعت نماز گزارده و دعاهاى مستحبه وارده خوانده شود.
9 ـ سوره نحل، آيه 90.
10 ـ اين جايگاه مربوط به دخترى است كه در ميان آب نشسته و زالويى به رحم او داخل شده بود و در اثر مكيدن خون، بزرگ شده و شكم دختر بزرگ شده بود. برادران آن دختر بدگمان شده بودند و تصميم به قتل او گرفتند. او را نزد اميرمؤمنان، على بن ابى طالب(ع) آوردند. حضرت دستور داد در گوشه مسجد پرده كشيدند و به قابله اى دستور داد او را بررسى كند. قابله گفت: اين دختر حامله است و فرزند در رحم دارد. حضرت على(ع) دستور داد طشتى پرلجن آوردند و دختر را روى آن طشت نشاندند. زالو چون بوى لجن به مشامش رسيد، از رحم دختر خارج شد و معلوم شد آن اتهام، بى اساس و دختر بى گناه است.
11 و 12 ـ بحارالانوار، ج 52، ص 376.
13 ـ قارى ممتاز مسابقات قرآن نيروهاى مسلح كشورهاى اسلامى.
14 و 15 ـ مقتل الحسين(ع)، مقرم، ص 337 و بحارالانوار، ج 45، ص 40 و 41، ب 37.
16 ـ كربلا، سعيد العسيلى، ص 513 و مقتل مقرم، ص 269.
17 ـ بحارالانوار، ج 22، ص 274 و ج 44، ص 298، ح 4.
18 ـ اين ضريح باحمايت آيت الله العظمى حكيم در سال 1385 ه .ق ساخته شد و هزينه آن را بعضى از افراد نيكوكار ايرانى پرداختند. به گفته سيد بدرالدين آل ضياء، توليت حرم حضرت اباالفضل العباس(ع)، هزينه ساخت ضريح 250 هزار دينار عراقى بود كه در ساخت آن، 400 هزار مثقال نقره (قريب به 2000 كيلوگرم) و 800 مثقال طلا (نزديك به 40 كيلوگرم) به كار رفت و ساخت آن 3 سال به طول انجاميد.
منبت كارى و ساخت ضريح در ماه رمضان سال 1385 ه .ق به پايان رسيد و در روز پنج شنبه 15 رمضان آن سال در مراسمى، توسط آيت الله سيد محسن حكيم ـ رضوان الله تعالى عليه ـ پرده بردارى شد. (كربلا و حرم هاى مطهر، سلمان هادى آل طعمه، ترجمه حسين صابرى، ص 280.)
19 ـ بحارالانوار، ج 101، ح 33 و مفاتيح الجنان، زيارت ابوالفضل العباس(ع).
سؤال: چرا مضجع و آرامگاه اباالفضل العباس(ع) از ديگر شهداى كربلا جداست و حدود 400 متر فاصله دارد و قبيله بنى اسد به همراه امام زين العابدين(ع) او را در همان مكان دفن كردند و به ديگر شهدا همانند على اكبر و عون و… ملحق ننمودند؟
پاسخ: در معركه كربلا هريك از جان بركفان عاشورايى كه به شهادت مى رسيدند، اباعبدالله الحسين(ع) آن اجساد طاهره را خود به تنهايى و يا با ديگر افراد باقى مانده به نزديكى خيمه ها مى رساند و بعد هم قبيله بنى اسد آنان را در مكان واحدى در نزديكى مقتل و محل شهادت سالار شهيدان حسين بن على(ع)دفن كردند. لكن رها نمودن جسد مبارك اباالفضل العباس(ع) از سوى امام حسين(ع) دركنار نهر علقمه و محل شهادت و بعد هم دفن ننمودن آن توسط قبيله بنى اسد و امام زين العابدين(ع) به همراه ديگر شهدا، از جمله معجزات و شگفتى هايى بود كه گذشت زمان آن را روشن ساخت. زيرا خداوند منان مى خواست تا آن علمدار وفادار كه هستى خود را فداى امام زمان خويش نمود، داراى گنبد و قبه اى مستقل گردد و مردم از اطراف جهان در زير آن قبه و آن ضريح گرد آيند و خواسته هاى خويش را مطرح كنند و آن «باب الحوائج» همچون ديگر معصومان پاك ـ عليهم السلام ـ حلقه اتصال حق تعالى گردد و معجزات و كراماتى فراوان نشان دهد تا شأن و منزلت وى در اين جهان افزون شود؛ همان طورى كه در آخرت چنين خواهد بود.
بالاتر اين كه در كنار آرامگاه آن سقاى تشنه لب، چشمه آب زلالى از نهر علقمه ظاهر شده كه بسيارى از افراد با آشاميدن از آن شفا گرفته واز امراض صعب العلاج رها گشته اند.
اين امتياز و صدها برترى ديگر، گوشه اى از آن خواسته ثارالله است كه با رها كردن جسم پاره پاره علمدارش، رمز و راز آن را حق تعالى در طول ساليان دراز روشن ساخت. 

سفرنامه کربلا (بخش اول)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و سه

اشاره:
حذيفه بن منصور مى گويد: در محضر امام صادق(ع) بودم. آن حضرت پرسيد: «كم حججت» چند سفر حج به جا آوردى؟ پاسخ دادم: 19 مرتبه. امام(ع) فرمود: «إما انك لو إتممت احدى و عشرين حجه لكتب لك كمن زار الحسين بن على(ع)»; آگاه باش! چنانچه سفرهاى حج خويش را به 21 مرتبه برسانى تازه ثواب و پاداش آن برابر باكسى است كه جدم حسين بن على(ع) را زيارت كند.(1)

38 سال انتظار
شوق ديدار حرم مطهر شش امام معصوم(ع) در نجف, كربلا, كاظمين و سامرإ روز به روز روح و روان ما را همچون شمع آب مى نمود.

هفت ساله بودم كه مادرم به من گفت: تو دو ساله بودى كه خداوند توفيق زيارت عتبات عاليه عراق را به من, پدرت و تو عنايت كرد و بعد از طى راه ها و تحمل سختى ها, به نجف اشرف و كربلاى معلا رسيديم.

در هر يك از اين دو شهر, ده روز اقامت گزيديم. تو در ميان راه به مريضى سختى مبتلا گشتى, ما مداواى فراوانى كرديم اما نتيجه اى حاصل نشد. من كه از زنده ماندن تو ناميد شده بودم, دكمه هاى پيراهنت را باز كردم و با ناراحتى زياد, داخل حرم اميرمومنان(ع) شديم. گريه و ناله مى كردم. زن عربى ازمن پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

پاسخ دادم: بچه ام مريض شده و در حال مرگ است. چه كنم؟

زن عرب دست مرا گرفت وكنار ضريح مولايمان, على بن ابى طالب(ع) برد. ظرفى را آب كرد و به كنار ضريح آورد و به دست من داد و گفت: غبار داخل ضريح مولا شفااست. مقدارى از غبار ضريح مبارك را گرفتم و در داخل آب ريختم و به قصد استشفا به تو دادم. بعد از يكى ـ دو ساعت, سلامتى كامل به تو برگشت و خوب شدى.

از آن روز هميشه آرزوى زيارت نجف, كربلا, كاظمين و سامرإ مرا به خود مشغول كرده بود. در مناسبت هاى مختلف ديدار آن ميعادگاه را انتظار داشتم و آن را از خداوند درخواست مى نمودم, تا اين كه خداوند منان عنايت كرد و بعد از 38 سال انتظار, توفيق رفيق راه ماگشت. ما و بسيارى از دلباختگان اهل بيت عليهم السلام توفيق زيارت آن امامان عليهم السلام عصوم و شهداى گرانقدر را پيدا كرديم.

سفر اول من به عتبات عاليات در سال 1335 ه .ش. بود. به هنگام اقامت در كربلا, درعراق كودتاى عبدالكريم عليه قاسم انجام گرفت و بعد از مدتى, راه عتبات بر عموم مردم مسدود گرديد.

رزمندگان در 8 سال دفاع مقدس تلاش بى وقفه اى را انجام دادند و با آب فرات وضو گرفتند و خود را شستشودادند, لكن وضو و غسل آنان مقدمه شهادت و زيارت حضرت حق جل و علا شد.

پس از دوران طولانى دفاع مقدس و بازگشت آزادمردانى كه سال ها در بند اسارت رژيم بعثى عراق به سر برده بودند, به ويژه آنانى كه در آخرين روزهاى بازگشت خود به زيارت عتبات مشرف شدند, گرد و غبار و صفاى آن حرم هاى مطهره مردم علاقه مند به اهل بيت عليهم السلام را ديوانه تر كرد. آرام آرام زمزمه باز شدن راه كربلا و عتبات مقدسه عراق فضاى ايران اسلامى ما را معطر نمود و آن زمزمه رويايى به حقيقت تبديل شد. سپس خانواده هاى معظم شهدا, به ويژه آنانى كه چند شهيد تقديم انقلاب اسلامى كرده بودند, در صف اول زائران سالار شهيدان, اباعبدالله الحسين(ع) قرار گرفتند.

خانواده هاى معزز شهيدان در اين سفر معنوى ـ الهى دو مسؤوليت بزرگ را بر دوش داشتند:
زيارت به نيابت از شهداى گرانقدر و زيارت به نيابت از قلب هاى عاشق خويش.

بعداز اين عزيزان, نوبت به رزمندگان دفاع مقدس رسيد.

اين ترتيب و چينش صحيح گرچه براى عشاق دلباخته سنگين بود و هر روزش ماه ها به حساب مىآمد, لكن رحمت الهى آرام آرام شامل حال عاشقان سرگشته و مضطربى شد كه عشق حسينى با همه وجودشان عجين گشته بود و ساليان طولانى, از راه دور با حالات گوناگون بر اميرمومنان و سالار شهيدان و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) سلام و درود فرستاده بودند.(2)

بعد از دوبار نام نويسى و روياهاى حقيقى تكان دهنده, بارقه اميد در كالبدمان دميد, به ما خبر دادند كه در دهه سوم ماه شوال, مصادف با دهه فجر, جهت زيارت عتبات مقدسه به سرزمين عراق خواهيد رفت.

ميعادگاه انتظار
11/11/78 ه .ش.
روز دوشنبه فرا رسيد. كاروان دلباخته علوى, عاشقان حسينى, دلسوختگان موسى بن جعفر و جوادالائمه(عليهما السلام) و دلدادگان امام هادى و امام عسكر(عليهما السلام) پس از اجتماع و هماهنگى, در ساعت 12 صبح به سوى ترمينال غرب رفتند.

بعد از ظهر, ساعت 3 به سوى غرب كشور حركت كرديم. بامداد روز 12/11/78 ه .ش. به شهرستان سرپل ذهاب(3) رسيديم و در نزديكى مزار محدث ثقه و عالى مقام, «احمدبن اسحاق اشعرى قمى»(4) نماز صبح را به جماعت برگزار كرديم و از آن جا به شهر مرزى خسروى رفتيم. ساعت 8/30 دقيقه بامداد وارد شهر مرزى منذريه عراق شديم.

برخورد مأموران عراقى بسيار خوب بود. زائران سعى مى كردند به آنان هديه دهند و كمك كنند, زيرا فقر و تنگدستى از وضعيت آنان روشن بود. هرگاه به بعضى هم كمك (بخشش) نمى شد, ناخشنودى در چهره شان پيدا مى گشت.

سه ساعت انتظار كشيديم تا كنترل گذرنامه ها, تبديل پول ايران به دينار عراقى و. .. انجام شد. ساعت 12 بعد از ظهر به طرف بغداد حركت كرديم.

كاظمين شريفين (حرم امام موسى بن جعفر و امام جواد الائمه(عليهما السلام))
12/11/78 ه .ش.
زمزمه زائران و لحظه شمارى آنان براى رسيدن به حرم امام هفتم موسى بن جعفر و امام نهم جوادالائمه(عليهما السلام) تماشايى بود. ساعت چهار بعد از ظهر, لحظه اى كه چشم هاى ما به دو گنبد طلايى و ملكوتى و چهار گلدسته آن دو امام افتاد, اشك شوق و ديدار برگونه همگى جارى گشت. زائران آنگاه كه پا به صحن و سراى مبارك گذاردند, بى اختيار مناجات دلپذير موسى بن جعفر(ع) در زندان هاى استبداد هارونى را زمزمه مى كردند:

«اللهم انى إسإلك الراحه عند الموت و العفو عندالحساب.»(5)

صحن مطهر, داراى سه ايوان زيبا و بزرگ با سقف هاى بلند مى باشد كه ستون هاى قوى آن را نگه داشته و با كاشى و آيينه آذين شده است. دو گنبد طلايى بر روى ضريح مبارك دو امام همام شكوه وجلالى خاص به شهر بغداد, خصوصا به منطقه كاظمين بخشيده است.

صحن و سراى باصفاى آن حرم, يادآور سختى ها و مشكلاتى بود كه امام موسى بن جعفر(ع) و امام جوادالائمه(ع) آن ها را در تبعيد تحمل كردند و در برابر نظام حيله گر و مستبد (بنى عباس) از مبارزات گوناگون عليه آنان لحظه اى كوتاهى ننمودند. زائران از صميم قلب با دو امام خويش سخن مى گفتند و با زمزمه «يا باب الحوائج, يا موسى بن جعفر و يا جوادالائمه ادركنى!» اراده و عشق خود را بروز مى دادند.

زيارت موسى بن جعفر(ع)
در برابر باب القبله حرم ايستاديم. پس از مناجات و شكرگزارى به درگاه خداوند سبحان, اجازه ورود به حرم را گرفتيم و در برابر ضريح نورانى, ملكوتى و با صفايش به ياد همه سفارش كنندگان و ملتمسان, به نيايش پرداختيم. هركس در حال عرفانى خود بود, كسى را نمى ديد و كسى را نمى شناخت, زيرا تمام وجودشان متوجه دو امامى بود كه ده ها سال آرزوى زيارت آن ها را داشتند.

ضريح بزرگ و نقره اى رنگى داخل حرم است كه در قسمت جنوبى و قبله آن, امام موسى كاظم(ع) و در قسمت شمالى داخل ضريح, امام جوادالائمه(ع) دفن شده است.

در سمت غربى آن, فاصله ضريح با ديوار بسيار كم است, به طورى كه دو نفر به راحتى از آن جا نمى توانند گذر كنند. سمت شرقى ضريح توسعه داده شده است.

در قسمت جنوبى, زير دو گنبد و مقابل مضجع شريف موسى بن جعفر(ع) مكان نسبتا وسيعى است كه حدودا 18 متر مربع مى باشد. به همراه برادران كاروان توانستيم در آن مكان شريف مشغول زيارت و نيايش شويم.

بعضى از زائران عراقى از كيفيت و چگونگى زيارت زائران ايرانى خوشحال بودند و مى خواستند با زائران تماس بيشترى بگيرند, لكن از جو حاكم, برخويش وحشت داشتند.

زيارت پرمحتوا و دلنشين امام موسى كاظم(ع) غربت و مظلوميت و حقانيتى را مى رساند كه نتيجه آن, محبوبيت و حاكميت آن دو معصوم پاك بردل هاى آزاده و خيرانديش است و نفرت و انزجار از همه ستم پيشگان اموى و عباسى است; زيرا آنان به خاطر آمال شيطانى خويش حكومت الهى امام هفتم و نهم را نه تنها غصب كردند, بلكه طورى زندگى عادى را برآنان سخت گرفتند كه مانع استفاده مردم از آن درياى كرامت و فرهنگ غنى اسلام شدند. اين جنايتى بود كه امويان و عباسيان نه تنها برآن نسل, بلكه برهمه نسل هاى بعد روا داشتند.

در زيارت امام هفتم(ع) آمده است:
درود برموسى بن جعفر(ع), كسى كه جانشين همه نيكوكاران است. او پيشواى برگزيدگان و گنجينه دانش هاى نورانى و وارث آرامش و هيبت الهى است. او شب زنده دارى بود كه از سرشب تا به سحر پياپى مشغول استغفار و آمرزش بود. سجده هاى طولانى شبانه اش با چشمى گريان و اشكبار به همراه مناجات فراوان و ناله هاى پى درپى, لحظه اى او را از خالق خود جدا نمى نمود.

او امامى بود كه عقل, انديشه, خرد, خوبى ها, برترىها, بخشش, احسان, پيوند و همبستگى بين افراد در او تبلور داشت. با سختى, شكيبايى, رنج و غم همدم بود. ستم و ظلم فراوان ديد. عمرى در سياه چال ها به سر برد و بيش ترين شكنجه و اذيت را در زندان ها از سوى حاكمان ستم پيشه اموى و عباسى تحمل نمود. تاريكى و نمورى سلول هاى زندان و شكنجه ها پاهاى مباركش را كه در كند و زنجير غل (بسته) شده بود, مجروح نمود و استخوان هايش را خرد كرد و زمين گير نمود. او را كشتند. به هنگام خروج جنازه اش از زندان, مناديان حكومت جائر اهانت مى كردند و او را پيشواى رافضيان معرفى مى نمودند.

بارخدايا! درود و رحمتت را بر او بفرست, رحمتى فراوان و پاك و پاكيزه, به طورى كه بتواند با آن رحمت, عده زيادى را شفاعت كند و لطفش شامل حال نسل هاى زيادى گردد.(6)

زيارت امام نهم جوادالائمه(ع)
بعد از اتمام زيارت امام هفتم(ع), همگى به سمت شمال ضريح مقدس رفتيم, زيرا در قسمت داخلى شمال ضريح, مدفن امام جواد(ع) قرار دارد.

در پشت ضريح, مكان نسبتا وسيعى وجود دارد كه حدودا 25 متر مربع است. همگى به صورت دسته جمعى زيارت خوانديم. به هنگام نماز مغرب و عشإ, در روضه مباركه جوادالائمه(ع) نماز جماعت برگزار كرديم. شكوه و جلال وصف ناپذيرى داشت. در بين دو نماز براى امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) و نجات ملت هاى مسلمان و برآورده شدن حاجت هاى ملتمسان, دعا كرديم.

بعضى از عراقى ها از برگزارى نماز جماعت بسيار مسرور و خوشحال بودند. آن ها اظهار مى داشتند, مدت ها نماز جماعت در آن مكان برگزار نشده بود.

روضه, دعا, نيايش و عبادت در زيرقبه آن دو امام همام بالاترين كار ارزشمندى بود كه خداوند توفيق آن را به ما عنايت كرده بود. ما تصور اين بذل عنايت را از سوى خداوند نداشتيم.

سپس همگى ضريح مقدس امام موسى بن جعفر و امام محمدتقى(عليهما السلام) را بوسيديم و هركس هر آنچه در دل داشت, با آنان در ميان مى گذاشت و براى آينده خويش و ديگران دعا مى نمود.

بعد از زيارت, مدفن چند تن از فقهاى بزرگ و رادمردان علم و فضيلت در داخل حرم و صحن مطهر و قسمت بيرونى آن, توجه ما را جلب كرد, همانند مقبره هاى شيخ مفيد, خواجه نصيرالدين طوسى, شيخ ابويوسف قاضى, فقيه بزرگ بغداد, سيد رضى (مؤلف نهج البلاغه) و سيد مرتضى علم الهدى ـ رحمه الله عليهم اجمعين ـ آنان همچون شمع هاى نورانى گرداگرد حرم امامان خويش دفن و براى هميشه از نعمت وجودى آنان برخوردار گشته اند.

مدفن بزرگانى از شيعه, در بغداد وجود دارد. آنان داراى تإليفات و آثار اطمينان بخشى هستند كه جامعه اسلامى و به ويژه شيعه را براى ساليان سال بيمه ساخته اند, نواب اربعه امام عصر(ع): عثمان بن سعيد عمرى, محمدبن عثمان بن سعيد عمرى, حسين بن روح و على بن محمد سيمرى.

محدث بزرگ, شيخ محمد بن يعقوب كلينى(ره) نيز در شهر بغداد, در محله «رصافه» مدفون است. فقها و دانشمندان فراوانى در بغداد دفن شده اند.

سامراء حرم امام على الهادى و امام حسن عسكرى(عليهما السلام)
13/11/78 ه .ش.
صبح چهارشنبه براى زيارت امام هادى(ع) و امام حسن عسكرى(ع) عازم شهر سامرإ شديم. اين شهر 124 كيلومتر از بغداد فاصله دارد. نزديكى ظهر چشمان غمزده و گريان زائران مشتاق به گنبد(7) ملكوتى آن دو امام همام افتاد. با دلى اندوهگين در نزديكى حرم پياده شده و با ذكر «لااله الاالله و سبحان الله و الحمدلله» وارد صحن باصفايشان شديم.

بعضى از بزرگان گفته اند: صحن و حرم امام دهم و يازدهم به روح و روان شادى و نشاط مى بخشد و زائر احساس شادمانى مى نمايد, زيرا آن جا محل زندگى آنان بوده است.

از لحظه ورود در فكر لحظه خروج و وداعى بوديم كه بسيار تلخ و ناگوار بود; زيرا بعد از 38 سال انتظار فقط دو ساعت در جوار حرم عسكريين و سرداب غيبتى كه نشانگر نقطه آغازين غيبت صغرى و كبراى خورشيد عالم تاب آسمان امامت, حجه ابن الحسن(عج) است, بسيار كوتاه و سخت و طاقت فرسا بود. در ميان حرم با صفاى آن دو امام(عليهما السلام) ضريحى نسبتا بزرگ وجود دارد. داخل ضريح, مقبره امام هادى(ع) در قسمت قبله و ضلع جنوبى واقع شده است و مدفن امام عسكرى(ع) در پشت سر آن حضرت, برابر ضلع شمالى ضريح مى باشد.

در جوار آن دو بزرگوار, حكيمه خاتون (دختر امام نهم و عمه امام عسكرى(عليهما السلام)) و نرجس خاتون (همسر امام عسكرى(ع) و مادر امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ) مدفون مى باشند. باكمى توجه, معنويت آن فضاى ملكوتى, زائر را به ياد زندگى كوتاه 6 ساله اوليه حجه بن الحسن ـ روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفدإ ـ مى انداخت. از اين رو زائر بى اختيار فرياد برمى آورد: «يا اباصالح المهدى ادركنى! يا حجه بن الحسن عجل على ظهورك!» بعضى دعاى عهد و دعاى فرج را قرائت مى نمودند.

به قدرى آن مدت, كوتاه و شيرين بود كه لحظه جدايى تلخى خاصى را به دنبال داشت و شايد آن حالت سخت ترين حال زائر عتبات مقدسه سرزمين عراق بود.

براى زيارت اين دو امام ـ همان طور كه در روايات آمده ـ بعضى غسل زيارت نمودند و با آرامش و تواضع وصف ناپذير به طرف داخل حرم به راه افتادند. همگى در جلوى درب باب القبله ايستادند و اذن دخول خواندند. زائران با نگاه هاى پرمعنا به درب ورودى و ضريح مقدس, صورت و لب هاى خويش را متبرك مى كردند و برآن بوسه مى زدند.

زائران با قرائت زيارت نامه مستند و زيبا, پيمان و عهدخويش را با دو پيشواى خود برقرار مى كردند و از آن دو سرور خود تقاضاى عاقبت به خيرى, آزادى از آتش جهنم, بهره بيش تر از اين زيارت كوتاه, درخواست شفاعت در روز قيامت, استمرار ولايت و محبت و دوستى آنان و پدران بزرگوارشان را داشتند و نيز نفرت و بيزارى و انزجار خود را از دشمنانشان اعلان مى نمودند و از همه بالاتر, فرج فرزند برومند امام عسكرى(ع), حجه بن الحسن(عج) كه نجات بخش همه انسان هاى دربند و حمايت كننده همه آزادگان جهان است, را درخواست داشتند.

زائران نيايش فراوان كردند و خواسته هاى خويش را با دو امام معصوم(عليهما السلام) در ميان گذاشتند. بعد براى امام على النقى(ع) و امام حسن عسكرى(ع) دو ركعت نماز خواندند و به آن دو بزرگوار هديه نمودند. بعد هم جملات ذيل را جهت وداع قرائت نمودند:

«السلام عليكما يا ولى الله إستودعكماالله و إقرء عليكما السلام آمنا بالله و بالرسول وارزقنى العود اليهما و احشرنى معهما و مع آبائهماالطاهرين و القائم الحجه من ذريتهما يا إرحم الراحمين.»

سرداب غيبت
جايگاه مقدسى است كه در سمت راست ضريح امام هادى و امام عسكرى(عليهما السلام), خارج حرم و داخل صحن واقع شده است, كه به هنگام ورود به صحن, در سمت چپ مى باشد و با ضريح آن دو امام همام نزديك به 15 متر فاصله دارد. اين سرداب محوطه كوچكى است كه از سطح زمين 2/5 متر پايين تر است و داراى محوطه اى مستطيل شكل به ابعاد 3*5 مى باشد و نيز اطاق كوچكى در سمت چپ دارد. سرداب داراى گنبدى آجرى است و روى آن با كاشى هاى آبى رنگ قديمى پوشيده شده است. اين كاشى كارىها و بعضى از كتيبه هاى آن مربوط به قرن هفتم است.

سرداب غيبت داراى معنويتى خاص است; زيرا سه امام معصوم عليهم السلام در آن جا با خدا عبادت و نيايش هاى شبانه روزى داشته اند؛ بعد هم امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ از آن جا غيبت خودشان را آغاز نمود. از اين رو علما, بزرگان و شخصيت هاى اسلامى كه به زيارت امام دهم و يازدهم موفق گرديده اند, از رفتن به سرداب غيبت و زيارت آن مكان غفلت نورزيده اند, بلكه پس از اذن دخول, با توجهى خاص به آن بقعه مباركه وارد شدند و به امام عصر(ع) درود و سلام فرستادند و به نيايش پرداخته اند. آنان دو ركعت نماز مى خواندند و به امام زمان خويش هديه مى نمودند.

ما پس از زيارت امام هادى و امام عسكرى(عليهما السلام), طلب رحمت براى حكيمه و نرجس خاتون و درخواست شادى ارواح طيبه شهداى انقلاب اسلامى و علو درجه براى امام خمينى(ره) از حرم خارج شديم و به سوى سرداب غيبت حركت كرديم. از آن جا كه كارگران داخل محوطه سرداب مشغول تعميرات بودند, مانع ورود زائران شدند. بيرون سرداب غيبت ايستاديم و براى فرج امام زمان(عج) و سلامتى و موفقيت رهبر معظم انقلاب اسلامى, حضرت آيه الله خامنه اى و ديگر مراجع تقليد دعا كرديم.

گرچه زيارت «آل يس» مناسبت ترين زيارت است و مى توان از طريق آن جملات مستند و مإثور با امام زمان(ع) نيايش كرد و ارتباط قلبى برقرار نمود, لكن كمبود وقت سبب شد كه به دو دعاى معروف و مشهور اكتفا گردد. ابتدا دعايى كه امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) درباره حضرت مهدى(عج) فرمودند, خوانده شد:

«اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و على آباءه فى هذه الساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه إرضك طوعا و تمتعه (تمكنه) فيها طويلا»(8)

پروردگارا! براى وليت «حجه بن الحسن» ـ كه درودهايت بر او وبرپدرانش دراين ساعت و در هر ساعتى باد.ـ سرپرست, نگهدار, پيشوا, ياور, راهنما و ديده بان باش تا او را در زمين خودت با رغبت, اسكان دهى تا از وجودش براى مدت طولانى بهره بردارى گردد.

بعد هم دعاى زيباى فرج را دسته جمعى خوانديم.
«اللهم عظم البلاء و برح الخفاء وانكشف الغطاء وانقطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء و انت المستعان و اليك المشتكى و عليك المعول فى الشدة و الرخاء اللهم صل على محمد و آل محمد اولى الامر الذين فرضت علينا طاعتهم وعرفتنا بذلك منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قريبا كلمح البصر او هو اقرب يا محمد يا على يا على يا محمد اكفيانى فانكما كافياى و انصرانى فانكما ناصراى يامولانا يا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادركنى ادركنى ادركنى الساعة الساعة الساعة العجل العجل العجل يا ارحم الراحمين بحق محمد و آله الطاهرين.»(9)

بارخدايا! گرفتارى بزرگ شد، حقايق آشكارگرديد، پرده كنار رفت، اميد قطع گرديد، زمين با همه وسعتش تنگ شد و آسمان از باريدن بخل ورزيد. بارخدايا! توئى يارى كننده و بازگشت شكايت ها به توست و در سختى ها و راحتى ها تكيه گاه توئى. پروردگارا! درود و رحمت بفرست بر محمد و آل محمد صاحبان امرى كه اطاعتشان را برما واجب كردى و مقامشان را برما شناساندى پس گشايش ده برما بحق آنان گشايشى نزديك همچون چشم بهم زدن و يا نزديك تر. اى محمد, اى على, اى على و اى محمد! كفايت كنيد مرا؛ زيرا شما كفايت كننده ايد و يارى دهيد مرا؛ زيرا شما يارى دهنده ايد.

اى مولاى ما، اى صاحب الزمان! بفريادرس به فريادرس به فريادرس؛ مرا درياب مرادرياب, مرادرياب, هم اكنون, هم اكنون, هم اكنون, با شتاب, با شتاب, با شتاب. اى مهربان ترين مهربانها به حق محمد و إهل بيت پاك او.

بعد از ظهر روز 13/11/78 ه .ش. به سوى بغداد برگشتيم. در ميان راه, حرم امام زاده سيد محمد, فرزند امام هادى(ع) ـ كه برادر بزرگ تر امام عسكرى(ع) است.ـ را زيارت نموديم و براى نماز مغرب و عشإ توفيق زيارت مجدد كاظمين شريفين را پيدا كرديم. روز بعد, قبل از اذان صبح, مشرف به زيارت گرديديم و نماز صبح را در نزديكى ضريح آن دو امام همام برگزار نموديم و بعد از زيارت وداع و درخواست زيارت مجدد, با اشك ريزان و قلبى محزون از آن جا خارج شديم.

پى نوشتها:
1 ـ وسائل الشيعه, ج 14, ص 449.
2 ـ چهار مرحله رؤياهاى تكان دهنده به مدت 2 سال در زمان هاى ارزشمند و حساس, همانند شب هاى قدر براى رفتن و تشرف به زيارت عتبات مقدسه, به ما توجه داد كه زيارت آن پيشوايان ـ عليهم السلام ـ به يك نوع پاكسازى جسمى و طهارت روح نياز دارد.
3 ـ سرپل ذهاب تا مرز خسروى نزديك به 30 كيلومتر فاصله دارد.
4 ـ وى از ياران خاص امام هادى و امام عسكرى ـ عليهماالسلام بود و به زيارت صاحب الزمان(عج) موفق گرديد. احمد ابن اسحاق را «شيخ قميين» مى نامند. بعضى او را از اصحاب امام جواد(ع) نيز دانسته اند. (ر.ك: معجم رجال الحديث, آيت الله خوئى, ج 2, ص 48.)
5 ـ كافى, ج 3, ص 323, ح 10 و تهذيب الاحكام, ج 2, ص 300, ح 5, ب 13.
6 ـ بحارالانوار, ج 102, ص 16, ح 10.
7 ـ از بزرگ ترين گنبدهاى جهان است. اين گنبد در سال 1200 ه .ق. بر روى گنبد سابق آن ـ كه در سال 363 ه . توسط ناصرالدوله حمدانى ساخته شد.ـ بنا شده است. محيط بالاى آن 68 متر مى باشد و 72 هزار كاشى طلا در آن به كار رفته است.
8 ـ تهذيب الاحكام, ج 3, ص 102, ح 37, ب 13.
9 ـ بحارالانوار, ج 102, ص 119, ح 2, ب 7.

تاريخچه مسجد النبی (ص) از آغاز تأسيس تا سال 87 هجری

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی
تألیف: احمد محمد صالح/ ترجمه و تحقیق: احمد زمانی

مدینه منوره و مسجدالنبی
      سال سیزدهم بعثت بود كه حدود 75 نفر از انصار در عقبه منی با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت نموده1 و سپس به مدینه منوّره بازگشتند. نزدیك به سه ماه از این قضیه تاریخی گذشته بود كه آنان و گروهی دیگر از مهاجران بسیاری از روزها، صبحگاهان به خارج مدینه می آمدند و در انتظار آن حضرت می نشستند، سرانجام روز دوشنبه 18 ربیع الاوّل فرا رسید، طبق معمول بامداد آن روز نیز به خارج مدینه رهسپار شدند و در آنجا تا نزدیكى های ظهر، چشم به راه نشستند امّا خبری نشد.

تا اینكه ظهر آن روز رسول گرامی اسلام از طریق ذوالحلیفه وارد مدینه شدند و خبر به مردم مدینه رسید، زن و مرد، كوچك و بزرگ در نزدیكی مسجد قبا به استقبال آن حضرت شتافتند، همگی در نهایت خرسندی و شادمانی به یكدیگر تبریك می گفتند و این شعر را با همدیگر می خواندند:

طَلَع البَدْرُ عَلَینا مِنْ ثَنیات الوداع3 / وَجَبَ الشكُر علینا ما دَعا لِلّهِ داع4

      در آن هنگام ابوبكر جهت عرض خیرمقدم، خدمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمده، گفت: مردم مدینه مشتاقانه منتظر قدوم شمایند. پیامبر ـ ص ـ فرمود: در انتظار برادرم علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ هستم.

      آن حضرت 15 روز در قبا توقف كرد تا علی علیه السلام ـ به همراه همسرش فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ به آن حضرت ملحق شدند. در این مدت، مسجد قبا را تأسیس كرد و در ضمن، خانه های مدینه از بت و بت پرستی پاكسازی گشت5 سپس رسول خدا ـ ص ـ سوار بر مركب عازم ناحیه بالای مدینه منطقه بنوعمرو بن عوف شده و در آنجا مسكن اختیار نمود.6

 انس بن مالك گوید:
      رسول خدا ـ ص ـ به همراه بعضی، چهارده شب در آنجا اقامت گزیدند، در این ایام بود كه به دنبال گروهی از قبیله بنی نجار فرستادند و آنان را به نزد خود فراخواندند آنها هم بلافاصله با شمشیرهای برهنه به اقامتگاه آن حضرت آمده، در خدمتشان حضور یافتند. انس ادامه می دهد: رسول خدا ـ ص ـ را دیدم سوار بر مركب و ابوبكر با گروهی از بنی نجار در كنارش ایستاده و به سوی قبیله بنی نجار حركت كردند تا به خانه ابو ایوب انصاری ره ـ رسیدند،7 حضرت بعد از نزول اجلال این آیه شریفه را خواندند:

      «ربّ انزلنی منزلاً مباركاً و أنت خیر المنزلین».8

      ابن اسحاق می گوید: رسول خدا ـ ص ـ در خانه ابوایوب انصاری بود تا مسجد و خانه اش ساخته شد و سپس به خانه خود در جوار مسجد منتقل گردید.9

كوشش رسول خدا ـ ص ـ جهت ساختن مسجدالنبی
      رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خطاب به گروهی از بنی نجار فرمودند: این مكان را بهمراه آنچه دارد ارزش یابی و قیمت گذاری كنید تا جهت بنای مسجد خریداری شود، بنی نجار گفتند: به خدا قسم چیزی نخواهیم گرفت; زیرا شما زمین را برای خدا می خواهید. در آن زمین نخل خرما، قبر عدّه ای از مشركین و ساختمان مخروبه ای وجود داشت كه به همین جهت در اطراف آن دیواری كشیده شده بود. بعد از جلب رضایت قبیله بنی نجار، پیامبر عظیم الشأن دستور داد: درختها را قطع كردند و قبرها را بهمراه ساختمان مخروبه صاف و هموار نمودند، و برای ساختن مسجد آماده ساختند.

      سخن نزدیكتر به واقع اینكه: رسول خدا ـ ص ـ أسعد بن زراره10 را نزد خود خواسته و فرمودند: زمین متصل به مسجدی را كه در آن نماز می خوانیم بخرید تا مسجد مناسبی را بنا كنیم. أسعد بن زراره عرض كرد: ای رسول خدا! این سرزمین متعلق به دو یتیم به نام «سهل» و «سهیل» فرزندان رافع بن عمرو بن نجّار است كه مسئولیت و سرپرستی آن دو، به عهده من است و شما می توانید در این زمین مسجد را بنا كنید. رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «حتماً باید قیمت زمین را بگیرید». لذا پس از ارزشیابی قیمت زمین را به یتیمان پرداخت نمودند11 و سپس آن را تصرف كردند.12

      پیامبر گرامی اسلام ـ ص ـ به همراه دیگر اصحاب ـ كه در بنا و ساختن مسجد دست اندركار بودند ـ ابتدا پایه های مسجد را از سنگ چیده، سپس دیوارهای آن را با خشت های خامی كه مسلمانان طبق دستور آن حضرت فراهم كرده بودند، ساختند، ستونهایش را از تنه های درخت خرما قرار داده بودند و قسمتی از سقفش را با شاخه های نخل خرما پوشاندند و بخش زیادی از سقف آن بدون پوشش ماند.13

      نورالدین سمهودی نقل می كند كه پیامبر اكرم ـ ص ـ هنگام ساختن مسجد چنین زمزمه می كرد:

اللّهم لاخیر اِلاّ خیر الآخرة / فارحم الأنصار و المهاجرة14

      و نیز گفته است كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام ـ با مهاجرین و انصار در كـنـار رسول خـدا ـ ص ـ مشغول كار بود و این رجز را می خواند:

لایستوی من یعمر المساجد / یدأب فیها قائماً و قاعد
و مـن یـری عـن الـغـبـار حـائـذاً15

      وضعیت هندسی ساختمان مسجد النبی در آن روز بدین صورت بود كه: مقدار سه ذراع16  از دیوار به وسیله سنگ و بقیه آن با خشت خام بنا گردید، و چنانكه گفته شد: سقف مسجد از شاخه های نخل خرما بود و این شاخه ها بگونه ای به همدیگر چسبیده و در كنار هم چیده شده بود كه آفتاب به داخل نفوذ نمی كرد. ولیكن چنان نبود كه از نفوذ آب باران جلوگیری كند، لذا بعد از مدتی، وقتی باران باریدن گرفت آب به داخل مسجد چكّه كرد، و برای مسلمانان مشكلاتی را بوجود آورد كه بناچار سقف را گِلكاری نمودند.

      مراغی از ابن نجار نقل می كند: از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مورد كیفیت و چگونگی ساختمان مسجد سئوال كردند، فرمود:

     «عریشی كعریش موسی، خشیبات، والأمر أعجل من ذلك» ؛ «مسجد من سایبانی همانند سایبان موسی ـ علیه السلام ـ است كه چوبهایی بهمراه داشت، (او سپس فرمود:) مرگ و اجل با سرعت تمام به سراغ انسان خواهد آمد».17

      دورانی از عمر مسجد نگذشته بود كه یاران پیامبر اكرم ـ ص ـ پیشنهاد كردند مسجد را گسترش دهند و گفتند چنانچه آن حضرت موافق باشند ساختمانی محكم تر بسازند، كه رسول خدا ـ ص ـ همان جواب را تكرار فرمودند.18

      ارتفاع و بلندی دیوار مسجد به اندازه قد یك نفر می شد،19 هنگامی كه خورشید بالا می آمد، طول سایه دیوار به اندازه یك ذراع (دو قدم) می شد و نماز ظهر توسط مسلمانان اقامه می گردید و آنگاه كه به دو ذراع می رسید نماز عصر می خواندند.

نماز رسول خدا و مسلمانان به سوی بیت المقدس برگزار می شد زیرا قبله مسجدالنبی از ابتدای تأسیس تا مدت یكسال و اندی به سوی بیت المقدس بود، همانطوری كه رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قبل از هجرت در مكّه به سوی بیت المقدس نماز می گزارد.

مساحت مسجدالنبی ص ـ در اولین مرحله
      استاد محمد حسنین هیكل می نویسد:20 مساحت مسجدالنبی در اولین مرحله عبارت است از 35 متر طول و 30 متر عرض كه در مجموع چنین می شود: 1050 = 30×35 در این مـرحله، بـخـشی از مسجد جهت سكونت فقرا اختصاص داده شد، آنان مورد توجه رسول خدا ـ ص ـ بودند، و مسلمانان دیگر برای آنان غذا می آوردند، آنها در وقت نماز اولین صف را تشكیل می دادند و در میدان جهاد از پیشتازان بودند. اینان بعد از مدتی به «اصحاب صفّه»21 معروف شدند.

      جایگاه اصحاب صُفَّه تا امروز همچنان باقی است كه سادات و اشراف و بزرگان در این مكان می نشینند و عبادت می كنند.

ندای اذان از مسجدالنبی ـ ص ـ
      پس از سپری شدن كارهای ساختمانی مسجد، ندای ملكوتی اذان توسط وحی مقرر و اعلام گردید، و وقت نمازها بوسیله اذان معلوم می شد.

      یعقوبی می نویسد: دوران آغاز و صدر اسلام مؤذّن مسجدالنبی «بلال حبشی» بود و گاهی نیز «ابن ام مكتوم» اذان می گفت، بدین صورت كه هركدام زودتر در نماز حضور پیدا می كردند اذان را او و اقامه را دیگری می گفت.22

تغییر و تعیین قبله مسجدالنبی توسط پیامبرـ ص ـ
      سال دوّم هجرت ـ نیمه ماه رجب، بعد از غزوه بدر اولی بود كه ـ خدای سبحان اراده كرد تا قبله گاه مسلمانان را از جانب بیت المقدس به سوی كعبه تغییر دهد.23  اینجا بود كه این آیه را به رسول خدا نازل نمود:

«قد نری تقلب وجهك فی السماء فلنولینك قبلة ترضیها فولّ وجهك شطر المسجد الحرام، و حیث ماكنتم فولّوا وجوهكم شطره…» .24 ؛ «ما صورت تو را كه به سوی آسمان نگاه می كنی و در انتظار فرمان ما برای تعیین قبله نهایی هستی می بینیم و اكنون تو را به سوی قبله ای كه از آن خشنود باشی بازمی گردانیم، پس روی خود را به جانب مسجدالحرام كن، و در هركجا بودید صورت خود را به جانب آن گردانید».

      رسول گرامی اسلام پس از 17 ماه نماز به جانب بیت المقدس، وقتی خواست قبله مسجدالنبی را تغییر دهد به گروهی از اصحاب خود دستور داد در زوایای مسجد بایستند تا جهت قبله را به سوی مسجدالحرام مشخص كند. در این هنگام جبرائیل نازل شد و با قدرت الهی تمام موانعی را كه جلو چشم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داشت برطرف ساخت، و سپس عرض كرد: ای رسول خدا! قبله را در جای خود قرار ده ـ پیامبر ـ ص ـ با دیدن كعبه معظّمه، قبله را در مسجد خود بدان سو تأسیس نمود بطوری كه قبله مسجد در مقابل ناودان كعبه واقع شد. آنگاه جبرائیل عرض كرد: درست قبله در جای خود قرار دارد.

      بعد از پایان یافتن قبله مسجد، جبرائیل با اذن خداوند ـ متعال ـ هرآنچه در مقابل چشم رسول خدا ـ ص ـ جهت دیدن كعبه معظّمه محو شده بود به جای خود برگرداند.

      بدین ترتیب درب جنوبی مسجد بسته شد و قبله و محراب در جای آن قرار گرفت كه روبروی ناودان كعبه واقع شده است.25

بازسازی و گسترش مسجدالنبی به دست مبارك رسول خداـ ص ـ
      شش سال از ساختن بنای مسجدالنبی گذشت. در سال هفتم هجری غزوه «خیبر» پیش آمد، رسول گرامی اسلام به همراه مسلمانان در نبرد با یهود در قلعه های خیبر به پیروزی رسیدند، پس از آن مدینه منوره یكپارچه در اختیار رسول خدا ـ ص ـ قرار گرفت و هر روز بر جمعیت مسلمانان افزوده می شد و عده ای بدانجا هجرت می كردند. به همین جهت اصحاب و یاران پیامبر ـ ص ـ پیشنهاد بازسازی و توسعه مسجد را نمودند، حضرت با طرح آنان موافقت نمود، كه به فرمایش امام صادق ـ علیه السلام ـ: رسول خدا ـ ص ـ در مرتبه دوّم، مسجد را توسعه دادند و آن را از ناحیه طول و عرض ـ هر كدام ـ به 100 ذرع رسانیدند.26

      در این مرحله شكل و چهار چوبه مسجد تغییر كرد; یعنی طول هر ضلع به صد متر رسید و بصورت مربّع درآمد. و در روایت دیگر آمده است: كه به صورت مربعی درآمد كه هر ضلع آن 50 متر شد. البته شكل اصلی آن تغییری نكرد، زیرا در مرحله اوّل كه از سنگ و خشت خام و تنه درخت خرما و شاخه های آن تشكیل شده بود در مرحله بعد نیز از همین مواد و وسائل استفاده شد، لیكن نحوه چیدن دیوارها تغییر كرد بدین نحو: كه خشت ها را بصورت جفت دركنار یكدیگر و سپس هر دو را مخالف دوتای دیگر ـ عمودی و افقی قرار دادند.27

      مراغی از ابن زباله نقل می كند كه: رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ تصمیم بر آن داشت كه در قسمت قبله مقداری به مسجد اضافه كند، كه با رحلتش، این تصمیم عملی نگردید. وی در استدلال برای سخن خود می گوید: زیرا روزی رسول خدا ـ ص ـ در محل اقامه نماز خود ایستاده بود كه با دست مباركش اشاره به دیوار سمت قبله نموده و فرمود: «لو زدنا فى مسجدنا» از این جمله چنین برمی آید، كه حضرت آرزو می كرد مسجد را از جانب قبله توسعه دهد.

توسعه مسجدالنبی ـ ص ـ در سال شانزدهم هجری
      عمر بن خطاب در زمان خلافت خود (در سال 16 هجری) درصدد برآمد كه مسجدالنبی را از طرف قبله توسعه دهد، از این رو تصمیم گرفت خانه عباس بن عبدالمطلب را كه در سمت قبله مسجد واقع شده بود خریده، به همراه خانه خودش به مسجد ضمیمه نماید كه عباس در آن روزها با فروش خانه اش موافقت نكرد. لیكن پس از مدتی خودش آن را به مسلمانان هدیه نمود و خانه او و قسمتی از خانه جعفر بن ابی طالب در توسعه، جزء مسجدالنبی شد.28

در این هنگام ستونهای چهارگوشه آن در كنار خانه مروان بن حكم قرار گرفت و در نتیجه، از قسمت جنوبی 5 متر به مسجد اضافه شد كه محلّ محراب به جلوتر منتقل گردید. همچنین از قسمت غربی 5 متر و در قسمت شمالی 15 متر توسعه یافت. و از آنجا كه خانه همسران رسول خدا ـ ص ـ در بخش شرقی مسجدالنبی قرار گرفته بود و بعد از رحلت آن حضرت همچنان در آنجا زندگی می كردند، و از همه مهمتر مدفن مبارك پیامبر ـ ص ـ و از سویی قبر ابی بكر در آن قسمت در منزل عایشه واقع بود، در قسمت شرقی مسجدالنبی تغییر حاصل نشده و همچنان باقی ماند. در این مرحله از توسعه، خانه ابوبكر كه در ناحیه غربی بود، در داخل مسجدالنبی قرار گرفت.

      گفته شده: كه حفصه دختر عمر خانه ابوبكر را ـ كه در ضلع غربی بوده، و وی در زمان زندگیش نیازمند گشته بود ـ به /4000 درهم خرید كه در دو مرحله (مقداری در زمان عمر و باقیمانده آن در زمان عثمان) ملحق به مسجدالنبی گردید.29
      با همه این تغییر و تحول، در ساختمان مسجدالنبی تغییر زیادی حاصل نشد; زیرا پایه ها همانند سابق سنگچین و قسمت بالای دیوار با خشت خام چیده شد. ستون های مسجد از تنه نخل خرما و سقف آن از شاخه های نخل بود. فقط جهت استحكام از پایه های بیشتری استفاده گردید. و تعداد دربهای ورودی آن به 6 عدد رسید.

بازسازی مسجدالنبی ص ـ در زمان خلافت عثمان ـ مرحله چهارم ـ
      در سال 24 هجری كه عثمان به خلافت رسید، مردم پیشنهاد توسعه مسجدالنبی را به او دادند و در این زمینه با او صحبت كردند و از كمبود جا در مسجد شكوه نمودند. در پی آن اظهار ناراحتی ها، عثمان با بزرگان از اصحاب، مشورت كرد، كه آنان جهت تخریب و بازسازی مسجد اتفاق نمودند، آنگاه عثمان مردم را دعوت نمود و بر فراز منبر رفت، بعد از حمد و ثنای الهی چنین اظهار نمود: ای مردم تصمیم گرفته ام، مسجدالنبی را خراب كنم و آن را تـوسعه دهم، شنیدم رسول خدا ـ ص ـ فرمود: هركس مسجدی را برای خدا بسازد، خداوند ـ منّان ـ در بهشت خانه ای برای او بنا خواهد نمود.30

      «عمر بن خطاب» قبل از من این مسجد را توسعه داد، ولیكن امروز برای این جمعیت مكان بیشتری لازم است. من با خبرگان از اصحاب رسول خدا ـ ص ـ مشورت كردم، همه آنها بر خرابی و بازسازی و توسعه مسجدالنبی اتّفاق نمودند.31

      مردم سخنان عثمان را تأیید و تحسین كردند و برای او دعا نمودند. بنابراین عثمان مسجدالنبی را تخریب كرده، در ضلع جنوبی و غربی، هركدام 5 متر اضافه نمود مانند آنچه در زمان عمر انجام گرفته بود. گرچه در ضلع شمالی، مقدار توسعه از زمان عمر كمتر شد ولیكن در مجموع نزدیك به دو برابر زمان عمر بر مساحت مسجد افزوده شد.

      در این مرحله از توسعه، ساختمان مسجدالنبی وضع و كیفیت بهتری پیدا كرد. زیرا در این بازسازی پایه دیوارهای مسجد را از سنگهای زیبا و حكاكی شده، با استفاده از آهك و گچ بنا نهاده و پایه های وسط را از سنگهای سوراخ شده قرار دادند كه در داخل سوراخ ها آهن و سپس اطراف آن را سرب ریختند، سقف مسجد را از چوبهای مخصوصی بنام ساج پوشاندند، لذا نسبت به سابق از استحكام بهتر و بیشتری برخوردار گشت.

      این بار نیز در ناحیه شرق مسجد هیچگونه تغییر و توسعه ای حاصل نگردید، چرا كه خانه های همسران رسول خدا ـ ص ـ همچنان باقی بود، و بعضی از همسران آن حضرت در آنـجا سـكـونـت داشـتـنـد. كه نزدیكترین این خانه ها، خانه عایشه بود و در اطاق او رسول خدا ـ ص ـ و ابوبكر و عمر دفن شده بودند.

      توسعه و زیادی زمان عثمان تا سال 87 هجری باقی ماند، كه تغییر محسوسی نكرد. پس می توان مساحت مسجدالنبی را به متر مربع در چهار مرحله به ترتیب ذكر كرد:
1 ـ مرحله اوّليه   ـ سال اوّل هجرت ـ      1050=30×35
2 ـ مرحله دوم   ـ سال هفتم هجرت ـ      2433=49/33×49/33
3 ـ مرحله سوم   ـ سال 16 هجرت ـ      4875=75×65
4 ـ مرحله چهارم  ـ سال 24 هجرت ـ      5950=70×85

    پی نوشتها:
1 – دكتر محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص 172، ـ آنان 73 نفر مرد و 2 نفر زن به نامهای: اُمّ عماره و اُمّ منیع، از انصار بودند ـ به نقل از «الطبقات الكبری»، ج 1، ص 221.
2 – بحارالانوار، ج 19، ص 104، حدیث 1.
3 – ثنیة الوداع: كوههای مشرف مدینه منوره است كه در مسیر مكّه واقع شده. مردم مدینه مسافران را تا آنجا مشایعت می كردند.
4 – ترجمه شعر: آشكار شد بر ما ماه شب چهارده از كوههای ورودی شهر، واجب است بر ما حمد و ثنای الهی، مادامی كه ثناگویی دارد.
5 – كامل بن اثیر، ج 2، ص 107.
6 – بحارالانوار، ج 19، ص 106 ـ روایتی دیگر از ابن اسحاق: رسول خدا ـ ص ـ تصمیم گرفت داخل مدینه شود بر شتر خود سوار شد و بهمراه بعضی از صحابه براه افتادند، در میان كوچه های مدینه به خانه هریك از انصار مى رسید جلوی ناقه او را می گرفتند و می گفتند: ای رسول خدا! قبیله ما با آنچه به همراه دارد، در خدمت شما است به خانه ما داخـل شـوید و مـا را مـفتخر ســازید. رســول خدا ـ ص ـ می فرمود: «جلوی ناقه را رها كنید همانا او مأمور است» افسار شتر را بر روی گردنش نهادند. آمد تا در میان قبیله بنی نجّار جلوی خانه «ابوایوب انصاری» و محلّ مسجد فعلی «مِرْبد» زانو به زمین زد، رسول خدا پیاده شد، و این افتخار نصیب ابوایوب گردید. (سیره ابن هشام، ج 2، ص 140 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 116).
7 – سنن ابی داود، ج 1، ص 123.
8 – سوره مؤمنون: 21.
9 – سیره ابن هشام، ج 2، ص 143 ـ فی منزل الوحی، چاپ هفتم، دارالمعارف، ص 449.
10 – اسعد بن زراره از بزرگان قبیله بنی نجار بود، او با عده ای دیگر از مسلمانان در آنجا نماز می گزارد، رسول خدا در ابتدای هجرت با آنان در اطاق كوچكی نماز اقامه می نمودند زیرا «ابن امّ مكتوم» كه از سوی آن حضرت به مدینه آمده بود عدّه ای را با احكام اسلام آشنا نمود.
11 –  10 دینار پرداخته شد (زادالمعاد، ابن القیم الجوزی، ج 2، ص 56).
12 – فی منزل الوحی، 449.
13 – ابن كثیر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 214. نهایة الأدب، جزء 16، ص 344.
14 – ترجمه شعر:
     پروردگارا در مقابل خوبیهای جهان آخرت خوبی وجود ندارد ــ پس رحمت بفرست بر انصار و مهاجرین.
15 – دكتر محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص 211 ـ وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی، ج 1، ص 329. سیره ابن هشام، ج 2، ص 142. ابن هشام می گوید: از بسیاری از اهل شعر پرسیدم گفتند علی بن ابی طالب ـ ع ـ آن را خوانده ولیكن معلوم نیست قائل و گوینده چه كسی است؟ آن حضرت یا دیگری، ترجمه رجز:
مساوی نیست كسی كه در ساختن مساجد مشاركت دارد و ـ در حال ایستاده و نشسته ـ تلاش می كند
با كسی كه سعی می كند غبار بر لباسش ننشیند
16 – در ذرع هاشمی 33/49 سانتی متر بوده است.
17 – الحاوی للفتاوی للسیوطی، ج 2، ص 76. منزل الوحی، ص 450.
18 – دلائل النبوة بیهقی، ج 1، فصل مسجدالرسول. زادالمعاد، ج 2، ص 56.
19 – و گفته شده یك وجب از قد یك انسان بیشتر بوده است.
20 – صفَّة: بضم «صاد» و تشدید «فاء» بر وزن ضُلَّةْ، سكوئی است بزرگ به شكل مربع مستطیل كه در جهت شمالی مقبره رسول خدا ـ س ـ واقع شده و حدود 30 سانتی متر از سطح زمین مسجد بلندتر است ( وفاءالوفاء، ج 2، ص 453)
21 – سیره ابن هشام، ج 2، ص 156. تاریخ پیامبر اسلام، ص 212.
22 – فی منزل الوحی، ص 451.
23 – دكتر محمد ابراهیم آیتی: تاریخ پیامبر اسلام، ص 218 ـ ابن اسحاق می گوید: 18 ماه پس از هجرت در ماه شعبان قبله تغییر یافت. ـ سیره حلبی، ج 2، ص 257 ـ بحارالانوار، ج 19، ص 199 حدیث 2 : نقل می كند: معاویة بن عمار از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال كرد؟ چه زمـــانی رسول الله ـ ص ـ از بیت المقدس به كعبه منصرف شد. امام صادق ـ ع ـ فرمودند: «بعد از برگشت از غزوه بدر».
24 – بقره: 144.
25 – وفاءالوفاء بأخبار دارالمصطفی، ج 1، ص 365.
26 – مدینه شناسی، سید محمد باقر نجفی، ص 35. به نقل از اعلاق النفیسه، ص 65 ـ 64.
متر 33/49 = 100 ذرع ــ مساحت مسجدالنبی ، مترمربّع  49/33×49/33=2433
27 – أخبار مدینة الرسول، ص 93.
28 – بین عباس بن عبدالمطلب و خلیفه كشمكش زیادی شد تا اینكه در دادگاه قاضی به نفع عباس حكم نمود، آنگاه عموی پیامبر عباس آن را به مسلمین هدیه نمود و جزء مسجد شد. (محمد حسنین هیكل، فی منزل الوحی، ص 453 ـ سید محمد باقر نجفی، مدینه شناسی، ج1 ص 36 به نقل از «تاریخ ابن عساكر»).
29 – محمد حسنین هیكل، فی منزل الوحی، 454.
30 – صحیح مسلم، كتاب المساجد، باب فضل بناءالمساجد و الحث علیها، حدیث 24 (533) ص 378.
31 – تاریخ الرسل والملوك،ج 5/2113.

نام های مدینه منورّه (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

61 ـ فاضحه:
      دیگر نام از نام های مدینه «فاضحه» است. كُراع می گوید: از آن جهت كه افراد فاسد العقیده با پوشش نفاق نمی توانند در آنجا به زندگی خود ادامه دهند بلكه رسوا و مفتضح می گردند، فاضحه نامیده می شود و چه بسا این مفاد و معنای جمله معروف «تنفی خبثها» 65 می باشد.

62 ـ القاصمه:
      این واژه از كتاب تورات نقل گردیده و از آن جهت به مدینه قاصمه گفته شده كه دشمنان ستمگری كه بدانجا تجاوز كردند، خود شكست خوردند و نابود گردیدند.

63 ـ قَبَّةُ الاسلام:
      این واژه برگرفته از حدیث شریف معروفی است كه به نقل از مجمع الزوائد ذكر گردید (المدینة قبّة الاسلام…) 66

64 ـ 65 ـ القریة، قریة الأنصار:
      قریه (با فتح قاف و كسر آن) بر شهری اطلاق گردیده كه مردمش را جمع كرده و نیازمندی های آنان را برمی آورد. و به تعبیر أهل لغت: «المصر الجامع».

      ابو هلال عسكری گفته است: عرب به هر شهر كوچك و بزرگی ـ قریه ـ اطلاق می كند.67شاهد بر گفته او 54 مورد از آیات قرآنی است كه بر شهرهای بزرگ و كوچك اطلاق «قریه» نموده و در آیه شریفه «لو لا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم» 68 مقصود از قریتین «دو شهر» مكّه معظّمه و طائف است.69

      و لغوی ها بر مدینه منورّه «قریة الانصار» گفته اند.، جمع آن قُری و قِری است.70 و در حدیث منقول از عباس ـ ره ـ «انّ اللّه قد طهّر هذه القریة من الشرك» بر مدینه قریه اطلاق گردیده است.70

66 ـ قریة رسول اللّه ـ ص ـ :
      نسبت دادن قریه و یا مدینه به رسول خدا ـ ص ـ امری است طبیعی و عادی و بر زبان راویانی همچون طبرانی جاری گشته است.

      أحمد بن حنبل و طبرانی نقل می كنند: كه دجّال سیر می كند تا می رسد به مدینه منوره و در آنجا جلوش گرفته شده و اجازه ورود داده نمی شود، و سپس می گوید: «هذه قریة ذاك الرجل» كه در اینجا قریه یعنی همان مدینه، به رسول خدا ـ ص ـ نسبت داده شده است.72

67 ـ قلب الایمان:
      ابن جوزی در حدیث «المدینة قبّة الاسلام»، «قلب الایمان» را نیز اضافه نموده است.73

68 ـ مؤمنه:
      ابن زباله روایتی نقل می كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «والّذی نفسی بیده انَّ تربتها لمؤمنة»؛ «قسم به كسی كه جان و روان من در دست اوست، همانا خاك مدینه محلّ أمن و أمان و آرامش است.» آنگاه می گوید: در كتاب تورات نیز بر مدینه «مؤمنه» گفته شده است.74

69 ـ مُباركة:
      انس می گوید: رسول خدا ـ ص ـ آنگاه كه به مدینه منوره داخل شد و در جلو منزل أبو ایوّب انصاری ـ ره ـ نزول اجلال فرمود75 این آیه شریفه را بر زبان جاری و قرائت نمود: «رَبّ أنزلنی منزلا مباركاً و أنت خیر المنزلین» گویا فرمود: مدینه جایگاه پر بركت و مباركی است.76 و همچنین برای این شهر دعا كرد و درخواست بركت نمود، كه «مبارك» و «مباركه» نامیده شد. در آغاز این نوشتار، دعای گرامی آن حضرت را با سندهای مختلف ذكر كردیم.77

70 ـ مَحْبُورَةْ:
      از مادّه «حَبَرَ» گرفته شده كه معنای آن، شادی و سرور زیاد به همراه نعمت می باشد. «محِبارْ» به زمینی گفته می شود كه گیاهانش سریع رشد می كند و باعث بركت و خیر بسیار است.78 و در آیه كریمه قرآن آمده: «و هم فی روضة یحْبَرُونَ».79

      در تفسیر مجمع البیان آمده: مؤمنین و صالحان در بهشت متنعمند و در سرور و خوشنودی كامل بسر می برند.80 پس وجه نامگذاری به مَحبْوره با نعمت های فراوان در این شهر روشن و آشكار است.

      و بعضی گفته اند: نام گذاری مدینه به محبورة از جهت «علاقه حال و محلّ» است; زیرا بر اساس روایت حسنه ای، سلمان فارسی از فاطمه زهرا ـ س ـ نقل می كند كه رسول خدا ـ ص ـ ملقب به «محبور» گردیده بود. سلمان می گوید: فاطمه اطهر ـ س ـ فرمود: به من تعلیم داد پدر بزرگوارم این دعا را:

      «بسم اللّه النور الذی یقول للشی كن فیكون… بسم اللّه الذّی أنزل النور علی الطور بقدر مقدور فی كتاب مسطور علی نَبی مَحْبور». 81
      محبور در اینجا به معنای مسؤولیت پذیری كه تمام جهات حسنه را داراست، می باشد.

71 ـ مَحْرُوسَة:
      جَنَدی در كتاب «فضائل المدینه» می گوید: یكی دیگر از نام های مدینه «محروسه» می باشد كه در حدیث از رسول خدا ـ ص ـ وارد شده كه فرمود: «المدینة مشتبكةٌ بالملائكة علی كلّ نقب منها ملك یحرسها».

      مدینه حفاظت و پاسداری می شود به واسطه فرشتگانی كه بر سر هر یك از راه های منتهی به آن، نگهبانی می دهند82 و لذا آن را «محروُسَه» نامیده اند.

72 ـ محفوفة:
      از آن جهت كه مدینه را بركات الهی و ملائكه رحمتش احاطه نموده اند، محفوفه نامیده شده، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «المدینة و مكّة محفوفتان بالملائكة علی كلِّ نقب منها ملك لاید خلها الرجال و لاالطاعون». 83

      «گرداگرد شهر مدینه و مكّه را فرشتگان فرا گرفته اند و او را از شّر دجّال و امراض گوناگونی همچون طاعون حفظ خواهند نمود.»

73 ـ محفوظه:
      خدای سبحان ـ مدینه را مصون و محفوظش داشته و آرامگاه حبیبش محمد مصطفی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در آنجا قرار داده است. رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «القری المحفوظة أربع: المدینة و مكّة و ایلیا و نجران» شهرهای حراست شده چهار تا است: مدینه، مكّه، ایلیا و نجران. گویا حفاظت و امنیت این چهار شهر تضمین شده است.84

74 ـ مُدْخَل صِدقْ:
      از دیگر نام های مدینه «مُدْخَل صِدْق» است. ( در آیه شریفه «ربّ أدخلنی مدخل صدق و أخر جنی مخرج صدق…»85) تفسیر مجمع البیان برای این كلمه چهار توجیه ذكر می كند; در وجه دوم می گوید: مُدْخَل صدق مدینه منوره است كه خدای سبحان رسول گرامیش را با عزت و شوكت داخل مدینه نمود و سپس به مكه معظّمه با فتح و سر بلندی باز گرداند. این وجه را نسبت به ابن عباس، حسن بصری، قتاده و سعید بن جبیر داده است.86

75 ـ 76 ـ المدینه، مدینه رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ:
      واژه مدینه بر مجتمعی اطلاق می شود كه تعداد خانه های آن از روستا بیشتر باشد و همچنین به شهری كه در برگیرنده حوائج خود باشد (المصر الجامع) مدینه گفته می شود.87

      این واژه در قرآن كریم 14 مرتبه تكرار شده كه تقریباً در 4 مورد آن «یثرب»; مدینه رسول الله ـ ص ـ قصد شده است. در كتاب های لغت مدینه برای ده ها شهر علم گشته است و لكن یثرب را «مدینه منوّره» معرفی نموده اند.88

      هر كسی را به مدینه منوره نسبت دهند «مدنی» می نامند و چنانچه به شهرهای دیگری همچون بغداد كه «المدینه» معروف است نسبت دهند «مدینی» گفته می شود.89  واژه مدینه (یثرب) بارها بر زبان رسول خدا و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ جاری گشته است; همان گونه كه فرمود: «اللّهّم حبّب الینا المدینة كما حببت الینا مكّة…» 90

      امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «لمّا دخل النبی المدینة خُطَّ دورها برجله ثم قال: اللهم من باع رباعه فلا تبارك له.»
      پیغمبر اكرم ـ ص ـ آنگاه كه وارد مدینه شد، خانه های اطراف آن را شناسائی كرده، فرمود، خدایا! هر كس خانه های مدینه را از جهت بی اعتنایی به این شهر بفروشد بر او مبارك مگردان.91

      باید گفت چه بسا نام مدینه برای این شهر قبل از ورود رسول خدا ـ ص ـ بر سر زبان مردم این شهر جاری بوده است; زیرا آنگاه كه رسول گرامی اسلام ـ ص ـ بر مدینه وارد شد مردم ضمن خواندن اشعار ذیل او را استقبال می نمودند:

طلع البدر علینا من ثنّیات الوداع / وجب الشكر علینا ما دعا لله داع
جئت شرّفت المدینة / مرحبا یا خیر داع92

و شاید این نام (مدینه) را خود رسول خدا ـ ص ـ قبل از ورودش بر این شهر «یثرب» گذارده است.93 و همچنین «مدینه» در كلام خود رسول خدا ـ ص ـ به حضرتش نسبت داده شد، همانطوری كه در نام های شماره 15 و 33 و 68 گذشت.

77 ـ 78 ـ مَرْحوُمَه، مَرْزُوقَه:
      از كتاب تورات نقل شده كه مدینه را مرحومه نامیده اند; زیرا جایگاه مبعوث و فرستاده پروردگار به همراه رحمت می باشد و بركات الهی به واسطه این سرزمین بر دیگر زمین ها فرود می آید. و نیز «مرزوقه» نامیده شده; زیرا بهره و حظّ اهل آن، به بركت رسول خدا ـ ص ـ زیاد گردیده است.94

79 ـ مسكینه:
      این نام از نامهایی است كه رسول خدا ـ ص ـ بر مدینه نهاد ـ و همچنین از تورات نقل شده كه مدینه را مسكینه نامیده اند. و از آن جهت مسكینه نامیده شده كه مساكین و نیازمندان به حضرت حق، در آن می زیسته اند.95

80 ـ مسلمه:
      از دیگر نام های آن مسلمه است كه صاحب معجم بلاذری آن را نقل كرده اسـت.96 زیرا مردم مدینه در مقابل خدا و رسولش مطیع بودند و آنها در یاری رسول خدا ـ ص ـ كوتاهی نكردند.

81 ـ مضجع رسول اللّه ـ ص ـ:
      در حدیث از رسول خدا ـ ص ـ نقل شده: فرمود: «المدینة مهاجری و مضجعی فی الأرض» مدینه محلّ هجرت و خوابگاه من در روی زمین است.97

82 ـ مقدّسه:
      مدینه رسول الله ـ ص ـ چون از شرك و آلودگی ها پاك شد و بودن در آن سرزمین در جوار رسول اللّه، سبب می شود كه گناهان معصیت كار ریخته گردد از این رو «مقدسه» نامیده شد.98

83 ـ مَقَرّ:
      این اسم بر وزن «ممرّ» است و از «قرار» اشتقاق پیدا كرده است.

      انس بن مالك نقل می كند: هر گاه رسول خدا ـ ص ـ از سفری به مدینه منورّه باز می گشت چون وارد شهر می شد برای خود و دیگران چنین دعا می فرمود:
      «الَّلهُمَّ اجْعَل لَنا بِها قَرارً او رِزْقا حَسَنا».
      «بار خدایا مدینه را برای ما مقر و پایگاه ثابت قرار ده و در آن روزی نیكو عنایت فرما».99

84 ـ مُوَفِّیه:
      مدینه را «مُوَفیه» نامیده اند; زیرا حقوق میهمانان را ادا می كند، و با آب شیرین و گوارا و هوای مناسب و نعمت های فراوان و معنویت از واردین پذیرایی می نماید و همان طوری كه در روایات آمده بود، خاكش دردها را شفا می بخشد و غبارش جذام را از بین می برد.100

85 ـ نَحْر:
      (با فتح نون و سكون حاء) عَلَم برای سرزمین مدینه منوره است و همچنین عَلَم برای مكّه معظمه می باشد و جمع نحر «نَحار» است؛ یعنی رنگ های مختلف و گوناگون كه به بازار پر متاع و رنگارنگ اطلاق می شود كه مدینه و بازارش چنین بوده است. و گفته شده اطلاق این اسم به جهتِ شدّت حرارت در مكه و مدینه است.101

86 ـ هذراء:
      ابن نجّار به نقل از تورات بدل از «عذراء»، «هذراء» را ذكر كرده او می گوید: این سرزمین به جهت زیادی شدت گرمایش «هذراء» نامیده شده است، همانطوری كه گفته می شود: «یوم هاذِرٌ»; «روز بسیار گرم»، یا به جهت زیادی آب های آن، این نام بر آن نهاده شده.

     أرض هاذرة؛ یعنی زمینی كه دارای گیاهان و درخت فراوان است كه سرزمین مدینه در حجاز از این جهت ممتاز است.102

87 ـ یثْرِب:
      از نام های قدیمی مدینه، «یثرب» است. ابوالقاسم زجاجی می گوید: اوّلین كسی كه در این سرزمین سكونت گزید. یثرب بن قانیة بن مهلاییل بن ارم بن عبیل بن عوض بن ارم بن نوح ـ علیه السلام ـ بود كه به نام او این سرزمین «یثرب» شد ولیكن چون رسول خدا ـ ص ـ بر این شهر فرود آمدنامش را ـ طیبه و طابة ـ گذاشت.103 ابوعبیده گفته است: مدینه رسول خدا در گوشه ای از یثرب واقع شد.104

      در هر صورت «یثرب» از نظر لغوی از ماده «ثَرَبَ» به معنای فساد یا از تثریب گرفته شده به معنای جبران و مؤاخذه بواسطه گناهی كه انجام شده. و یا بر می گردد به كسی كه این شهر را بنا كرد و او انسانی غیر موحد بود105 كه رسول خدا ـ ص ـ آن اسم را دوست نداشت لذا آن را طابه و یا طیـبَه نـامـید.106

88 ـ 89 ـ ینْدَذْ، ینْدَر (تَنْدَدْ، تَنْدَرْ):
      اولین اسم «ینْدَدْ» از نام های فوق در روایت زید بن أسلم ذكر گردیده; زیرا رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «للمدینة عشرة أسماء; هی المدینة، طیبَة، طابة، مسكینة، جبار، مجبورة، یندد، و یثرب.» 107

      و فیروز آبادی در كتاب خود می گوید: «ینْدَد» از نَدَد» می باشد كه مدینه منورّه است و در ماده: «نَدَرَ» می گویند ینْدَرَ مانند هیئت حیدر است كه بر مدینه منوره نیز اطلاق می شود.108 و در بعضی از كتب تاریخی نقل شده كه این دو نام «تندد» و «تندر» می باشد.109

 و در پایان نام های مدینه، كلام سید مرتضی علم الهدی ـ قدس اللّه روحه ـ را ذكر می كنم كه فرمود: از نام های مدینه منورّه است نام های ذیل:
      یثْرِب، طَیبَة، دار، مِسكینَة، جایزَة، مَحْبُورَة، مَحَبَّة، مَحْبوُبَة، عَذْراء، مَرْحُومَة، قاصِمَة، ینْدَد. 110

90 ـ كه او هم نام دیگری بر نام ها؛ یعنی «جایزه» اضافه می كند.

      این مجموعه نام های حقیقی و مجازی بود كه از كتب روایی و تاریخی شیعه و اهل سنت و همچنین قرآن كریم و دیگر كتب آسمانی استفاده شد و در كنار هر یك مقداری از لطافتها و دقایقی كه مضامین احادیث و یا اظهار نظر اهل لغت بوده، ذكر كردیم بطور مسلّم این آخرین بحث و بررسی نیست; زیرا مدینه منوره و وجود رسول گرامی اسلام و چهره های تابناك آسمان امامت و ولایت، آن قدر بلند مرتبه هستند كه فردی همچون من نمی تواند رفعت و جلالت و اوصاف آن سرزمین را بیان كند.

   در پایان با قلبی آكنده از حب از راهی دور درود خالصانه خود را به خاتم پیامبران ـ ص ـ و فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ و ائمه معصومین ـ ع ـ در بقیع اهداء می كنیم و آرزوی استشمام آن غبار طیبه را در زیارت های متعدد مدینه داریم. باشد تا ذخیره ای برای روز فقر و تنگدستیمان (قیامت) گردد.

     پی نوشت ها:
1- وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، سمهودی، ج 1، ص62 ;وسائل الشیعه، ج 10، ص 273; صحیح مسلم، ج 2، كتاب الحج، باب ترغیب فی السكنی، ص 1001.
2- در شرح مختصر، تفتازانی، علم البیان، ص 156; انواع علاقه را در نام گذاری وجه تسمیه ـ بیان می كند.
3- لسان العرب، ج 1، ص 234، مادّه: ثرب.
4- نساء: 97. به مستضعفین در مكّه گفته می شد: چرا مهاجرت نكردید تا در حفظ دین در وسعت باشید.
5- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 10.
6- المیزان، ج 5، ص 50.
7- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 298.
8- صحیح مسلم، ج 2، ص 1006، ح 1382.
9- صحیح مسلم، ج 2، ص 1006، باب المدینه تنفی شرارها ـ لسان العرب، ج 11، ص 23 ماده: أكل.
10- انوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوی، ج 2، ص 481، سوره: حشر: 8.
11- تاریخ المدینة المنوّرة، ابن شبه، ج 1، ص 162.
12- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 12.
13- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 12.
14- صحیح مسلم، كتاب الجهاد و السیر، ج 3، ص 1423، ح 1798 ـ صحیح بخاری، كتاب التفسیر، 456 ـ بحار الانوار، ج 20، ص 239، ح 3، باب 17.
15- قاموس محیط، فیروز آبادی، ج 2، مادة: بَلَطَ.
16- مجمع البحرین، طریحی، ج 1، مادّه: بلط.
17- مستدرك حاكم، ج 3، ص 483.
18- علی ولید الكعبة، محمد علی الاردوبادی، ص 55. ترجمعه اشعار:
ولادت علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ در مكه معظّمه معروف است، در میان كعبه سبب ازدیاد عزت و شرف كعبه شد. ولادتش بر روی سنگ مرمر قرمزی بود كه الآن آنجاست این سبب زیادی ارزش و قیمت آن سنگ گردید.
19- بلد: 1.
20- الجامع لأحكام القرآن، قرطبی، ج 2، ص 40.
21- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 299.
22- انفال: 5.
23- مجمع البیان، ج 4، ص 520 ـ تفیسر سوره انفال، آیه 5.
24- مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 510 ـ نورالثقلین، ج 5، ص 607.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 283، حدیث 4 ـ نورالثقلین، ج 5، ص 606 ـ النحصال، شیخ صدوق، ص 212.
26- تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 3 و 162.
27- سنن أبی داود، كتاب الخراج و لاماره باب: اخراج الیهود من جزیرة العرب، 3029.
28- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 299.
29- وفاء الفوفا، ج 1، ص 13.
30- المسند، ج 6، ص 351.
31- وسائل الشیعه، ج 10، ص 273، ح 5. ـ صحیح مسلم، ج 2، ح 1376. ـ صحیح بخاری، ج 3، ص 61، ح 148.
32- صحیح مسلم، ج 2، ح 1371، باب فضل المدینه.
33- وسائل الشیعه، ج 1، باب وجوب احترام مكّه و المدینه… ح 19390 ـ فروع كافی، ج 4، ص 565، ح 6.
34- صحیح مسلم، باب فضل المدینه، ح 1375.
35- فروع كافی، ج 4، باب تحریم المدینه، ص 564، ح 5.
36- فروع كافی، ج 4، باب تحریم المدینه، ص 563، ح 1.
37- النحل: 41.
38- تفسیر كبیر، فخر رازی، ج 20، ص 34.
39- مجمع البیان، ج 6، ص 361.
40- تفسیر القران الكریم، سید عبدالله شُبَّر ـ تفسیر الجلالین، ذیل آیه شریفه 41 سوره نحل.
41- صحیح مسلم، ج 2، ص 1008، ح 1388.
42- كامل ابن اثیر، ج 2، سال هفتم.
43- صالحی شامی، فضائل المدینة المنورة، ص 47.
44- مجمع الزوائد،هیثمی، ج 3، ص 289، باب فضل مدینه سیدنا رسول الله ـ ص ـ.
45- عمدة الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص 69.
46- مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 351.
47- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 15.
48- ابن توأم حمیری معروف به «خُنافِر» از ساحران مشهور و با جنّیان در ارتباط بود كه جنیان برای او بعضی از كارها را باز می كردند.
49- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 15 ـ الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 464.
50- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 16.
51- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 16.
52- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 16 ـ الوفاء، ابن جوزی، ج 1، ص 399.
53- ابن مُسدی عالم و حافظ قرآن و دارای سفرهای طولانی بود. او در أواخر عمرش مجاور بیت اللّه الحرام (جاراللّه) گشت و مشهور شد كه شیعه شده و در سال 663 هـ . او را ناجوانمردانه كشتند. نامش «حافظ أبوبكر بن محمد بن یوسف أزدی غرناطی اندلسی مهلبی» بود. شذرات الذهب، ج 5، ص 313.
54- جامع الأصول، ابن اثیر، ج 9، ص 334.
55- صحیح مسلم، كتاب الحجّ، باب: المدینه تنفی شرارها، ح 1385. معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج 5، ص 243.
56- یونس: 22.
57- لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 556 ـ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 5، ص 83: طول مدینه 5/60 درجه و عرض مدینه 20 درجه است.
58- وسائل الشیعه، ج 10، ص 273، ح 5.
59- فضائل مدینه منوّره، الصّالحی الشامی، ص 52.
60- لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 49 ـ 46، ماده: «ع، ر، ی».
61- لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 49 ـ 46، ماده: «ع، ر، ی».
62- وفاءالوفا، سمهودی، ج 1، ص 18.
63- فضائل المدینة المنورة. الصالحی الشامی، ص 53.
64- عمدة الأخبار فی مدینة المختار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص 75.
65- اشاره به حدیثی است كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «انّما المدینة كالكیر تنفی خَبَثَها و ینصع طیبها»; «همانا مدینه مثل كوره آهنگر از بین می برد آلودگی ها را و آشكار و ظاهر می سازد پاكی ها و فضیلت ها را.» كتاب الجامع، موطأ، ج 2، ص886 ـ صحیح مسلم، ج 2، كتاب الحج، ح 1383.
66- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 298.
67- فضائل مدینه منوّره، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، ص 54 ـ المنجد، ماده «ق، ر، ی».
68- زخرف: 31.
69- مجمع البیان، طبرسی، ج 9، ص 46.
70- المنجد، ماده «ق، ر، ی».
71- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 299.
72- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 7، ص 340; مسند، أحمد بن حنبل، ج 5، ص 220.
73- الوفا بأحوال المصطفی، ابن جوزی، ج 1، ص 399.
74- وفاء الوفا، ج 1، ص 20.
75- سیره ابن هشام، ج 2، ص 140; سنن أبی داود، ج 1، ص 123.
76- مؤمنون: 31.
77- مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 220.
78- لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 160 ـ 158.
79- زمر: 16.
80- مجمع البیان، طبرسی، ج 7، ص 298.
81- دلائل الامامة، ابو جعفر طبری امامی، ص 28 و 29.
82- فضائل المدینه، الجندی، ح 13; مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 309.
83- مسند، احمد بن حنبل، ج 2، ص 483.
84- وفاء الوفاء، سمهودی، ج 1، ص 22، عمدة الأخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص 78.
85- اسراء: 80.
86- مجمع البیان، طبرسی، ج 6، ص 435.
87- المنجد، ج 1، ماده: م، د، ن.
88- المنجد، اعلام، ج 2، ص 648.
89- عمدة الاخبار، ص 78.
90- بحار الانوار، ج 18، ص 9، حدیث 15، باب 6.
91- بحارالانوار، مجلسی، ج 19، ص 119، ح 4، باب 7.
92- ترجمه اشعار: آشكار گردید بر ما ماه شب چهارده از كوه های ورودی شهر «ثنیة الوداع» واجب است بر ما حمد و ثنای الهی، مادامی كه ثنا گویی دارد، آمدی تو ای رسول خدا ـ ص ـ و شرف و عزّت دادی شهر «مدینه» را، و خوش آمدی ای بهترین میهمان دعوت شده.
93- معجم معالم حجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج 8، ص 70.
94- عمدة الأخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص 74، 79.
95- روایت مربوط به آن در نام های شماره 18 و 17 ـ در ضمن حدیثی گذشت.
96- عدة الاخبار، ص 80.
97- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 3، ص 310.
98- فضائل المدینة المنوره، ص 59.
99- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 53.
100- عمدة الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص81 ; فضائل مدینه منوره، صالحی شامی، ص60.
101- عمدة الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص 82.
102- أقرب الموارد، سعید شرتونی، ج 2، ص 1381 ـ فضائل مدینه منوّره، صالحی شامی ص 60.
103- معجم معالم حجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج 10، ص 13 ـ مجمع البحرین، طریحی، ج 2، مادّه: ثَرَبَ.
104- تفسیر تبیان، شیخ طوسی، ج 8، ص323.
105- تاریخ مدینه منوّره، ابن شبه، ج 1، ص 162.
106- الدر المنثور، ج 5، ص 188; تفسیر ابی السعود، محمد بن محمد عمادی، ج 7، ص 94.
107- تاریخ مدینه منوّره، ابن شبّه، ج 1، ص 162.
108- قاموس المحیط، فیروزآبادی، مادّه: نَدَدَ و نَدَر.
109- وفاء الوفا، سمهودی، ج 1، ص 27.
110- مجمع البیان، طبرسی، ج 8، ص364.

نام های مدینه منورّه (بخش اول)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

      مدینه میزبان بزرگترین شخصیت عالم انسانیت و خاتم انبیاء است.
      مدینه پایگاه دوّم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و محل پیدایش امامت صالحین بر روی زمین است.

      مدینه در زمان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مصدر مردانگی، تعهّد، راستی، صداقت، فضیلت و كرامت بوده است، پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برایش دعا كرد:
      «بار خدایا! بركت را بر مدینه نازل گردان…» سپس فرمود: «سوگند به آن كسی كه جان من در دست اوست هر راه و كوره راهی كه به مدینه منتهی شود، دو ملك از آن حفاظت و پاسبانی می كنند.»1

      شاعر فارسی زبان، با ذوق پر حلاوتش مدینه منوّره و صاحب لولاك را چنین توصیف می كند:
ای ختم رسل مدینه جسم است تو جان / نام تو گرفته قاف تا قاف جهان
در لفظ مدینه بس ز اعجاز تو چون / مه شق شده و گرفته دین را به میان

      مدینه منوره از جهت وجود پر بركت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و دربرداشتن چهره های معصوم دیگر همچون فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ و ائمه غریب بقیع ـ امام مجتبی، زین العابدین، محمد باقر و جعفر بن محمد الصادق ـ علیهم السلام ـ دارای نام های گوناگونی است كه هر كدام بیانگر مفاهیمی ژرف و بلند است. كثرت نام های مدینه برگشت به عظمت و بزرگی آن شهر دارد، این نام ها براساس ارتباط و علاقه موجود این شهر و آن مفاهیم پی ریزی شده كه در بعضی شدت علاقه سبب شهرت آن گردیده و در بعضی دیگر كه وابستگی و ارتباط ضعیفی دارد بر زبان ها كمتر جاری شده و چه بسا غیر حقیقی تلقی شود.2

      ما در این نوشتار برای مدینه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ 90 نام به ترتیب الفبا ذكر می كنیم و ذیل بعضی از آنها توضیحاتی را به همراه روایات می آوریم زیرا اكثر آنان بر اساس وحی آیات قرآن ـ و یا فرمایشات رسول خدا ـ ص ـ نام گذاری شده، جوینده برای دستیابی بیشتر می تواند به كتبی كه در پاورق ها معرفی می شود مراجعه كند.

1 ـ أثْرِب:
      نام دیگری از خانواده «یثرب»3 است كه توضیح آن خواهد آمد.

2 ـ أَرْضُ اللّه:
      بعضی از مفسرین عامّه مانند ثعلبی، مقاتل، مجاهد و قتاده در تفسیر آیه شریفه «ألم تكن أرض اللّه واسعة فتهاجروا فیها»4 گفته اند: مقصود از «أرض اللّه» مدینه منوّره است5 و بعضی دیگر از علمای شیعه و سنّی آن را مطلق زمین معنا كرده اند و توضیح داده اند: توصیف «أرْض اللّه» به «وَاسِعَة» بیانگر مطلق زمین است و بر همین اساس دستور هجرت را به هر جایی كه بتوانند دینشان را حفظ كنند، داده است.6

3 ـ أَرْضُ الهِجرة:
      زمینی كه در آن هجرت تحقق پیدا كرد، رسول خدا ـ ص ـ به همراه عده ای از مسلمانان از مكّه مكرمه به مدینه منوّره هجرت كردند كه آنان را «مهاجرین» نامیدند و كسانی كه در مدینه پناه دادند نیز « أنصار» نامیده شدند.
      بنابر نقل طبرانی پیغمبر اكرم ـ ص ـ مدینه را «أرض الهجرة» نامیدند.7

4 ـ 5 ـ أَكّالَةُ القُری:
      و به عبارت دیگر: أكّالة البلدان می باشد رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «أُمرتُ بقریة تأكل القُری»8 مأمور شدم به روستا و شهری بروم كه أهل آن به خاطر اسلام آوردنشان بر شهرهای دیگر چیره خواهند شد و خداوند آنان را یاری خواهد كرد.

      علمای اهل حدیث، این روایت را دو گونه تفسیر كرده اند:
       أ-  مدینه مركز اصلی لشكریان اسلام بوده است و از آنجا به سایر شهرها و بلاد غیر مسلمان كه در فكر توطئه علیه اسلام بر می آمدند، حمله می شد و بعد از پیروزی، اموال غنیمتی و اسیران به مدینه منتقل می شد.
       ب-  مخارج شهر مدینه در آن روز از طریق پرداخت مالیات شهرهای دیگری كه توسط مسلمانان فتح شده بود تأمین می گردید و لذا آن را «أكّالة البلدان» و یا «أكّالة القری» نامیده اند.9

6 ـ الایمان:
      در تفسیر بیضاوی آمده است: مدینه را «ایمان» می گویند; زیرا مردم مدینه منورّه الگو، نمونه و مظهر ایمان بوده اند.10
      عبداللّه بن جعفر بن أبی طالب گفته است: خدای سبحان برای مدینه دو نام قرار داده: 1 ـ دار 2 ـ ایمان11

7 ـ 8 ـ البارَّة (البَرَّة):
      معنای دوواژه یكی است. مقصود از آن دو، زیادی بركات و فیضی است كه شامل مردم مدینه منوره و همه مردم جهان می شود.

      سمهودی می گوید: از آنجا كه مدینه منوره سرچشمه اسرار معنوی و محلّ درخشش أنوار الهی و بركات نبوی است «البَرَّة» نامیده شده است.12

9 ـ 10 ـ 11 ـ 12 ـ «البَحْر»، «البَحْرَةْ»، «البَحِیرَةْ» و «البُحَیرَة»:
      چهار واژه فوق بر مدینه منوّره اطلاق گردیده است. یا قوتی می گوید: «استبحار» و «بحر» به سرزمین وسیع گفته می شود و «البحر» به روستا نیز اطلاق شده است.13

      در حدیثی آمده است سعدبن عباده اَنصاری هنگامی كه مریض شده بود، رسول خدا ـ ص ـ به عیادتش رفت، آن حضرت پس از احوالپرسی و عیادت او، از برخورد ناخوشایند «عبدالله بن أُبی بن سلول» گِله كرد. سعد عذر خواهی نمود و برای او درخواست بخشش كرد و گفت:

      «اعف عنه یا رسول اللّه و اصفح … و لقد اصطلح أهلُ هذه البحیرة أن یتَوَّجوه فیعصِّبوه بالعصابة.»14
      ای رسول خدا او را ببخشید و از او بگذرید… زیرا مردم این بحیره بر این نوع برخوردها عادت كرده اند و خوشنودند.
      سعدبن عباده مدینه را «بُحیرة» نامیده كه در حقیقت تصغیر «بحر» است.

13 ـ البَلاط:
      معمولا به سرزمین سنگ فرش «بَلاط» گفته می شود، و همچنین بر قسمتی خاص از بین مسجد النبی ـ ص ـ و بازار مدینه منوره بلاط گفته شده است، در زمان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ بر جنازه مسلمانان در آن موضع نماز می گزاردند كه آنجا را «بَطْحاء» نیز می نامیدند.15

      بَلاطة الحمراء یا حجر السماق به سنگی اطلاق شده كه علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ در میان كعبه معظمه بر روی آن به دنیا آمده است و الآن آن سنگ در نزدیكی درب كعبه می باشد.16

      حاكم نیشابوری از علمای بزرگ أهل سنت در مورد ولادت آن حضرت در میان كعبه مدعی تواتر اخبار است،17 و صاحب وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی در اشعاری كه به همین مناسبت سروده در بعضی ابیات می گوید:

مَوْلِدُه بِمَكَّة قَدْ عُرِفا / فِی داخِل الكَعْبَةِ زِیدَت شَرَفا
علی رُخامَة هُناك حَمْرا / مَعْرَوفَةٌ زادَتْ بِذاكَ قَدْراً18

14 ـ البَلَدْ:
      در تفسیر آیه شریفه «لا أقسم بهذا البلد»19 قرطبی می گوید: خداوند قسم می خورد به شهری كه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بازندگی و وفاتش به آن شهر شرف و بركت عنایت كرد و آن مدینه منوّره است.

      تفسیر فوق را قاضی عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرون یحصبی سبتی. مورد تأیید و تأكید قرار می دهد.20

15 ـ بَلَدُ رسولِ اللّه:
      یكی از دیگر نام های مدینه «بَلدُ رسول اللّه» است. بزّاز عالم بزرگ حنفی از علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ نقل می كند كه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:

      «انَّ الشَیاطینَ قَدْ یئِستْ أنْ تَعْبدَ ببلدی هذا ـ یعْنی المدینة ـ و بِجَریرَة العَرَبِ، ولكنَّ التَحْریشَ بَینَهُم».
      همانا شیاطین مأیوس گردیدند از این كه در مدینه و جریرة العرب هوا خواه و عبادت كننده داشته باشند. ولیكن در میان مردم ایجاد نفاق كردند.21

16 ـ «بیتُ رسول اللّه»؛ خانه رسول خدا ـ ص ـ:
      مرحوم طبرسی ـ ره ـ در تفسیر آیه شریفه «كما أخرجك ربك من بیتك بالحقّ و انَّ فریفاً من المؤمنین لكارهون22» می فرماید: مراد بیرون رفتنِ رسولِ خدا ـ ص ـ از مدینه منوّره به جنگ بدر است. و بر مدینه كلمه «بیتك» كه خطاب به رسول خدا است ـ اطلاق شده است. و به عبارت دیگر «بیتك»؛ یعنی بیت رسول اللّه ـ ص ـ.23

17 ـ التّین:
      واژه «تین» بر میوه انجیر اطلاق شده است، أبی ذر ـ ره ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل می كند كه فرمود: اگر گفتم در میان میوه ها میوه ای از بهشت آمده همانا آن «انجیر» است؛ زیرا میوهای بهشتی بدون هسته می باشد. پس از آنها بخورید كه بواسیر را از بین می برد و ورم مفصل ها را كم خواهد كرد.24 خدای سبحان ـ در سوره 95 به آن قسم یاد كرده است. (والتین و الزیتون).

      امام موسی بن جعفر ـ علیهماالسلام ـ از اجـداد گـرامـش نقل می كند كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «انّ اللّه اختار من البلدان أربعة، فقال: ـ عزّوجلّ ـ «والتّین والزّیتون و طور سینین، و هذا البلد الأمین» التّین؛ المدینة، والزیتون؛ بیت المقدس، و طور سینین؛ الكوفة، و هذا البلد الأمین؛ مكة.»25

      همانا خدا برگزید از میان شهرها، چهار شهر را: أوّل تین كه همان مدینه منوره است. دوّم زیتون كه مراد بیت المقدس است. سوّم طور سینین كه كوفه است و آخری بلد أمین كه مكّه معظّمه می باشد.

18 ـ 19 ـ 20 ـ 21 ـ جُبار، جابِرَه، جَبَّاره، مَجْبُورَه:
      أوّلی از نام های چهارگانه بر وزن «جُزام» است كه آن را ابن شبّه با اعتماد بر حدیث نبوی نقل كرده26 و سه نام دیگر را سمهودی و ابن شبه نقل می كنند و نسبت به كتاب تورات می دهند. این چهار نام به دو جهت بر مدینه اطلاق شده:
       أ-  فقیر و ورشكسته در این شهر بی نیاز می گردید.
       ب-  مدینه منوره دیگر شهرهای غیر مسلمان را مجبور به قبول دین مبین اسلام می نمود.

22 ـ 23 ـ «جَزیرَة»، «جزیرة العرب»:
      ابو داود از رسول خدا ـ ص ـ نقل می كند كه فرمود: «أخرجوا المشركین من جزیرة العرب».27

      عباس ـ ره ـ می گوید: با رسول خدا ـ ص ـ از مدینه خارج شدیم، آن حضرت رو به سوی مدینه نموده، فرمود: «انَّ اللّه ـ تعالی ـ قد بَرَأ هذه الجزیرة من الشرك»28

      به قرینه روایت دوّم، گفته شده كه مراد از جزیرة العرب در حدیث أوّل، همان مدینه منورّه است، گرچه از مالك بن انس نقل شده كه مقصود «حجاز» می باشد.

24 ـ جُنَّه:
      سپری كه انسان را از بلاها حفظ می كند. در روایات آمده است كه رسـول خــدا ـ ص ـ در غزوه أُحُد فرمود: «أَنَا فی جُنَّة حَصینة»29؛ من در قلعه و حصار محافظت شده، هستم.

      همین روایت را مسند أحمد بن حنبل با تفاوت مختصری نقل می كند كه جابربن عبداللّه انصاری گفت رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «رأیت أنّی فی درع حصینة و رأیت بقرا تنحر»; «خواب دیدم كه در میان ذرهی محكم مصون و محفوظم و دیدم گاوی را قربانی می كنند» سپس خواب خود را تأویل نمود كه درع حصینه مدینه است و گاو همان گاو است و سپس فرمود: خیر و نیكی در دست خداست.30

25 ـ 26 ـ 27 ـ 28 ـ «حَبیبَه»، «مُحِبَّه»، «مُحبِّبَه»، «مَحْبُوبَه»:
      این چهار نام از مادّه واحد «حبَبَ» گرفته شده و معنای مشتركی دارند. كه می توان گفت: شیء دوست داشتنی. و علّت نامگذاری روایت ذیل است.

      رسول خدا ـ ص ـ از خداوند در خواست كرد تا دوستی مدینه را در دلش جایگزین كند، فرمود: «اللهم حبّب الینا المدینة كماحّببت الینا مكّة أو أشَدّ»31 بار خدایا دوستی مدینه را در قلب ما جای ده، همانگونه كه مكّه را برای ما محبوب قرار دادی و یا بیشتر از آن.
      باید گفت روایات زیادی مضمون فوق را تأیید می كند.

29 ـ 30 ـ حَرَمْ، مُحَرَمَّه:
      جایی است كه از مصونیت و تقدس خاصّی برخوردار است و انجام بعضی از اعمال در آن ممنوع می باشد همان طوری كه از رسول خدا ـ ص ـ نقل شده كه فرمود: «المدینة حرم فمن أحدث فیها حدثاً أو آوی محدثاً فعلیه لعنة اللّه….».

      «مدینه حرم است، پس كسی كه حادثه ای بوجود آورد یا بوجود آورنده حادثه را پناه دهد نفرین خدا بر او باد.»32

      جمیل بن درّاج از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال كرد كه مقصود از «حادثه» در كلام رسول خدا ـ ص ـ چیست؟ فرمود: مراد «قتل وكشتار» است33 و به همین قرینه می توان گفت كه مقصود از «مُحدِث»، قاتل می باشد.

      در بعضی از روایات نیز آمده است كه نبی گرامی ـ ص ـ فرمود: «انَّها حَرَمٌ آمِنٌ»; «مدینه حرمی است كه از مصونیت برخوردار است.»34

      از ماده «ح، ر، م» واژه دیگری به نام: «المُحرَّمَه» نیز بر مدینه اطلاق گردیده است.

31 ـ حَرَمُ رَسُولِ اللّه ـ ص ـ:
      نام دیگر مدینه «حَرَم رسول اللّه ـ ص ـ» است؛ زیرا خود فرمود: «إنَّ مكّة حرم اللّه حرّمها ابراهیم ـ ع ـ و إنَّ المدینة حرمی …»؛ «همانا شهر مكّه حرم خداست كه ابراهیم آنجا را حرم قرار داد و همانا مدینه حرم من است.»35

      امام صادق ـ علیه السلام ـ از قول جدش امیرالمؤمنین ـ ع ـ فرمود: «مكّه حرم خدا و مدینه حرم رسول الله است و سپس فرمود كوفه حرم من است، هیچ زورگو و ستمگری دست به كشتار در این سه مكان نخواهد زد مگر اینكه خدای ـ سبحان ـ او را مغلوب می كند.»36

32 ـ حَسَنَه:
      در تفسیر آیه شریفه: «والذین هاجروا فی اللّه من بعد ما ظلموا لنبوّئنَّهم فی الدینا حسنة ولأجر الاخرة أكبر لو كانوا یعلمون»37  آمده است كه خداوند در دنیا به مهاجران از مكّه ـ بعد از آنكه فشار زیادی را تحمل كردند ـ حَسَنه؛ یعنی مدینه را عنایت كرد.

      فخر رازی از قول راویانی همچون: قتاده، شعبی و حسن نقل می كند كه مقصود از حسنه در آیه شریفه «مدینه» است.38
      مرحوم طبرسی همین مطلب را از قول ابن عباس نقل می كند.39 و گروهی دیگر از مفسرین حسنه را «بلدة حسنه»كه همان مدینه باشد معنا كرده اند.40

33 ـ 34 ـ خَیره و خِیرَه:
      هر دو نام از یك ماده هستند؛ یكی با فتح خا و تشدید رای مكسوره و دیگری با كسر خا و تخفیف یای مفتوحه. از آن جهت كه شهر مدینه دارای خیرات زیادی است و در روایت آمده است: «و المدینة خیر لهم لو كانوا یعلمون» مدینه برای أهلش خیر فراوان دارد. بر همین اساس مدینه را خَیره و خَیره ـ نامیده اند.41

35 ـ دارُ الأبْرارِ:
      جایگاه نیاكان و انسان های شایسته همچون مهاجرین و انصار بویژه در سال هفتم هجرت كه «قلعه های خیبر» بدست لشكریان اسلام فتح شد در مدینه تحولی بوجود آمد و حاكمیت و كثرت جمعیت از آن مسلمانان گردید.42

36 ـ 37 ـ دارُ المُخْتارِ:
      منزلگاه انتخاب شده. رسول خدا ـ ص ـ مدینه را منزلگاه دوّم خود اختیار نمود كه مقداری از زندگی را در آنجا سپری كرد، و مرگش نیز در آنجا واقع شد.كه بر این اساس مدینه را «مختاره» هم می نامند.43

38 ـ دارُ الایمانِ:
      در واژه «ایمان» توضیح داده شد. و در روایات دیگر با همین هیئت تركیبی هم آمده است چنانكه می خوانیم رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
    «المدینة قبّة الاسلام و دار الایمان و أرض الهجرة و مَبْوَءُ الحلال و الحرام».
      شهر مدینه همانند گنبدی، مظهر و نمایانگر دین مبین اسلام می باشد، كه «دار ایمان» و سرزمین هجرت و محلّ احكام خدا (حلال و حرام) است.44

39 ـ دار الّسُنَّة:
      محلّی كه شریعت قانون خدا در آن جا تدوین شده و لباس عمل پوشیده.45

40 ـ دار الّسَلامَة:
      همان زرهی است كه انسان جنگجو را به هنگام مبارزه، از گزند دشمن حفظ می كند. رسول خدا می فرماید: «در خواب خودم را در مقابل حیله های دشمنان در درع حصینه دیدم و سپس فرمود تأویل و تعبیر آن، بودنم در مدینه است.»46  خدای ـ سبحان ـ رسول گرامیش را در مدینه منوّره حفظ نمود.

42 ـ ذاتُ الحُجَر:47
      مدینه دارای خانه های زیادی بود كه از آن جهت «ذات حُجَر» نامیده شد و مفرد آن «حُجْرَة» است كه جمع آن بر دو هیئت «حُجَرْ و حُجَراتْ» آمده; مانند غرفة به معنای خانه و اطاق كه جمع آن «غُرَفْ و غرفات» شده است.

43 ـ ذاتُ الحِرار:
      حِرار جمع «حَرَّة» است كه به سنگ های سیاه اطلاق گردیده و از آن جهت كه مدینه دارای سنگ سیاه فراوانی است «ذاتِ حرار» نامیده شد.

44 ـ ذاتُ النَخْل:
      مدینه دارای درخت های خرمای فراوانی بوده كه الآن هم نخلستان های آن گواه است و در لسان بعضی مانند ابن توأم حمیری48 و عمران بن عامر از مدینه تعبیر به ذات نخل شده و در روایتی آمده است: «أُرِیتُ دار هجرتی ذات نخل و حَرَّة.»
      بر من روشن گشت كه محلّ مهاجرت من دارای درخت های خرمای زیاد و سنگ های سیاه فراوانی است.49

45 ـ السَّلِقَة:
      این نام گرفته شده از كتاب تورات است كه آن را ابوعبدالله محمد بن أحمد بن أمین اقشهری نقل نموده است. و جهت این نام دوری شهر مـدینـه از كـوه های اطراف آن است.50

46 ـ سیدة البُلدان:
      مدینه در میان شهرها و بلاد جهان، بعد از مكّه معظّمه برترین آنهاست آنجا سید المرسلین و خاتم النبیین را در خود دارد. بنابر نقل أبونعیم اصفهانی در كتاب «حلیة الاولیاء» فرزند عمر بن خطّاب رو به مدینه كرد و گفت: «یا طیبة یا سیدة البلدان».51 معمولاً این بر زبان صحابه جاری شده است.

47 ـ الشافِیة:
      مدینه را شافیه نامیده اند؛ زیرا كه رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
      «ترابها شفاء من كلّ داء»؛ «خاك مدینه دوای هر دردی است». ابن مُسدی52 می گوید: چنانچه نام های مدینه منوره را نوشته و برگردن مریض مبتلای به تب بیاویزند، شفا می یابد.53 نام های مدینه گناهان را از بین می برد و شخص مبتلی به گناه را از ناراحتی های آن شفا می بخشد.

      ابن اثیر از سعد نقل نموده، آنگاه كه پیامبر به همراه یاران از غزوه «تبوك» برگشتند، فضای مدینه منوّره در اثر حركت رزم آوران و اسبانشان غبار آلود شده بود عدّه ای از مردم مدینه به همراه بعضی از كسانی كه بر اثر تنبلی، كسالت و یا أمور دیگر تخلّف كرده و در مدینه مانده بودند، به استقبال حضرت و یارانش آمده و در آن هنگام بعضی از یــاران رسول خدا ـ ص ـ كه با پارچه ای جلو بینی خود را گرفته بودند. رسول خدا ـ ص ـ پرده از جلو صورت كنار زد و فرمود:

      «والّذی نفسی بیده انَّ فِی غُبارها شِفاء من كلِّ داء»؛ «سوگند به آن كسی كه جان من در دست اوست، همانا گرد و غبار مدینه شفای هر دردی است.»54

48 ـ 49 ـ 50 ـ 51 ـ 52 ـ «طابَة»، «طَیبَه»، «طَیبَه»، «طائب»، «مُطَیبَه»:
      این پنج واژه از یك ریشه و خانواده هستند كه از نظر هیأت و صیغه، تفاوت مختصری دارند. دو هیأت طابَه و طَیبَه ـ در روایتی كه از ابن شبّه نقل شد، گذشت. جابربن سمره نسبت به واژه اوّل (طابه) می گوید: شنیدم رسول خدا ـ ص ـ فرمود:

      «انَّ اللّه ـ تعالی سَمّی المدینة طابة». 55 ؛ «خداوند ـ تعالی مدینه را «طابة» نامیده است.»

      بعضی از این اسامی مانند «مُطَیبة، طائب و طَیبَة» در تورات وارد شده است. سمهودی می گوید: این اسامی پنجگانه در حقیقت بیانگر آیه شریفه «حتّی اذا كنتم فی الفلِك و جَرَینَ بهم بریح طیبة56» می باشد; زیرا باد گوارا و دلنشین بعد از مناجات و استغاثه جهت نجات از كشتی بوده است و خاك مدینه همان باد گوارا را داراست.

53 ـ 54 ـ طِبابا، ظَبابا:
      حموی می گوید: یكی از نام های دیگر مدینه «طِبابا» است كه بر سرزمین مستطیل شكل اطلاق می شود و «ظَبابا» از مادّه ـ ظَبَّ و ظبظب به معنای سرزمین گرم و داغ است،57 خدای ـ سبحان ـ به بركت دعای رسول الله ـ ص ـ گرمای شدید آن را منتقل به جحفه نمود.58

55 ـ العاصمه:
      سمهودی می گوید: ازآن جهت كه مدینه مهاجرین وانصار راحفظ كرد، رسول خدا ـ ص ـ آن را «جنّة حصینة»; «سپر نگهدارنده» نامیـد، رسـول خـدا ـ ص ـ و یارانش در آن جا در امان بودند. كه آنجا را عاصمه به معنی معصومه نامیده اند.

56 ـ العذراء:
      این واژه نیز از تورات نقل شده است. بر مدینه (عذراء) اطلاق گردیده; زیرا از آن سرزمین با دشمنان اسلام سخت برخورد شد تا به دست صاحب حقیقی آن، رسول خدا ـ ص ـ رسید.59

57 ـ العَرَاء:
      از آن جهت كه ساختمان های شهر مدینه كوتاه بود و سعی می شده است تا از خانه رسول خدا ـ ص ـ مرتفع تر و بلندتر نگردد، تشبیه به شتری شده است كه دارای كوهان كوچكی است و یا اصلا كوهان ندارد.

      و در حدیث آمده است: «فَكَرِهَ أن یعروا المدینة»، «دوست نداشت خانه های مدینه طوری باشد كه در فضا پیدا شود.»60
      أزهری می گوید: «عُری» مردانی بزرگ بودند كه ضعفا به آنان پناه برده و در سایه آنان زندگی می كردند.61 باید گفت: از آن جهت كه بعد از رسول خدا ـ ص ـ مردم مستضعف زیادی رو به مدینه آوردند، تا در پناه آن حضرت زندگی سعادتمندی داشته باشند مدینه را «عُری» نامیده اند.

58 ـ العَرُوض:
      (بر وزن صبور) به سرزمینی اطلاق می شود كه دارای پستی هایی است كه سیل بر آنها جاری می شود و سرزمین مدینه دنباله صحرای نجـد است و سیـل های وادی نجد گاه بر آن جاری می گردد. خلیل گفته است: مدینه را از این جهت عروض نامیده اند.62

59 ـ الغَرَّاء:
      این كلمه أفعل التفضیل و مؤنث «أغَرَّ» است كه بر سفیدی جلو پیشانی اسب اطلاق می شود. به آن «غُرَّه» هم گفته شده و همچنین به معنای زیبایی و نجابت و بزرگواری است كه این اوصاف كریمه در مدینه رسول الله ـ ص ـ جمع است و این شهر بر سایر شهرها شرافت و در مقابل آنها برجستگی و درخشندگی دارد.63

60 ـ غَلَبَه:
      مدینه را قبل از اسلام «غَلَبَه» می نامیدند; زیرا در دوران جاهلیت، یهود بر عمالقه غلبه پیدا كردند و سپس قبایل أوس و خزرج بر یهود غالب شدند و آنگاه بعد از ظهور اسلام مهاجرین و انصار بر آنان غالب و پیروز گردیدند.64

میقات ها در حج (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی
3 ـ وادی عقیق :
     در میان بلاد عرب وادی عقیق های گوناگونی است كه بعضی از نویسندگان مانند الحموی در معجم البلدان چهار جا57 و بعضی دیگر مانند عاتق بن غیث بلادی هفت جا58را معرفی می كنند و فهیم محمد شلتوت در حاشیه كتاب «تاریخ المدینة المنوره» دو جا را معرفی می كند.

 1 ـ وادی عقیق؛ منسوب به عقیق بن عقیل می باشد.
 2 ـ عقیق المدینة؛ كه رسول خدا ـ ص ـ آن را وادی مبارك خواندند.

    ابن عبـاس می گوید: رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «أتانی اللیلة آت من ربّی و هو بالعقیق ـ أن صلّ فی هذا الوادی المبارك و قل عمرة فی حجّة» ؛ جبرئیل در یكی از شب ها ـ در وادی عقیق ـ از سوی پروردگارم بر من نازل شد و گفت: در این وادی مبارك نماز بگزار و عمره را ضمیمه حج كن. 59

    و امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «وقّت رسول اللّه ـ ص ـ لأهل العراق العقیق و أوّلُه المسلخ و وَسطُه غَمِرة و آخره ذات عرق و أوّله أفضل.» ؛ رسول خدا ـ ص ـ برای عراق و كسانی كه از آن جهت عبور می كنند وادی عقیق را معین فرمود.

     و سپس فرمود: ابتدای عقیق «مسلخ» و میانه آن «غمره» و انتهای آن «ذات عِرق» است و احرام در ابتدای آن افضل است. 60

    وادی عقیق بین نجد و تهامه واقع شده و در انتهای آن كوه «عِرْق» واقع است كه مشرف بر منطقه ذات عرق می باشد.61 و سیلاب آن به سرزمین های پست تهامه می ریزد.62

    یونس بن عبدالرحمان از امام كاظم ـ علیه السلام ـ نقل می كند كه حضرت فرمود: در وادی عقیق از «وجرّة» محرم شوید.
  اصمعی می گوید وجَرَّهْ بین مكه و بصره واقع شده كه 40 میل با مدینه فاصله دارد و در آنجا عمران و آبادی وجود ندارد.63

    فاصله آن را مختلف ذكر كرده اند كه مسافت فوق تقریباً 73 كیلومتر می شود و بعضی فاصله وادی عقیق را تا مدینه منوره 4 برید دانسته اند كه هر برید 28 كیلومتر است; تقریباً مساوی 112 كیلومتر خواهد شد.64

     چه بسا اختلاف ذكر مسافت بخاطر وسعت وادی عقیق باشد كه معمولاً مورد سؤال حجاج و مسلمانان آن روز بوده كه به بعضی از آن روایات اشاره شد.

4 ـ قرن المنازل:
     و آن میقات اهل یمن و طائف است و در روایات آمده میقات اهل نجد می باشد كه این به واسطه تعدّد راه ها است. گفته شده قرن المنازل دهی است كه فاصله آن تا مكه 51 میل است.

    «قَرْن» كوهی است مشرف بر سرزمین عرفات كه از مكه دو مرحله65 فاصله دارد. به آن  قرن الثعالب و قَرَنْ هم گفته می شود.66 با یك محاسبه مختصر و روشن معلوم می شود هر دو مسافت تقریباً به یك اندازه می باشد. و امروز هم قرن المنازل مشخص و معلوم است.

    شاعر عرب «عمر بن ابی ربیعة» در مورد قرن المنازل می گوید:
ألم تسأل الرّبعَ أن ینطقا / بقرن المنازل قد أخلقا؟
     «آیا نمی پرسی مكانی را كه دوستان در فصل بهار در آن جمع بودند تا اینكه سخن بگوید; آن مكان در قرن المنازل است كه همه چیز آن نابود شده است.» 67

5 ـ یلَمْلَمْ:
     آخرین میقاتی است كه در روایات برای أهل یمن و كسانی كه از آن طریق عبور می كنند معین شده و به آن «الملم»، «یرمرم» و «ململم» نیز گفته شده، صاحب جواهر ـ ره ـ فرموه: فاصله یلملم تا مكّه معظمه دو مرحله است. 68

     این میقات در جنوب شهر مكّه واقع شده و حدود 100 كیلومتر فاصله دارد كه در آن سرزمین مسجد معاذ بن جبل قرار دارد.
     تقریباً دو مسافت فوق یكی است و چندان تفاوتی ندارد.

    مرزوقی می گوید: «یلملم» اسم كوهی است در ناحیه طائف كه دو تا سه شب مسافت بین آن تا مكه مكرّمه است، از طرفی این میقات در جنوب بندر جدّه واقع شده و زمانی كه باران می آید و سیل جاری می شود رودهای زیادی مانند: حُثُنْ، وَدْیان، تَصِیل، نُمَار، شَكِیل و… به این وادی سرازیر است و از این جهت این سرزمین قابلیت كشت و زرع بسیار زیادی را دارد، كه تاكنون متأسفانه از آن بهره برداری نشده و همچنان بی آب و علف و لم یزرع باقی مانده است. 69

     پی نوشت ها:
1 ـ وسائل الشیعه، ج8، ص223، باب فروع كافی، ج4، ص319، حدیث2 ـ صحیح البخاری، ج2، ص240 ـ صحیح مسلم، ج2، ص838، باب «مواقیت الحج و العمرة». باید گفت مضمون بالا در روایات زیادی دیده می شود لیكن در بعضی بجای «أهل نجد»، «أهل عراق» ذكر شده و بجای «أهل شامات»، «مغرب» را آورده اند، كه در حقیقت تفاوت چندانی ندارد; زیرا همه روایات باب درصدد بیان جهت میقات ها است. لذا در بعضی از كتاب های فقهی، میقات جحفه را برای أهل مصر، شام، مغرب، اندلس، روم و… نوشته اند و برای اهل عراق و كسانی كه در مشرق زمین هستند ذات عرق را و برای اهل یمن و هند و… یلملم را میقات دانسته اند پس اینها درصدد بیان جهت میقات ها بوده اند. جواهرالكلام، ج18، ص113 ـ الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص640، مواقیت الإحرام.
2 ـ حج: 27.
3 ـ الامام جعفر الصادق ـ علیه السلام ـ دراسات و أبحاث، ص 306 ـ خصال صدوق، ج 1، ص 167 ـ الحج فی الكتاب و السنّة، ص 375.
4 ـ الشِّبلی عنوان جمعی از علما، زهاد و عرفای شبله است. شبله قریه ای است در ماوراءالنهر (نزدیك سمرقند) كه دارای دانشمندان فراوانی بوده است و راوی حدیث از رجال همان قریه است. (وفیات الاعیان، ج 2، ص 41).
5 ـ مستدرك الوسائل، ج 2، كتاب الحجّ، ابواب العود إلی منی، باب 17، ص 187.
6 ـ شرح لمعه، ج 1، ص 219. چاپ حجری، المیقات اسم یوّقت به الشی فهو اسم آلة كالمفتاح أی یحدّد زماناً أو مكاناً.
7 ـ مجمع البحرین، طریحی، ج 1، ص227، ماده وقت.
8 ـ بقره: 189.9 ـ لسان العرب، ج 2، ص 108، مادّه وقت.
10 ـ غایة المنتهی، ج 2، ص 295، 296.
11 ـ جواهر الكلام، ج 18، ص 102.
12 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 8، كتاب السرائر، ابن ادریس، ص 509 ـ آن را نسبت به شیخ طوسی در كتاب خلاف و مبسوط می دهد.
13 ـ همان كتاب ج 7، المهذب فی الفقه، قاضی طرابلسی، ص 273.
14 ـ همان كتاب، ج 8، كتاب الغنیه، علی بن زهرة، ص 389.
15 ـ بقره: 197.
16 ـ وسائل الشیعه، ج 8، باب 11، ص 196، حدیث 1.
17 ـ فروع كافی، ج 4، ص 290، حدیث 3.
18 ـ شرح لمعه، ج 1، ص 220.
19 ـ سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 8، قواعد الاحكام، علامه حلّی، ص 743 ـ همان كتاب، مختصرالنافع، محقق حلّی، ص667.
20 ـ «فخّ» وادی معروفی است كه در مدخل شهر مكّه از سوی مسجد تنعیم واقع شده و امروز به ـ شهداء ـ معروف است و در روز یوم الترویه در سال 169 هـ «حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن ابن علی بن ابی طالب(ع)» با سپاه عباسیان جنگیده و با یارانش به شهادت رسید، كه قبر او الآن در آن جا است. ـ تاریخ مكه، ازرقی، ج 1، ص191.
21 ـ جواهرالكلام، ج 18، ص 102.
22 ـ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 44 ـ معجم البلدان، ج 2، ص 49 چاپ بیروت.
23 ـ «عبدالرحمن بن ابی بكر» برادر عایشه بوده است.
24 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 153 ـ سنن البیهقی، ج 5، ص 6.
25 ـ فتح: 18.
26 ـ مجمع البحرین، طریحی، ج 3، ص 343.
27 ـ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 246 ـ معجم البلدان، ج 2، ص 229.
28 ـ حركات جِعْرانَةُ براساس، لسان العرب، ج 4، ص 141.
29 ـ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 149.
30 ـ معجم البلدان، ج 2، ص 142 ـ شاید اختلاف عدد از جهت اختلاف راه ها باشد.
31 ـ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 151.
32 ـ المغازی للواقدی، ج 3، ص 1088. جواهرالكلام، ج 18، ص 119.
33 ـ تحریرالوسیله، ج 1، ص 376 ـ مسأله 7 ـ ترجمه شده.
34 ـ مناسك حجّ آیة الله العظمی خوئی، ص 72، مسأله 140.
35 ـ بعضی مسجد نمره در عرفات را میقات عمره مفرده معرفی كرده اند كه این خلاف احتیاط است زیرا معلوم نیست آن مسجد خارج حرم باشد.
36 ـ چون در آن محلّ درختی بنام ـ سَمُرة ـ بوده و پیغمبر اكرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ در زیر سایه آن درخت فرود می آمدند و نماز می خواندند و محرم می شدند. بنام ـ الشجرة ـ معروف گردیده است. و در زیر این درخت ـ اسماء دختر محمد بن ابی بكر ـ به دنیا آمده است. ـ معجم معالم الحجاز، الجزء: 3، ص 48.
37 ـ حُلَیفَةْ از كلمه حلفة گرفته شده كه آبی بوده بین دو قبیله: بن جشم بن بكر بن هوازن و بنی خفاجه كه هر دو منسوب به عقیل بودند. ـ معجم معالم الحجاز، الجزء: 3، ص 48.
38 ـ منطقه مسجد شجره از مناطق كشاورزی بوده و بدون شك توسط علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ چاه هائی در آنجا زده شده كه از آن استفاده می شده، كه به آبار علی معروف گشته است، البته چاه های دیگری هم بوده، رسول خدا ـ ص ـ قبل محرم شدن در یكی از این چاه ها خود را شستشو داده و غسل نموده است. ـ مدینه شناسی، سید محمد باقر نجفی، ج 1، ص 182. ـ فروع كافی، باب حج النبی، ج 4، ص 245، حدیث 4.
39 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ابواب المواقیت، ص 224، حدیث 13.
40 ـ گفته شد همراهان رسول خدا ـ ص ـ ، 116 نفر بودند و بعضی 1400 نفر و بعضی دیگر 1525 نفر هم نقل كرده اند.
41 ـ المغازی، واقدی، ج 2، ص 574 ـ تاریخ پیامبر اسلام، دكتر محمد ابراهیم آیتی، ص 425 ـ سیره ابن هشام، ج 3، ص 322.
42 ـ تاریخ پیام اسلام، دكتر محمد ابراهیم آیتی، ص 425 ـ الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 227 ـ با اختلاف مختصری در خروج رسول خدا ـ ص ـ از مدینه كه می نویسد: در ماه ذی حجه رسول خدا با 70 شتر برای عمره رفت.
43 ـ الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 302 ـ المغازی، واقدی، ج 3، ص 1089.
44 ـ المناسك و اماكن الطرق الحج و معالم الجزیرة، تحقیق حمد الجاسر، ص 428.
45ـ رحلة ابن جبیر، ص 167 به نقل از مدینه شناسی، ص 183.
46 ـ مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 503.
47 ـ مرحلة: مقدار مسافتی است كه مسافر به صورت عادی در یك روز طی می كند «المنجد: لغت رحل» كه می شود گفت 48 كیلومتر است. و در مجموع امروز از راه اتوبان هجرت حدود 220 كیلومتر می باشد.
48 ـ معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج 2، ص 124.
49 ـ محاسبه براساس هر میل 4000 ذراع و هر ذراع تقریباً 48 سانتی متر شده است. و هر سه میل یك فرسخ شرعی است.
50 ـ المنجد: مَهِیعَةُ ـ زمین وسیع و طولانی را می گویند.
51 ـ معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 124.
52 ـ التاریخ، طبری، ج 1، ص 144، ذكر ذریه نوح ـ علیه السلام ـ الكامل فی التاریخ، ابن أثیر، ج 1، ص75، مروج الذهب، مسعودی، ج 1، ص 503.
53 ـ المغازی، واقدی، ج 2، ص 574.
54 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 229، حدیث 4.
55 ـ ر، ك: وسائل الشیعه، ج 8، ص .
56 ـ جواهرالكلام، ج 18، ص 111.
57 ـ معجم البلدان، ج 4، ص 138. «عقیق الیمامة، عقیق بنی كلاب، عقیق المدینة، عقیق نزدیك دریای سرخ».
58 ـ معجم معالم الحجاز، ج 6، ص 136 «اضافه بر وادی عقیق های معجم البلدان، عقیق الحسا، عقیق الطائف و عقیق العشیرة ذكر كرده است».
59 ـ تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 146.
60 ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 227، باب 3، حدیث 4.
61 ـ معجم البلدان، الحموی، ج 4، ص 107.
62 و 63 ـ جواهرالكلام، ج 18، ص 104 به نقل از تهذیب اللغة، و ص 105.
64 ـ اخبار وادی مبارك «العقیق»، محمد حمد حسن شراب، ص 39.
65 ـ مرحله مقدار راهی است كه مسافر در روز بصورت عادی طی می كند تقریباً حدود 48 كیلومتر است.مسافت قرن المنازل تا مكه مكرمه بر اساس مرحله 96=2×48 و هر میل 4000 ذراع كه هر ذراع تقریباً 48 سانتی متر است. تبدیل مقدار مسافت از میل به متر (متر)97920=1920(میل)×51
66 ـ جواهر الكلام، ج 18، ص 113.
67 ـ معجم معالم الحجاز، الجزء 7، ص 118.
68 ـ جواهر الكلام، ج 18، ص 113.
69 ـ معجم معالم الحجاز، جزء 10، صص 29 ـ 28.

میقات ها در حج (بخش اول)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی  
     رفتن به سوی حرم أمن الهی و كعبه معظّمه همراه با بریدن از خود و وابستگی نفسانی، از سویی انسان را میهمان آفریدگار جهان و صاحب خانه می كند و از سوی دیگر او را به دریای بیكران انسان های پاك و دعوت شده به سوی حق متصل می نماید؛ زیـرا كعـبه اوّلین خانه روی زمین، محلّ طواف ملائكة اللّه و همـه انبیـای عظام ـ علیهم السلام ـ از آدم ـ ع ـ تا خاتم ـ ص ـ بوده و شرافتی بس عظیم دارد.

    ورود به بیت اللّه الحرام، پروانه وار گشتن در اطراف كعبه و لمس حجرالاسود و استشمام بادهای بهشتی از ركن یمانی، از راهی میسّر است كه خدای سبحان ـ آن را بیان كرده و رسول گرامیش ـ ص ـ جایگاه و زمان آن را معین نموده است. آنهم با لباسی ساده و بدور از فخر و زینت و با شرایطی خاص.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «محرم شدن جهت عمره و حج، از مواقیت پنجگانه ای است كه رسول خدا ـ ص ـ آن را معین نمود»، سپس فرمود: «رسول خدا ـ ص ـ برای اهل مدینه و كسانی كه از آنجا به مكه می روند، ذوالحلیفه (مسجد شجره) و برای آنان كه از شامات می آیند. جحفه و برای اهل نجد و عراق وادی عقیق و برای اهل طائف و آنانی كه از آن مسیر عبور می كنند قرن المنازل و برای اهل یمن و عبور كنندگان از آن مسیر یلملم را میقات قرار داد.» آنگاه فرمود: «كسی كه قصد خانه خدا را دارد، نباید از غیر این میقات ها عبور كند.» 1

    میقات های پنجگانه كه از هر سوی، محیط بر شهر مكه و حرم أمن الهی است، گویا مدخل ها و درب های ورودی برای میهمانان پروردگار متعالند؛ آنانی كه از اطراف كره زمین خوانده شده اند و مصداق «یأتون من كل فجّ عمیق» 2 گردیده اند و می خواهند مراسم حج ابراهیمی را به جای آورند.

     میقات اولین محلّی است كه حاجی اعلان حضور می كند و در مقابل خالق یكتا خود را برهنه از همه وابستگی ها نموده وبا حالتی خالصانه فریاد: «لبیك ألّلهمّ لبیك…» برمی آورد. این حضور و شهود است و شاید یكی از اعلی مراتب آن است كه زبان اولیای خدا را كُند می كند و توان لبیك گفتن را از آنان می گیرد. همچنانكه مالك بن انس می گوید: به همراه جعفر بن محمد ـ علیهماالسلام ـ جهت بجا آوردن مناسك حجّ رفتم، چون به میقات رسیدم، آن حضرت را دیدم كه در حالت احرام هرچه می خواست «لبیك» بر زبان جاری كند، صدا در گلویش قطع می گردید و حالش دگرگون می شد بطوری كه نزدیك بود از روی مركب به زمین افتد. عرض كردم، ای فرزند رسول خدا بگو ذكر «تلبیه» را. در جوابم فرمود: چگونه بگویم «لبّیك اللّهم لبّیك» و حال آنكه در حضورش ایستاده ام، می ترسم جواب آید: «لا لبّیك و لاسعدیك». 3

    پس میقات جایگاهی است كه زیارت بیت اللّه الحرام از آن جا شروع می شود و قاصد حجّ نمی تواند بدون احرام از میقات عبور كند و یا قبل از آن محرم گردد ـ مگر در صورت نذر ـ لذا كسانی كه از كشورهای مختلف و راه های دور عزم مكّه كرده اند و می خواهند حجّ و عمره بجا آورند، باید داخل میقات گردند و محرم شوند.

     دقّت در سخنان امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در گفتگوی خود با «شبلی»4 بعداز اتمام اعمال حجش، ما را به اهمیت احرام و میقات و فضای ملكوتی و حالات عرفانی آن توجه می دهد. آنگاه كه فرمود: «آقای شبلی! آیا برای احرام وارد میقات شدی؟ و دو ركعت نماز احرام گزاردی، و تلبیه را بر زبان جاری كردی؟!»

    شبلی جواب داد: «بلی یابن رسول اللّه» حضرت پرسید: «آیا هنگام ورود به میقات نیتت این بود كه تحصیل شرایط زیارت بیت اللّه الحرام كنی؟ و در موقع بجای آوردن دو ركعت نماز احرام، توجه كردی كه با بهترین اعمال و بالاترین حسنات به خدای سبحان ـ تقرب پیدا می كنی؟ و هنگام لبّیك گفتن قصد كردی كه براساس تعهدی خاص ـ طاعت در مقابل اوامرش و خودداری از معصیتش ـ تلبیه بگویی؟!»

     عرض كرد: «نه یابن رسول اللّه»، حضرت فرمود: «پس در این صورت، نه داخل میقات شده ای و نه نماز خوانده ای و نه لبیك واقعی گفته ای!»5

      بدیهی است هر یك از مواقیت بحث های مستقل و عمیق فقهی و عرفانی و تاریخی دارد، كه در جای خود بحث گسترده تری را می طلبد و ما در این نوشتار به صورت گذرا و كوتاه آنها را بررسی نموده ایم.

بررسی واژه میقات
    «میقات» بر وزن «مِفْعال» است كه در اصل «مِوْقاتْ» بوده، واو ساكن و حرف ما قبل آن كسره داشته، لذا تبدیل به یاء شده است و جمع میقات مواقیت می باشد.

    بحثی است میان علما و محققین و آن این كه واژه «میقات» اسم آلت است یا اسم زمان و مكان؟

     مرحوم سلطان العلماء در حاشیه شرح لمعه می گوید: «میقات اسم آلت است مانند مفتاح» و نیز فرموده است: «میقات اسم آن چیزی است كه به وسیله آن، چیز دیگری معین می شود از جهت زمان و مكان.» 6

    بعضی مانند شهید اوّل گفته اند: میقات از نظر لغت اسم مكان و زمان است; زیرا اسم زمان و مكان از ثلاثی مجرّد بر وزن مفعال آمده است; مانند میلاد; یعنی «زمان ولادت» و یا میعاد; یعنی «وعده گاه».

    طریحی در مجمع البحرین تا حدّی همان معنا را اراده می كند و ذیل آیه شریفه: «إنَّ یوم الفصل كان میقاتا» می گوید: «میقات زمان معین برای انجام كاری است كه مجازاً بر مكان اطلاق شده مانند: «مواقیت الحجّ»؛ یعنی مكان های معین كه احرام حج در آن منعقد می گردد7 و آیه شریفه «یسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِی مَواقِیتٌ لِلنّاسِ وَالحَجِّ» 8 دلالت بر زمان معین جهت انجام حجّ «تمتع، قِران و افراد» دارد و همچنین كلمه «میقات» در آیات دیگر دلالت بر زمان معین می كند كه به تعبیر لسان العرب:

     المیقات: مصدر الوقت. و الآخرة: میقات الخلق. و مواضع الإحرام: مواقیت الحج. و الهلال میقات الشهر و نحو ذلك 9

    و در اصطلاح مواقیت عبارتست از: «مواضع و أزمنة معینة لعبادة مخصوصة»; مكان و زمان معین برای عبادت خاص.10

    پس می شود نتیجه گرفت كه میقات شامل اسم زمان و مكان است؛ یعنی زمان و مكان معین را دربرمی گیرد و شاید بتوان گفت تعبیر صاحب جواهر ـ ره ـ در بحث مواقیت تعبیر زیبا و جالبی است، آنجا كه می فرماید:

     «المواقیت جمع میقات و المراد به هنا «فی الحج» حقیقةً او توسعاً مكان الاحرام». 11 مراد از كلمه میقات در بحث حج ـ حقیقةً یا مجازاً ـ اماكن خاص است.

    با توجه به آنچه گذشت می توان گفت كه میقات بر دو قسم است:
 1- میقات زمانی                          2- میقات مكانی

الف: میقات زمانی
     برای احرام عمره تمتع، حجّ تمتع، افراد و قران، ماه های شوال، ذی قعده و همچنین ذی حجه از ابتدای آن تا پیش از ظهر روز عرفه (نهم ذی حجه) ـ بطوری كه حاجی بتواند همه اعمال عمره تمتع را انجام دهد و محرم به احرام حجّ تمتع گردد و خود را جهت وقوف اختیاری عرفه به سرزمین عرفات برساند ـ تعیین گردیده است.12

    بعضی از فقها آن را دو ماهِ شوال، ذی قعده و ده روز اوّل ذی حجّه دانسته اند.13

    اكثر فقها ـ رضوان اللّه علیهم ـ در بحث میقات زمانی استدلال به آیه شریفه «الحج أشهر معلومات…» كرده اند. اگر مقصود اعمال حجّ باشد و از آن جهت كه بخش عمده ای از اعمال در ایام تشریق انجام می شود و ممكن است بعضی از اعمال حج مانند اعمال حرم ـ طواف و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و… ـ را تأخیر انداخت در این صورت میقات زمانی شامل شوال، ذی قعده و همه ذی حجه خواهد شد. 14

    معاویة بن عمار می گوید: امام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد آیه شریفه «الحجّ أشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج فلارفث ولافسوق و لاجدال فی الحج» 15 فرمودند: «ماه های حج; شوال، ذی قعده و ذی حجّه است.»16

    و اگر مقصود از آیه شریفه عمل ابتدایی حج، یعنی احرام باشد نظر اوّل و دوم را می توان با روایت علی بن ابراهیم تقویت كرد; او می گوید: ماه های حجّ؛ شوال، ذی قعده و ده روز از ذی الحجه است.17

ب : میقات مكانی و آن بر دو قسم است:
 1 ـ میقات كسانی كه مسكنشان از مكه معظمه بیش از 16 فرسخ فاصله دارد.

     در كتاب های مختلف فقهی آنگاه كه بحث از میقات مكانی به میان آمده برای اینها 5 میقات معروف را ذكر كرده اند. لیكن شهید اوّل مكه مكرّمه را برای حجّ تمتع اضافه می كند كه 6 تا می شود.18

    مرحوم علامه حلّی ره ـ در كتاب قواعد و محقق حلّی در مختصر النافع مانند شهید اوّل مواقیت را 6 تا ذكر می كنند.19

    و بعضی از فقها مانند صاحب دروس سرزمین فخ20 را نیز برای حجّ بچه ها اضافه می كند و همچنین فروعی دیگر بر آن می افزاید كه 10 میقات می شود. 21

 2 ـ أدنی الحلّ: برای كسانی است كه داخل مكه هستند و می خواهند عمره مفرده بجا آورند. این افراد می توانند از حدود حرم خارج شده و در اولین نقطه حلّ مُحرم گردند; لیكن أفضل و قدر متیقن همان میقات های معروف سه گانه ذیل است:

 1 ـ مسجد تنعیم: این میقات در شمال غربی حرم و در هفت كیلومتری شهر مكّه واقع شده كه نزدیكترین میقات به شهر مكه است و امروز متصل به شهر شده است. و بناست شهر صنعتی در نزدیكی مكه شود. این مسجد و این محلّ را از آن جهت تنعیم می نامند كه در وادی نعمان واقع شده و این وادی از سمت راست منتهی به كوه نعیم و از سمت چپ منتهی به كوه «ناعم» است.22

    رسول گرامی اسلام به عبدالرحمن بن ابی بكر23 دستور داد همسرش ـ عایشه ـ رابدین وادی ببرد تا محرم به احرام عمره مفرده گردد. 24

 2 ـ الحُدَیبِیة: روستایی است در مسیر جدّه و حدود 48 كیلومتر از مكّه فاصله دارد، در آنجا چاه آبی نیز واقع است. از آن جهت آن را حدیبیه نامیده اند كه در این مكان حدود 1300 تا 1500 نفر با رسول گرامی اسلام ـ ص ـ در زیر درختی بنام «حدباء» بیعت كردند كه به «بیعت رضوان» معروف گردید ـ (از قول أصمعی:) و آیه شریفه «لقد رضی اللّهُ عن المؤمنین إذا یبایعونك تحت الشجرة…» 25 نازل گشت.26

    حـدیبیه دورترین نقطه حل است ـ و بـه قول محمد بـن مـوسای خـوارزمی، رسـول خـدا ـ ص ـ از آنجا محرم گشت و عمره مفرده بجای آورد.27

 3 ـ جِعْرانَةُ:28 این محلّ در شمال شرقی مكه معظمه در مسیر طائف در ابتدای درّه «سَرِفْ» می باشد و در این جا چاهی است كه محلّ بنام آن چاه می باشد، الآن در آنجا باغستان كوچكی است كه مسجد با عظمتی در كنارش ساخته شده است ـ و چاه های نزدیك به یكدیگر دارد و فاصله آن با مكّه حدود 29 كیلومتر می باشد.29بعضی فاصله آن را 7 میل (11340 متر) ذكر كرده اند.30

    پیغمبر اكرم ـ ص ـ در این سرزمین فرود آمد و غنائمی را كه از هوازن در غزوه حنین به دست آمده بود تقسیم كرد.31
    و بنابر نقل ابوالعباس قاضی: رسول خدا ـ ص ـ در ماه ذی قعده سال 8 هجرت در آنجا محرم گشت و به سوی مكه آمد و عمره مفرده بجای آورد.32

احرام عمره مفرده از أدنی الحل      
    تحریر الوسیله: أدنی الحل میقات برای عمره مفرده است ـ چه بعد از حجّ قران یا اِفراد یا در ایام دیگر باشد ـ و بهتر این است كه در خارج حرم از میقات حدیبیه یا جعرانه یا تنعیم محرم گردد و مسجد تنعیم نزدیكترین اینها است به مكه معظّمه.33

    مناسك حج: اگر مكلّف در مكه باشد و بخواهد عمره مفرده بجا آورد، جایز است از حرم خارج شده و احرام ببندد و واجب نیست به یكی از مواقیت رفته و از آنجا محرم شود. و بهتر این است كه احرامش در یكی از این سه جا باشد: حدیبیه، جعرانه، تنعیم.34

    فقها معمولاً غیر از سه محل فوق حدود دیگر حرم مانند اضائة لبن، وادی عرنه و… را متعرض نشده اند; زیرا پیدا كردن حدّ حرم مقداری مشكل است35و این سه مكان جایی است كه رسول گرامی اسلام از آنجاها محرم گردیده است. همانطوری كه گذشت.

تاریخچه میقات های پنجگانه
     همان گونه كه گذشت رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میقات های پنجگانه را تعیین و نامگذاری نمود كه این امر از سوی شیعه و سنی مورد اتفاق است و ما در ابتدای این نوشتار آن را از كتب مختلف ذكر نمودیم. و در اینجا تاریخچه هر یك از میقات ها را توضیح خواهیم داد.

1 ـ مسجد شجره: 36
    آن را «ذوالحلیفة» 37 و آبار علی و یا آبیار علی38 نامیده اند كه هر كدام جهت و وجهی دارد. این مسجد در (حدود) 10 كیلومتری مدینه منوّره به طرف مكه واقع شده و میقات كسانی است كه از این ناحیه به سوی بیت الله الحرام می روند.

     این میقات معتبرترین میقات ها است; زیرا رسول گرامی اسلام ـ ص ـ و بعضی از همسران آن حضرت و ائمّه معصومین ـ علیهم السلام ـ از آنجا محرم گشته اند.

     از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال شد چرا رسول خدا ـ ص ـ در میان میقات ها عنایت و توجهش به این میقات بیشتر بوده است و بیشتر از آنجا محرم گردیده اند; بلكه از مواقیت چهارگانه دیگر محرم نشده اند.

     حضرت فرمود: وقتی رسول خدا ـ ص ـ به معراج رفت و به سوی آسمان ها سیر داده شد، آنگاه كه برابر مسجد شجره رسید، فریاد برآمد «یا محمّد»، رسول خداـ ص ـ جواب داد: «لبّیك»، سپس به او گفته شد: «آیا تو یتیمی نبودی كه پناهت دادیم و آنگاه كه تو را بر سر دو راهی یافتیم هدایتت كردیم.» وقتی این كلمات را شنید فرمود:
     «إن الحمد و النعمة لك والملك، لاشریك لك»؛ «همانا ستایش و نعمت ها و سلطنت مخصوص تو است.»

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: به همین جهت رسول خدا ـ ص ـ از مسجد شجره محرم می گشت نه از دیگر مواقیت.39

     رسول خدا ـ ص ـ از این میقات سه مرتبه جهت زیارت بیت الله الحرام محرم گردیدند:

     الف: در سال هشتم هجرت پس از غزوه بنی مصطلق، ماه رمضان و شوال را در مدینه به سر برد و دوّم ماه ذی قعده آهنگ عمره مفرده نمود، و به همگی اعلان كرد و حتی كفار قریش نیز فهمیدند كه او عزم عمره دارد. به همراه عدّه زیادی از یاران40به سوی ذوالحلیفه آمد. در این سفر چهار تن از زنان به نام های ام سلمه (همسر رسول خدا) و امّ عماره، امّ منیع و امّ عامر اشهلی نیز همراه بودند كه اینان اعم از مهاجرین و انصار بودند. نماز ظهر را در مسجد شجره خواندند سپس جلو درب محرم گشتند و ذكر تلبیه «لبّیك اللّهمّ لبّیك، لبّیك لا شریك لك لبّیك، إنّ الحمد و النعمة لك و الملك، لاشریك لك» را بر زبان جاری كردند و بدین ترتیب بسیاری از یاران آن حضرت در مسجد شجره محرم گشتند و سپس عازم مكه معظمه گردیدند كه با منع كفّار، منتهی به صلح حدیبیه گشت. 41

     ب : در سال هفتم هجرت در روز دوشنبه ششم ذی قعده رسول خدا ـ ص ـ جهت احرام عمره مفرده به مسجد شجره رفت، این احرام بجای احرام عمره ای بود كه در سال گذشته ازآن حضرت فوت شده بود و همان افرادی كه درسال ششم با رسول خدا ـ ص ـ در حدیبیه شركت داشتند دوباره همراهی نمودند، مگر چند نفری كه در خیبر به شهادت رسیده یا فوت كرده بودند.

    آن روز چون به ذوالحلیفه رسیدند نماز ظهر را اقامه فرمودند و بعد از آن محرم گردیدند و به سوی مكّه معظّمه حركت كردند. در این سفر رسول خدا ـ ص ـ 60 شتر جهت قربانی به همراه داشتند كه با سربلندی و موفّقیت، بعد از مدت كوتاهی وارد مكه معظّمه شدند و اعمال خود را به پایان رساندند و طبق قرارداد سه روز ماندند و سپس به مدینه منوره بازگشتند. این عمره به «عمرة القضاء» معروف گشت. 42

    ج : حجّة الوداع: سعید بن محمد بن جبیر از پدرش نقل می كند كه روز شنبه 25 ماه ذی قعده رسول خدا ـ ص ـ از مدینه منوره به سوی مكه معظمه به طرف ذوالحلیفه خارج شد. ـ در آن سال یعنی سال یازدهم هجرت مردم را توصیه به رفتن به حجّ می نمود ـ نماز ظهر را دو ركعتی در ذوالحلیفه بجا آورد و سپس محرم گشت. بعضی گفته اند: آن روز را به شب رساند و شب در مسجد شجره بیتوته كرد تا اینكه همه یاران به همراه قربانی های خود جمع شوند، سپس فردایش نزدیك ظهر محرم گردید. در آن سال رسول خدا ـ ص ـ از ناحیه خود و علی بن ابی طالب ـ ع ـ قربانی نمود و حجش را به پایان رسانید. 43

ساختمان مسجد شجره
    با تأمّل در احادیث و روایاتی كه از امام چهارم زین العابدین و امام ششم «جعفر بن محمد» ـ علیهم السلام ـ و مالك بن أنس فقیه اهل مدینه و… نقل شده روشن می شود كه ساختمان مسجد در جای درخت سمره بوده است. و همچنین در كتاب «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزیرة» كه در قرن سوم هجری تألیف شده، از مسجد شجره به «المسجد الكبیر» یاد می كند و می گوید: در ذوالحلیفه دو مسجد متعلق به رسول خدا ـ ص ـ می باشد; اول: مسجد كبیر كه در سمت راست مكان مرتفعی به نام «بیداء» واقع شده و مردم از آن جا محرم می شوند و به مكه می روند. و مسجد دیگر مُعَرّسْ است كه در قسمت پایین «بیداء» و جهت قبله مسجد شجره واقع شده. رسول خدا ـ ص ـ بعد از بازگشت از مكه معظمه در این مسجد بیتوته می كرد، و نماز می خواند، و صبحگاهان خارج می شد. 44

    كتاب های حدیثی و فقهی مانند فروع كافی، كلینی و وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی و جواهرالكلام در مورد مستحبات نماز در این مسجد بحث نموده اند.

     در قرن پنجم (578 ـ 581 ق» ابن جبیر می نویسد: چون به وادی عقیق رسیدیم مناره سفید و بلند مسجد ذوالحلیفه را مشاهده كردیم. 45

    در اكثر سفرنامه های حجّ سخن از ساختمان مسجد شجره به میان آمده است كه نیاز به یادآوری نیست. شكی نیست كه مسجد شجره تا امروز بارها تجدید بنا گردیده و امروز هم بنایی عظیم دارد و زائران زیادی را در آغوش می گیرد كه با فریاد ذكر تلبیه فضای ملكوتی خاصی بر آن حاكم است.

2 ـ جُحْفَه:
    دومین میقات است كه رسول خدا ـ ص ـ برای اهل مصر و شامات و كسانی كه از آن مسیر به سوی مكّه معظّمه می آیند تعیین كرده است.

     جحفه روستای بزرگی است كه تپه های مرتفع و بلندی دارد و در مسیر راه مدینه به مكه واقع شده و فاصله آن تا مكه معظّمه به اندازه چهار مرحله است،46 اگر چه بعضی مانندالسكری گفته است: فاصله جحفه تا مكه معظّمه سه مرحله می باشد47 صاحب معجم معالم الحجاز مدعی است كه فاصله صحیح آن 5 مرحله می باشد و شهرهایی كه در این فاصله قرار گرفته به ترتیب نام می برد: مرّ الظهران، عسفان، الدف، الطارف (القَضیمة) و سپس می رسد به جحفه كه با رابغ 22 كیلومتر فاصله دارد، آنگاه می نویسد:

     در نزدیكی جحفه غدیر خم با فاصله سه میل (5760 متر)48 واقع شده كه چشمه ای در آن جاری است و به همین جهت درختان زیادی در آنجا وجود دارد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در برگشت از حجّة الوداع علی بن ابی طالب ـ ع ـ را به مقام وصایت خود معرفی كرد و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه…» 49

    نام دیگر جحفه «مَهْیعَه» می باشد، همانطوری كه در روایات زیادی از شیعه و اهل سنت وارد شده و بعضی معتقدند، این نام را رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گذاشت هنگامی كه فرمود: «اللّهمّ انقل وباء المدینة إلی مَهْیعَة»؛ یعنی بار خدایا مرض وبایی را كه در مدینه است به «مَهْیعَه» 50 ـ كه همان جحفه باشد ـ منتقل كن.

    در ابتدای جحفه مسجدی به نام رسول خدا ـ ص ـ (مسجدالنبی) بنا گردیده و در آخر آن نزدیكی علامت های میقات ـ مسجدالائمه ـ می باشد. 51

    در علّت نامگذاری جحفه گفته اند: در جاهلیت «عبیل بن عوص بن ارم بن سام بن نوح» با فرزندان خویش در این منطقه سكونت داشته اند ولیكن سیل آنها را هلاك نمود، پس از آن، آنجا را جحفه نامیدند; زیرا به ساكنان خود اجحاف نمود. 52

    میقات حجفه در زمان رسول خدا ـ ص ـ مورد عنایت صحابه بوده، همان گونه كه در سال ششم هجرت در جریان غزوه حدیبیه، عده ای از یاران آن حضرت در «ذوالحلیفه» احرام خود را به تأخیر انداختند و در جحفه مُحرم گشتند. 53

     البته در جمع بندی روایت به این نتیجه می رسیم كه احرام بستن از مسجد شجره افضل است بویژه برای كسی كه از مدینه منوره حركت می كند و چنانچه انسان به جهت مریضی یا دوری راه ـ مانند كسی كه راه او از مغرب، مصر و شام و… باشد و ـ نتواند به مسجد شجره برود باید از جحفه محرم گردد، همان طوری كه روایت ابی بصیر آن را تأیید می كند.

     «عَن أبی بصیر قال قلت لأبی عبدالله ـ ع ـ خصال عابها علیك أهل مكّة قال: ما هی؟ قلت: قالوا: أحرم من الجحفة، و رسول اللّه أحرم من الشجرة. قال ـ ع ـ الجحفة أحد الوقتین، فأخذت بأدناهما و كنت علیلاً.»

    ابوبصیر گفت به حضرت صادق ـ ع ـ عرض كردم: مردم مكه بعضی از كارها را بر شما عیب می گیرند. فرمود چه كاری را؟ گفتم مردم می گویند: شما از جحفه محرم شده اید و حال آن كه رسول خدا ـ ص ـ از مسجد شجره محرم می شد. در جواب فرمود: جحفه هم میقات است و من نزدیكترین میقات را به مكّه انتخاب كردم و من مریض بودم. 54

    اطلاق روایت فوق به همراه روایت دیگر55 اثبات می كند جواز احرام را از میقاتجحفه56 گویا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده اند: جحفه یكی از میقات ها است و احرام از آن جایز و بلامانع است و اگر من أفضلیت احرام در مسجد شجره را درك نكرده ام به خاطر مریضی بوده است.

     امروز در میقاتگاه جحفه مسجد مجلّلی را ساخته اند كه هزاران حاجی می تواند در آن محرم گردد، اگر چه این مسجد ریشه تاریخی ندارد.

حلق و تقصیر

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

 حلق و تقصیر در حج تمتع و عمره مفرده
     سر تراشی (حلق) و كوتاه كردن مقداری از موی سر و یا گرفتن ناخن (تقصیر) در حجّ تمتع و عمره، از عباداتی است كه مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. خداوند ـ سبحان ـ بندگانی را كه به میهمانی خود خوانده و آنها در جرگه اطاعت او قدم نهاده اند و از بندگی غیرش (بت ها، قدرت ها، هوا و هواس ها و…) گریخته اند و در بند اسارت عشق به الله به حالت احرام در آمده اند و به اعمالی همچون: طواف كعبه، سعی بین صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعرالحرام، رمی جمرات و قربانی پرداخته اند و خواسته اند بندگی و خضوع خالصانه خود را به اثبات برسانند، در این هنگام خداوند ـ منّان ـ از آنان می خواهد علامت بندگی و خشوع و تسلیم كامل; یعنی حلق در عمره مفرده و حجّ تمتع، و تقصیر در عمره تمتع را با شیوه خاص به همراه قصد تقرب به او، برخود ظاهر سازند و با این فریضه الهی از احرام خارج گردند1.

     جدّ بزرگ ما حضرت آدم ـ علی نبینا و علیه السلام ـ از انجام این فریضه در حجّ خود كوتاهی نكرد، بلكه همانطور كه امام محمّد باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
     خدای ـ سبحان ـ جبرئیل را به همراه یاقوتی از بهشت فرستاد، آنگاه سر آدم ـ علیه السلام ـ توسط خود او و یا جبرئیل تراشیده شد2.

     حلق (سر تراشی) این سنت الهی، در دوران جاهلیت هم بجا آورده می شده و معتمرین هر گاه عمره خود را بجای می آوردند سرشان را نیز می تراشیدند.

     در تاریخ آمده: در سریه عبدالله بن جحش أسدی، او با همراهان خویش در قریه نَخْله فرود آمدند و جهت كسب اطلاع از كاروان قریش كه حامل مویز و پوست و دیگر كالای تجارتی بود به كمین نشستند. روز آخر رجب بود كه كاروان رسید. رجال قریش كه اوّل بار از دیدن مسلمانان بیمناك شدند، با مشاهده نمودن عُكّاشة بن مِحْصَن3 كه سرتراشیده بود، آسوده خاطر شدند و به همدیگر گفتند: اینان برای انجام عمره آمده اند و از ایشان خطری متوجه ما نخواهد شد4.

     قرآن كریم سرتراشی در حجّ را علامت ایمان میهمانان خانه خدا ذكر می كند، و در رؤیای صادق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید:

«لتدخلّنَّ المسجد الحرام اِن شاء الله آمنین محلّقین رؤسكم و مقصّرین لاتخافون»؛ « به طور قطع همه شما با اراده و مشیت خداوند و در نهایت آرامش و امنیت به مسجد الحرام داخل می شوید، در حالی كه سرهای خود را تراشیده و ناخن و موهای خود را كوتاه نموده و از هیچ كس ترس و وحشت ندارید.»5

     صاحب جواهر ـ ره ـ در وجوب سر تراشی در منا برای كسی كه اوّلین بار موفق به انجام دادن حج می شود (و حاجی صروره6 است)، به روایت سلیمان بن مهران استشهاد می كند، و می گوید: سلیمان از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال كرد: چرا حلق و سر تراشی بر صروره واجب است نه بر دیگران؟

     حضرت در جواب فرمود: «لیصیر بذلك موسماً بسمة الآمنین ألاتسمع قولَ الله ـ عزّوجلّ ـ لید خلنّ المسجدالحرام اِن شاء الله آمنین محلّقین رؤسكم و مقصّرین لا تخافون 7» ؛ «زیرا با عمل سر تراشی علامت ایمان را در خود ظاهر نموده است» (و سپس فرمود) آیا نشنیده اید گفتار خداوند ـ عزّ و جلّ ـ را «لتدخلنَّ… » 8

     در این روایت، حلق و سر تراشی در مناسك حجّ و یا عمره مفرده، علامت تسلیم و بندگی در مقابل حضرت حقّ ـ جلّ و علا ـ شمرده شده است.

     صاحب جواهر الكلام می فرماید: ظاهر این است كه «وجوب» سر تراشی برای صروره اراده شده است; زیرا وجهی برای حمل آیه شریفه و این دسته از روایات بر «تأكید»، وجود ندارد. و مطلب دیگر: این كه در روایت حسنه و صحیحه،9 كلمه «ینبغی» به معنای «سزاوار است»، وجود دارد كه چه بسا از آن اراده وجوب شده است.10

     صاحب مسالك الأفهام می گوید: كلمه «ینبغی» در روایات، دلالت و ظهور در استحباب دارد ولیكن مرحوم آیة الله محمد باقر شریف زاده، محشّی آن كتاب می نویسد: بعد از تخییر در آیه شریفه: «آمنین محلّقین رؤسكم و مقصرین…» و سه مرتبه دعای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در سال بعد از حدیبیه ـ برای كسانی كه در عمره مفرده سر تراشیدند ـ در عمره مفرده: «اللّهمّ اغفر للمحلّقین…» و یكمرتبه برای كسانی كه ناخن ها را گرفته و یا مقداری از موی سر را كوتاه كردند، و با توجه به روایات مربوط به «صَروره»، چگونه می توان گفت كلمه «ینبغی» ظهور در استحباب دارد؟! بلكه باید گفت كه در این روایات دلالت بر وجوب می كند.

     بعلاوه این كه: مفهوم «جمله شرطیه» در صحیحه معاویة بن عمار، از امام صادق ـ علیه السلام ـ : «ینبغی للصرورة أن یحلق و إن كان قد حَجَّ فإن شاء فقصّر و إن شاء حلق» 11  ـ وجوب حلق را برای صروره اثبات و تعیین می كند12 و تخییر بین تقصیر و حلق را نفی می نماید. و وجوب تعیینی با تخییر سازگار نخواهد بود.13

     روایات دیگری؛ مانند روایت أبی سعید، حلق را بر سه طایفه واجب می شمارد كه در آن تصریح بر وجوب حلق برای صروره است.

     عن أبی سعید، عن أبی عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: «یجب الحلق علی ثلاثة نفر؛ رجل لبد، و رجل حَجَّ بدءاً و لم یحجّ قبلها، و رجل عقص رأسها»؛ «سر تراشیدن در منا بر سه گروه از مردان واجب است. 1 ـ كسانی كه موی سر خود را به عسل و یا صماغ و یا شی لزجی آلوده می كنند. 2 ـ كسانی كه سال اوّل حج آنهاست و قبل از آن، حج بجا نیاورده اند، 3 ـ افرادی كه موهای خود را جمع كرده و گره زده و در هم پیچیده اند».14

     پس در مجموع برای كسانی كه اولین بار جهت حجّ بیت الله الحرام می روند سرتراشی واجب است و برای دیگر افراد از مردان كه دومین بار حج آنها و یا بیشتر است مسلّم سرتراشی افضل از تقصیر است.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «الحلق أفضل، لأنّ رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ حلق رأسه فی حجّة الوداع، و فی عمرة الحدیبیة» ؛  سر تراشیدن فضلیتش بیشتر است، زیرا پیغمبر خدا ـ ص ـ در حجّة الوداع و در عمره مفرده ای كه در حدیبیه بجا آوردند ـ سر مبارك را تراشید.15 همانطوری كه مفصل آن خواهد آمد. و بالاتر این كه در همه عمره ها و حج هایی كه رسول خدا ـ ص ـ بجا آورد، نیامده است كه به تقصیر تنها اكتفا كرده باشد اگر چه مباح بوده است.

     برای خانم ها به هیچ وجه جایز نیست سر خود را بتراشند زیرا رسول خدا ـ ص ـ از آن نهی نموده است16 و فقهای ما ادعای اجماع بر حرمت آن دارند؛ مانند علاّمه در مختلف و همچنین در منتهی و تحریر.17

     آنچه ذكر شد، مطابق با فتاوای بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی ـ ره ـ و آیة الله العظمی اراكی ـ حفظه الله ـ است كه در موارد سه گانه فوق، بنا بر احتیاط واجب حلق را لازم می دانند.18

سرتراشی پیامبر اكرم ـ ص ـ در عمره مفرده
     رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ آن عبد صالح و برگزیده خدا، هنگامی كه در سال بعد از صلح حدیبیه، عمره مفرده بجا آورد، در عمل پایانی عمره مفرده، با این كه مخیر بین حلق و تقصیر بود تیغ را به دست خراش بن أمیه خزاعی19 داد و او سر مبارك آن حضرت را تراشید.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: در همان روز رسول گرامی اسلام فرمود: «اللّهم اغفر للمحلّقین مرّتین، قیل و للمقصّرین یا رسول اللّه؟ قال: و للمقصرین» ؛ یعنی دو مرتبه فرمود: بار خدایا بیامرز سر تراشیدگان را ـ گفته شد یا رسول اللّه. مقصرین چطور؟ سپس یك مرتبه برای مقصرین دعاكرد.20

     در حدیثی دیگر امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ فرمود:
    «استغفر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ للمحلّقین ثلاث مرّات و للمقصّرین مرّةً واحدة» ؛ رسول خدا ـ ص ـ برای كسانی كه سرتراشیدند سه مرتبه و برای كسانی كه تقصیر كردند یك مرتبه طلب آمرزش و رحمت نمود.21

     شبیه روایت فوق با تعبیری دیگر از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است:
     سالم بن أبی فضل ـ أبی فصیل ـ خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ رسید و  پرسید:
     «دخلنا بعمرة نقصّر أو نحلق؟ فقال ـ علیه السلام ـ : احلق فإنَّ رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ترحّم علی المحلّقین ثلاث مرّات، و علی المقصّرین مرّة واحدة»؛ ما داخل در اعمال عمره مفرده شده ایم ـ در آخرین جزء اعمال عمره مفرده ـ تقصیر كنیم و یا سر بتراشیم؟

     حضرت در پاسخ فرمود: شما سر بتراشید; زیرا رسول خدا ـ ص ـ برای سر تراشیدگان در اینجا سه مرتبه طلب رحمت نمود، و برای كسانی كه به تقصیر اكتفا كردند، فقط یك مرتبه مغفرت خواست.22

     مضامین فوق در كتب أهل سنت مانند صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است.23

سرتراشی پیغمبر اكرم ـ ص ـ در حجّة الوداع
     رسول گرامی در سال دهم هجرت، با جمعی از یارانش، جهت انجام حج (حجّة الوداع) به مكّه معظمه آمدند، روز عید قربان در منا عدّه ای تقصیر كردند و عدّه ای دیگر همانند رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ سرتراشیدند.

     معاویة بن عمّار می گوید: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
     «… والّذی حلق رأس النبی ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ فی حجّته معمّر بن عبداللّه، فقالت قریش أی معمّر: إذن رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ فی یدك و فی یدك الموسی، فقال معمّر: أی واللّه، إنّی لأعدّه فضلاً من اللّه عظیماً علی».
    «كسی كه سر مبارك پیغمبر گرامی ـ ص ـ را در حجّة الوداع تراشید، معمّر بن عبداللّه24 بود. در آن روز بعضی از افراد قبیله قریش كه جهت بجا آوردن حج همراه آن حضرت بودند، رو به معمّر كرده گفتند: اینك رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلم ـ جهت حلق، جلو تو نشسته است و تیغ برّان نیز در دست تو است!»

     معمّر جواب داد: این اطمینان و امری كه به من محوّل شده است، آن را فضل بزرگی از ناحیه خدا بر خود می دانم.25

     این روایت را شیخ صدوق ـ ره ـ در من لایحضره الفقیه و همچنین شیخ كلینی ـ ره ـ در فروع كافی از معاویة بن عمار نقل نموده اند.

     عبدالرحمن بن أبی عبداللّه نیز از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می كند كه فرمود:
    «كان رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ یوم النحر یحلق رأسه و یقلّم أظفاره و یأخذ من شاربه و من اطراف لحیته»؛ «هرگاه روز عید قربان می شد، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سر خود را می تراشید و ناخن هایش را می گرفت و سبیل ها و اطراف ریش مباركش را كوتاه می نمود».26

جایگاه حلق یا تقصیر در اعمال منا
     روز عید قربان بعد از رمی جمره عقبه و قربانی كردن، نوبت به تراشیدن سر یا تقصیر می رسد كه اكثر فقها فتوا بر وجوب27 رعایت ترتیب را می دهند. همانطوركه در مختصرالنافع و قواعد الأحكام و مبسوط و استبصار آمده است. و اكثر آنها ابتدا استدلال می كنند به ظهور آیه شریفه:
     «ولاتحلّقوا رؤوسكم حتّی یبلغ الهدی محلّه» ؛ «سرها را نتراشید تا این كه قربانی به جای خود برسد، یعنی ذبح گردد».28

     سپس استدلال می كنند به سیره و روایات صحیح موجود در باب، كه بیانگر ترتیب فوق است29 این ترتیب را بسیاری از علمای اهل سنت نیز لازم و واجب می دانند.

     با سر تراشی و یا تقصیر در عمره مفرده، حاجی از احرام خارج می گردد و همه محرمات احرام بر او حلال می شود و امّا در حجّ تمتع پس از سرتراشی یا تقصیر جمیع محرمات غیر از بوی خوش و زن بر مرد، مرد بر زن ـ حلال می شود.30

     امّا مصدود31 و محصور32: جایز است با قربانی كردن و تقصیر نمودن، در هرجا كه هست، خود را از احرام بیرون آورد. در این صورت جمیع محرمات بر او حلال می شود.33

چگونگی سر تراشی در منا
     سرتراشی و تقصیر از اعمال عبادی است و قصد قربت در آن معتبر است، كسی كه سر می تراشد ـ یا تقصیر می كند ـ سزاوار است اموری را مراعات كند:

1- مستحب است رو به قبله بنشیند.

2- نام خدا را بر زبان جاری كند.

3- تراشیدن سر را از جلو، سمت راست، آغاز كند و به پشت سر، برابر گوش سمت راست، ختم نماید و سپس از جلو سر سمت چپ شروع كند و همانند سمت راست، به پشت سر به پایان برساند.

4- در حین تراشیدن سر به دعای مأثوره مشغول باشد; همانطور كه امام باقر ـ علیه السلام ـ هنگام تراشیدن سر در منا، این كلمات را با خود زمزمه می نمود:
     «اللّهمّ أعطنی بكلّ شعرة نوراً یوم القیامة» ؛ «بار خدایا در برابر هر مویی كه تراشیده می شود، نوری را در روز قیامت به من عنایت فرما».34

     و نیز در كتاب فقه الرضا از حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ نقل شده كه فرمود:
    «إذا أردت أن تحلق رأسك فاستقبل القبلة و ابدأ بالناصیة، واحلق إلی العظمین النابتین بحذاء الأذنین و قل: اللّهمّ أعطنی بكلّ شعرة نوراً یوم القیامة».35 ؛ «هنگامی كه خواستی سر بتراشی رو به قبله بنشین و از جلو سر آغاز كن و ادامه بده تا روی دو استخوان پشت سر و مقابل گوش ها و با خود بگو: اللّهم…».

     و همچنین گفته شده، در موقع سر تراشیدن سه بار تكبیر بگویید و این دعا را با خود بخوانید:
    «اللّهمّ هذه ناصیتی بیدك فاجعل لی بكلّ شعرة نوراً یوم القیامة، واغفر لی ذنبی یا واسع المغفرة، والحمدللّه علی ما هدانا و الحمدللّه علی ما أنعم به علینا».

     و بعد از تراشیده شدن سر سه بار دیگر تكبیر بگوئید و دعای ذیل را نیز بخوانید:
    «الحمدللّه الذی قضی عنّی نسكی، اللّهمّ إئتنی بكلّ شعرة حسنة و امح عنّی بها سیئة و ارفع لی بها درجةً، واغفرلی و للمحلّقین و المقصرین و جمیع المسلمین، اللّهمّ زدنا ایمانا و یقیناً و عوناً، و اغفرلنا و لآبائنا و أمّهاتنا و صلّی اللّه علی سیدنا محمّد و آله الطاهرین».36

     و نیز دعاهای دیگر… كه به همین مقدار بسنده می كنیم.

چگونگی سرتراشی نزد اهل سنت
     از اهل سنت نیز همانند آنچه گذشت، روایاتی وارد شده كه یكی از آنها را در اینجا می آوریم:
    عن أنس بن مالك، قال: «لمّا رمی رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه [و آله] و سلم ـ الجمرة و نحر نسكه و حلق. ناول الحالق شقّه الأیمن فحلقه ثم دعا أبا طلحة الأنصاری فأعطاه إیاه ثمّ ناوله الشِّقَّ الأیسر فقال ـ ص ـ احلق فحلقه فاعطاه أبا طلحة فقال ـ ص ـ : اقْسِمْهُ بین الناس».

    رئیس فرقه مالكیه می گوید: «چون رسول خدا ـ ص ـ در سرزمین منا رمی جمره عقبه كرد و قربانی نمود، برای سرتراشی و حلق، قسمت راست سر را در اختیار سر تراش (حلاّق) كه گویا معمّر بن عبدالله بوده است ـ گذاشت و او هم آن قسمت را تراشید و بعد اباطلحه انصاری را خواست و موها را در اختیار او گذاشت و به همان نحو سمت چپ را تراشید، آنگاه به فرمان پیامبر اكرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ جهت تبرّك، در میان مردم تقسیم كرد».37

5-  موهای تراشیده شده در منا دفن شود.
     سیره ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ این بوده كه بعد از تراشیدن سر، موهای خود را در سرزمین منا در میان خیمه خود دفن می كردند.

     روایات متعددی در این باب وجود دارد كه فقهای ما بر اساس آن روایات فرموده اند: مستحب است حاجی موی سر خود را در منا، در خیمه خود دفن كند.38

     ابوالبختری در روایتی از امام باقر و امام زین العابدین ـ علیهماالسلام ـ نقل می كند كه امام مجتبی و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ دستور می فرمودند: تا موهایشان را در منا دفن كنند.39 و در كتاب شریف فقه الرضا آمده است: «وادفن شعرك بمنی»; «موهای تراشیده شده ات را در منا دفن نما».40

     در روایت دیگر، أبی شبل از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می كند كه فرمود:
    «إنّ المؤمن إذا حلق رأسه بمنی ثمّ دفنه جاء یوم القیامة و كل شعرة لها لسان طلق تلبّی باسم صاحبها».
     «آنگاه كه مؤمن در منا سر خود را می تراشد و سپس دفن می كند، روز قیامت هر تار مویی برای او و به نام اوتلبیه (لبّیك اللّهمّ لبیك…) می گوید.41

     و بهتر این است كه حاجی بعد از حلق (سرتراشی) از اطراف ریش و شارب خود را گرفته و ناخن را كوتاه نماید و به مفاد بعضی روایات در ذیل آیه شریفه «ثمّ لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم…» 42 عمل كند مانند روایت احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از امام رضا ـ علیه السلام ـ كه فرمود:

    «التفث؛ تقلیم الأظفار و طرح الوسخ و طرح الإحرام عنه» ؛ «تفث؛ یعنی گرفتن ناخن ها و دور كردن كثافات و آنچه در مدت احرام از ناحیه محرمات احرام پیش آمده است».43

     روایت فوق، در صدد بیان پاره ای از حكمت های حلق و تقصیر است و این گونه روایات بسیار است. كه در پایان ـ همانند ابتدای بحث ـ باید گفت: حلق و روایات در این باب انسان را توجه به بندگی محض و اخلاص در مقابل پروردگار می دهد و می خواهد در پایان اعمال حجّ با علامت بردگی، بندگی خودش را در مقابل حضرت حق ـ جلّ و علا ـ اعلان نماید و از آلودگی های ظاهری و باطنی كه نشانه غیر خداست، پاك گردد و چه زیبا است عبارتی كه مرحوم فیض كاشانی در أسرار حجّ از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می كند:

    «إذا اردت الحج فجرّد قلبك للّه ـ تعالی ـ من كل شاغل و حجاب كلّ حجاب و فوّض أمورك كلّها إلی خالقك و توكّل علیه فی جمیع ما تظهر من حركاتك و سكناتك… واحلق العیوب الظاهرة و الباطنة بحلق شعرك و ادخل فی أمان الله و كنفه و ستره و كلاءته من متابعة مرادك بدخولك الحرم…».

    «آنگاه كه اراده و قصد رفتن به حجّ را نمودی، دل و قلبت را اختصاص به صاحب خانه ده و از هر چیزی كه تو را مشغول به خود می كند و مانع از ارتباط بیشتر با حضرت حقّ می گردد باز دار; [زیرا] علاقه به او باید جلوگیر همه موانعی شود كه انسان را از او باز می دارد. همه كارهایت را واگذار به آفریننده خود كن، و در همه حركات و خیزش ها و آرامش ها بر او تكیه و توكّل نما…
     با تراشیدن موی سر خود (حلق) همه زشتی ها و ناپاكی های برون (ظاهری) و درون (داخلی) را از خود دورساز و سپس با دخول در حرم او به وادی أمن و جوار رحمت و زیبایی های پنهان و ثمرات پربار پیروی حضرت حقّ ـ جل و علا ـ پای نه».44

     پی نوشت ها:
1- در پایان مقاله چگونگی خروج مصدود و محصور را از احرام بیان خواهیم كرد.
2- علی بن محمد العلوی قال: سألت ابا جعفر ـ علیه السلام ـ عن آدم حیث حَجَّ بما حلق رأسه؟
فقال: نزل علیه جبرائیل ـ علیه السلام ـ بیاقوتة من الجنّة، فأمّرها علی رأسه، فتناثر شعره.
فروع كافـی، ج 4، ص 195 ـ الحـجّ فـی الكتـاب و السنّة، ص 446 ـ وسائل الشیعه، ج 10، ص 178، ح 2.
3- عكاشة بن مِحْصن از اصحاب باشخصیت رسول خدا ـ ص ـ بود كه به مدینه منوره هجرت كرد و در غَزواتی همچون بدر، اُحد و خندق بهمراه آن حضرت شركت نمود. ابن اثیر، أسد الغابه، ج 4، ص 3.
4- سیره ابن هشام، ج 2، ص 253; مغازی واقدی، ج 1، ص 14; كامل ابن اثیر، ج 2، ص 113. بنابر نقل مغازی عامربن ربیعه سر عكاشه را تراشید و او می گفت نظر واقد و عكاشه این بود كه جهت حساس نشدن قریش، باید تغییر قیافه داد لذا آنها سر تراشیدند و شبیه معتمرین گردیدند.
5- فتح: 27.
6- این واژه در كتب احادیث و فقهی مشهور است و بر كسی اطلاق می شود كه اولین سفر زیارت حجّ اوست.
7- گر چه شأن نزول آیه شریفه، عمره مفرده ای است كه رسول خدا ـ ص ـ در ذی قعده سال هفتم هجرت بعد از صلح حدیبیه به همراه یاران خود انجام داده است و لكن امام صادق ـ ع ـ به عموم آیه شریفه تمسك نموده اند و گویا الغاء حضوصیت كرده اند.
8- بحار الانوار، ج 96، ص 303; وسائل الشیعه، ج 10، ص 187، ح 14.
9- صحیحه معاویة بن عمار با توجه به سلسله روات آن، هم حسن و هم صحیح خوانده شده است.
10- جواهرالكلام، ج 19، ص 235.
11- وسائل الشیعه، ج 10، ص 185، ح 1.
12- مسالك الأفهام إلی آیات الأحكام، الفاضل الجواد الكاظمینی، ج 2، ص 253
13- جواهر الكلام، ج 19، ص 236.
14- وسائل الشیعه، ج 10، ص 185، باب 7، ح 3.
15- بحارالانوار، ج 96، ص 301، ح 40.
16- وسائل الشیعه، ج 10، ص 189، باب 8، ح 4: عن جعفر بن محمد ـ علیمهاالسلام ـ عن آبائه فی وصیة النبی ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ لعلی علیه السلام ـ : قال: یا علی لیس علی النساء جمعة ـ إلی أن قال ـ ولااستلام الحجر و لاحلق.
17- جواهرالكلام، ج 19، ص 236.
18- تحریرالوسیله، امام خمینی ـ ره ـ ، ج 2، ص 413
19- خراش بن أمیه أهل مدینه منوّره بود، در غزوه خیبر و حدیبیه حاضر شد. در حدیبیه پیغمبر اكرم ـ ص ـ او را به مكّه فرستاد، قبیله قریش شتر او را گرفتند و پاهای شتر را قطع كردند و خواستند او را بكشند كه عده ای از قبیله ـ أحابیش ـ مانع شدند، سپس آزاد شد و به مدینه خدمت رسول خدا ـ ص ـ برگشت. أسدالغابه، ابن أثیر، ج 2، ص 108.
20- وسائل الشیعه، ج 10، ص 186، ح 6.
21- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 276، ح 5 ـ مسلسل 1346; وسائل الشیعه، ج 10، ص 187، ح 11.
22- وسائل الشیعه، ج 10، ص 187، ح13 ; دعائم الاسلام، ج 1، ص 330; صحیح مسلم، ج 2، ص 946، ح 318.
23- صحیح مسلم، ج 2، باب «تفضیل الحلق علی التقصیر»، ص 945; صحیح بخاری، ج 1، باب «الحلق و التقصیر عند الإحلال»، ص 702
24- صاحب وسائل الشیعه: معمر بن عبداللّه را معمر بن عبدالله بن حارثة بن نضر بن عوف… معرفی می كند. ولیكن دیگران گفته اند: او معمّر بن عبداللّه بن نافع است كه در روزهای نخستین رسالت به پیغمبر خدا ـ ص ـ ایمان آورد و در زمان مهاجرت از مكّه معظّمه به حبشه هجرت كرد و با تأخیر به مدینه منوره آمد و عمری طولانی نمود. ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 400.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 189.
26- فروع كافی، ج 4، ص 502، ح 3 ; الحجّ فی الكتاب و السنه، ص 445.
27- امام خمینی ـ ره ـ: به احتیاط واجب باید در منا اوّل رمی جمره كند و بعد از آن ذبح كند و بعد تقصیر یا حلق. آراء المراجع، ص 375.
آیة الله العظمی اراكی: به حسب جمع بین روایات ترتیب مستحب است ولی چون شهرت بر وجوب قائم شده، احوط رعایت ترتیب است در صورت امكان. مناسك سه حاشیه ای، ص 327.
28- بقره: 192.
29- اگر چه بعضی از فقها، تهیه قربانی را قبل از سرتراشی یا تقصیر كافی می دانند و می گویند ترتیب مستحب است; مانند شیخ طوسی در كتاب خلاف و ابن ادریس در كتاب سرائر. سلسلة ینابیع الفقهیه، ج 8، كتاب السرائر، ص555.
30- آراء المراجع، ص 386 ; مناسك حجّ، سه حاشیه ای، ص 326، مسأله 22.
31- كسی كه دشمن او را منع از اعمال عمره و یا حج نموده است.
32- كسی بواسطه مریضی و یا مشكل خاصّی نتواند اعمالش را به پایان برساند.
33- تحریرالوسیله، ج 1، ص 421.
34- التهذیب، ج 5، ص 244، ح 826 ; وسائل الشیعه، ج 10، ص 190، باب 10، ح .1
35- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 182، كتاب الحجّ; من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 329، با اختلاف اندكی در تعبیرات و الفاظ.
36- راهنمای حرمین شریفین، ج 4، ص 155.
37- صحیح مسلم، ج 2، ص 948، ح 1305، باب 56، كتاب الحجّ.
38- مناسك حجّ امام خمینی ـ ره ـ با حواشی مراجع عظام، ص 335.
39- قرب الاسناد، ص 65; بحارالانوار، ج 96، ص 302، ح 1.
40- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص329 ; بحارالانوار، ج 96، ص 304.
41- وسائل الشیعه، ج 10، ص 184، باب 6، ح3 ؛ فروع كافی، ج 4، ص 502، ح 1.
42- حج: 29.
43- فروع كافی، ج 4، ص 504، ح12 ; معانی الأخبار، ص 339.
44- محجّة البیضاء فی تهذیب الأحبّاء، ج 2، ص 9 ـ 208.

هدايت نظرى و عملى قرآن

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و چهار
(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً) (اسراء / 9)
نزول قرآن در ماه مبارك رمضان به صورت دفعى (1) در شب قدرو در طول مدت 23سال به صورت تدريجى (2) ، دو هدايت را به ‏دنبال داشت .

1- هدايت نظرى :
در اين هدايت مخاطبان و مستمعان چنان مجذوب آيات قرآن‏گرديده‏اند كه انديشه و هنر خويش را پرتوى از انوارالهى دانسته ‏و خضوع و خشوعشان زبانزد خاص و عام گرديده است . «لبيدبن‏ربيعه‏» كه از مشهورترين شعراى عصر جاهليت‏ بود تا جائى كه‏فرزدق به هنگام شنيدن اشعار او بالاترين خضوع را از خود نشان‏مى‏داد و به سجده مى‏افتد . او نود سال از عمر خويش را گذرانده‏بود كه مشرف به اسلام شد . او در پيشگاه پيامبر خدا (ص) وقتى‏آيات قرآن را شنيد ، براى هميشه شعر گفتن را كنار گذاشت و فقط يك بيت را سرود :

الحمد لله إذ لم يأتني أجلي/ حتّى اكتسيتُ (لبستُ) من الإسلام سربالا
ستايش خداى را كه مرگ مرا در كام نگرفت/ تا از آئين والاى‏اسلام لباسى پولادين بر تن نمودم . (3)

از او سئوال شد: چرا ديگر شعر نمى‏گويى؟ پاسخ داد : خواندن‏قرآن بالاترين لذّت روحى و معنوى را براى من به وجود مى‏آورد كه‏مجالى براى اشتغال به سرودن شعر در من باقى نمى‏ماند . بعد هم‏هرگاه از او درخواست‏شعرى مى‏شد . او آيات قرآن را تلاوت مى‏كرد ومى‏گفت: «ابدلنى الله هذه فى الاسلام مكان الشعر» ; خداوند منان اين آيات را به جاى آن شعرها به من عنايت كرده است . (4)

 جان ديويد پورت می‌گويد: قرآن به اندازه‏اى از نقائص مبرّا است كه نيازمند كوچكترين اصلاح و تصحيح نمى‏باشد و ممكن است از ابتدا تا انتهای آن خوانده شود و كمترين خستگى و ملامت احساس نشود.(5)

كارلايل ؛ مورخ و انديشمند انگليسى نيز میگويد: اگر يكبار به اين كتاب‏ مقدس «قرآن مجيد» نظر افكنيم ، حقائق برجسته و اسرار وجودی را طورى در مضامين و جوهره آن پرورش‌يافته میبينيم كه عظمت و حقيقت‏ قرآن نمايان مى‏گردد و اين مزيت در هيچ كتاب سياسى و اقتصادى و. . . پيدا نمى‏شود . قرآن تمام فضائلى را كه موجب تكامل وسعادت بشرى است ، دربر داشته است . (6)

مخاطبان هدايت نظرى
آنانى را كه عنايت ‏خداوند شامل حالشان گرديده و سبب شده هدايت‏نظرى قرآن انديشه آنان را در دست‏ بگيرد و به استوارترين راه ، ‏هدايت‏ شوند مى‏توان به سه دسته تقسيم كرد :

گروه اول : كسانى كه فصاحت وبلاغت كتاب مبين هنرهاى آنان‏را تحت الشعاع قرار داده ، زيبائى كلام ، تناسب صدر و ذيل ‏سوره‏ها و آيات و به هم پيوستگى تك تك واژه‏ها اعجاب آنان رابرانگيخته و به كلام خالق خويش مبارك باد گفته‏اند .

 اصمعى آن‏ بزرگ‌مرد ادبيات عرب ، هنگامى كه در صحراى حجاز رباعى دلنشين آن ‏زن باديه‏نشين را شنيد (7) رو به او كرد و از روى تعجب گفت : «قاتلك الله ؛ خدا تو را بكشد!!» چه اشعار و رباعى زيبا و چه سجع و نظم به‏يادماندنى ؟! پاسخ داد : تو چرا قرآن نمى‏خوانى كه نظم و نثرش ‏ما را نيز به شگفت در آورده است . اصمعى گفت : چه طور؟ مگر توچيزى از آن را خوانده‏اى ؟ پاسخ داد:

 «نعم، عند ما نزل القرآن على محمد (ص) اذهب عنّا الفصاحة و البلاغة » ؛ به‏هنگام نزول قرآن بر پيامبرخدا (ص) محمدبن عبدالله (ص) اشعار نغز و زيباى عرب تحت الشعاع قرار گرفت . (و معلقات سبع «اشعار هفتگانه» كه بر ديوار كعبه آويز بود ، اعراب آن را برداشتند و به قرآن توجه نمودند) . سپس آيه شريفه ذيل را قرائت كرد :

«وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ » ؛ الهام كرديم به مادر موسى (على نبينا و آله وعليه السلام) فرزند خردسالت را شير ده و چنانچه بر جان موسى‏ از ناحيه فرعون و مأمورانش ترسيدى ، او را در دريا بينداز لكن ‏به خود ترس راه مده و محزون نشو ، همانا ما او را به تو برمى‏گردانيم و او را از جمله پيامبران خويش قرار خواهيم داد.(8)

اصمعى پرسيد: مگر چه چيزى سبب اعجاب و شگفت تو شده و چنين ‏خودباختگى از خود نشان مى‏دهى؟ پاسخ داد : در اين آيه كوتاه ‏خداوند سبحان با برترين شيوه و زيباترين چينش ، دو خبر و دو بشارت و دو امر و دو نهى در كنار يكديگر آورده است كه اين فقط كار خدا است و غير او قادر به چنين سخن گفتنى نيست.(9)

همانند داستان فوق ، درباره بسيارى از آيات قرآن نقل شده وبعضى مفسران به آنها اشاره كردند . اكثر دانشمندان اهل فصاحت‏و بلاغت همانند علامه تفتازانى در ذيل آيه شريفه «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الأَْلْبابِ‏» (10) ; براى شما (انسان‏هاى ‏متعهد) در حكم قصاص معناى واقعى زندگى نهفته است، گفته‌اند:  كوتاهى وايجاز آيه فوق از معجزات فصاحتى قرآن است زيرا اگر همه اهل فن ‏جمع شوند و بخواهند جمله‏اى كه مفهوم آيه فوق را در بر داشته باشد و از جهت‏ كوتاهى جمله و زيبائى هيئت همانند آن باشد ، محال است و بارها آنان آزمايش كردند لكن سرافكنده شدند (11) كه در بحث «ايجاز و اطناب‏» آن را مورد بررسى قرار داده‏اند .

می‌توان در مباحث نظري به تفاسير و  كتابهاى ذيل مراجعه كرد:
1- الاعجاز البيانى (2جلد)، مؤلف: الدكتوره عائشه بنت‏الشاطى
2- تفسير الكشاف (4جلد)، مؤلف: جارالله زمخشرى
3- تفسير التحرير و التنوير (30جلد)، مؤلف : شيخ محمد طاهر بن‏ عاشور

 گروه دوم : كسانى كه مجذوب ابعاد معنوى و باطنى آيات قرآن‏ و كلمات الهى آن شده‏اند و با شنيدن يك آيه، خود متحوّل گرديده و صدها نفر ديگر را متأثّر ساخته‌اند .

عموى فرزدق شاعر (صعصعه بن‏معاويه) وقتى كنار درب مسجد پيامبر ايستاده بود ، از آن حضرت‏ درخواست پند و اندرز نمود و جمله‏اى از كتاب خدا را طلب‏كرد .

رسول‏خدا (ص) آيات شريفه ‏ذيل را قرائت كرد : «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (12) ؛ در روز قيامت هر كس به قدر ذره‏اى كار نيك كرده باشد، خود پاداش آن را خواهد ديد و هر كس ذره‏اى كار زشت مرتكب شده‏ باشد آن را مشاهده و كيفرش را خواهد چشيد .

صعصعه تا آيه فوق را شنيد ، فرياد برآورد : كفايت مى‏كند مرا، متحول گرديدم ، نيازى نيست آيه ديگرى از قرآن بشنوم . (13) او به ميان قبيله خود برگشت و بعد صدها نفر از قبيله‏اش با فاصله‏اى كوتاه به بركت آيه ‏فوق ، آئين اسلام را پذيرفتند .
على‏بن‏ابى‏طالب(ع) فرمود : «هى احكم آيه فى القرآن» ; آيه‏فوق محكم‏ترين و موثرترين آيات قرآن است (14) رسول خدا (ص) آيه (فمن يعمل مثقال …) را «جامعه‏» ناميد (15).

همانند صعصعه هزاران نفر ديگر توسط يك يا چند آيه ، متحول‏گرديده‌اند كه معنويت والاى قرآن اينان را دگرگون نموده و براى‏هميشه ضلالت و گمراهى را رها كردند .

نمونه ديگر: «فضيل بن عياض‏» كه راهزنى و سرقت‏ شيوه ديرينه او گشته ‏بود ، آنگاه كه آيه: (أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ) (16) ؛ «آيا زمان آن نرسيده كه مؤمنان دلهای خويش را با ياد خالق خود و آنچه از حضرت حق نازل گرديد خاشع گردانند و بر خود بيم دهند ؟»

فضيل دگرگون شد و توبه كرد و بسوی خدايش بازگشت. او با توبه حقيقى خود زبانزد خاص و عام گرديد و از افراد مورد اعتماد امام ششم جعفربن‏محمد (ع) شد و رواياتى هم از آن‏حضرت نقل كرد و در آخر عمر ، از كبوتران هميشگى حرم مكى گرديد و لقب «جارالله‏» براى او شهرت گرفت . وى در روز عاشورا به زندگى خويش پايان داد و در جوار رحمت ‏حضرت حق براى هميشه‏ جاى گرفت . (17)

 گروه سوم : قاريان و انديشمندانى هستند كه ابعاد علمى قرآن‏ آنان را تحت تأثير قرار داده و در ديدگاه علمى خويش در برابر قرآن مجيد بالاترين تواضع را از خود نشان داده‏اند . زيرا پرده‏بردارى از اسرار خلقت انسان و جهان ، آن هم در روزگارى كه‏ بشر با علم و دانش بيگانه بود، مطلبى است كه هر انديشمندى رابه تأمل وا مى‏دارد . حال به بعضى از اظهار نظرهاى اين گروه‏ حتى غير مسلمان توجه فرمائيد:

«گوته‏» دانشمند و شاعر آلمانى مى‏گويد : ساليان درازى كشيشان از خدا بى‏خبر، ما را از پى بردن به‏حقايق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن ، دور نگه داشتند … اين ‏كتاب توصيف‌ناپذير عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى‏ در علم و دانش جهان داشته است و سرانجام محور افكار جهانى ‏مى‏گردد. (18)

«ژول لابوم‏» انديشمند فرانسوى نوشته است: دانش و علم جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين ‏علوم خويش را از قرآنى كه درياى دانش است، گرفته‏اند و نهرها براى‏ جهان بشريت جارى ساخته‏اند . (19)

جاى بسى خوشحالى است كه علماى تفسير هم از اين ديدگاه به ‏قرآن به صورت ژرف و عميق نگاه كرده‏اند و تفاسير ارزشمندى رانگاشته‏اند.

در ميان تفاسير فارسى مى‏توان «تفسير نمونه‏» (20) (الامثل) را نام برد و در ميان تفاسير عربى «الجواهر فى تفسير القرآن» (21) مورد توجه قرار دارد، گرچه تفاسير ديگرى ‏هم نوشته شده و تك نگاريهايى نيز وجود دارد.

2- هدایت عملی قرآن:
هدایت عملی نوع دوم از ارشاد و راهنمایی است که انسان مؤمن و معتقد را به اعمال سازنده و شایسته هدایت می‌کند بطوری که او و جامعه با توجه به آن دستورات متحول و دگرگون می‌گردد، سربلندی، استقلال و سعادت ابدی سرلوحه زندگی آنان می‌شود. این هدایت مرحله‌ای بالاتر از هدایت نظری است زیرا در این مرحله معتقدات اسلامی به ثمر می‌نشیند و نتایج شیرین آن با تمام وجود درک می‌شود. پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید:

« الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ» (22) ؛ مکتب انسان‌ساز اسلام اوج می‌گیرد و بر همه ایدئولوژی‌های جهان غلبه می‌یابد و چیزی بر او برتری نخواهد یافت.

عمل مسلمانان جهان و دیگر افراد صالح سبب می‌شود جمله فوق بر تارک جهان نقش بندد و برای همیشه و همه کس باقی بماند.

آیات دربردارنده هدایت عملی همان آیاتی است که احکام کاربردی اسلام را بیان می‌کند و رادمردان دینی را بر آن وامی‌دارد که با عمل به هر یک از آن احکام، خود را در زرهی پولادین قرار دهند و در برابر تهاجم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دشمن داخلی و خارجی مصون و محفوظ بدارد و بالاتر آنکه تمسک و عمل به چنین آیاتی ترس و وحشت را در دل دشمن ایجاد کند.

«تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» ؛ آمادگی شما سبب ترس دشمنان می‌گردد، دشمنان خدا و شما و آنانی که شما آنها را نمی‌شناسید لکن خداوند سبحان آنان را خوب می‌شناسد. (23)

عمل به این آیات به دشمنان اسلام اجازه نمی‌دهد تا به سرمایه‌های مادی و معنوی ما چشم بدوزند و در فکر استثمار ما باشند و یا با ایادی خود صلابت و صفای ایمانی ما از بین ببرند و روح تقوا و پرهیز از گناه را از مردم ما بویژه جوانان بگيرند. حال بعضی از آن آیات نورانی را به همراه موضوعات آنها در ذیل می‌آوریم:

الف: اقامه نماز
دعوت قرآن از مردم برای نیایش و اقامه نماز جهت تقرب و نزدیکی به خالق هستی است زیرا نماز آرامش روح و روان را تأمین می‌کند، و هر کس درست نماز را بجای آورد و در حین نماز احساس کند با خالق خویش سخن می‌گوید، بالاترین قله‌های طهارت و پاکی را طی کرده است.

چنین کسی در برابر حوادث بزرگ از روحی آرام برخوردار است و هرگز تعادل خویش را از دست نمی‌دهد، زیرا او متصل به قدرت بی‌پایانی است که هرگز محدودیت برایش متصور نیست.

خداوند به پیامبر گرامیش فرمود: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» ؛ نماز را به خاطر یاد من بپادار. (24)

ارشاد و هدایت قرآن به این عمل زیبا و مقدس چنان آثار ژرف و عمیقی دارد که نمازگزار را از هر گونه زشتی و بدی دور می‌دارد و او را بیمه می‌کند و در هاله‌ای از عصمت و امنیت قرار می‌دهد. همانطوری که خداوند نبی مکرم خود را با توجه به نماز از بسیاری از آفات نگه داشت. او همین فلسفه وجودی نیایش و نماز را برای دیگران مطرح نموده و می‌فرماید:

« اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ»؛
ای رسول، آنچه را از کتاب آسمانی بر تو وحی شده بر خلق تلاوت کن و نماز را بجای آور و بپادار که نماز اهلش را از هر کار زشت و بدی باز می‌دارد، همانا ذکر خداوند بزرگتر و برتر از اندیشه خلق است و به آنچه انجام می‌دهید آگاه است. (25)

ب : روزه
روزه زیباترین عملی است که هیچگونه ریا و تظاهری در آن متصور نیست. روزه‌دار با دوری و پرهیز از محرمات خاص، قدرت امساک و پرهیز را برای خالق خود به مرحله ظهور و بروز می‌گذارد و با این عمل عبادی اطاعت محض خود را در برابر اوامر و نواهیش اعلان می‌دارد و خود را در زمره بندگان خالص و فرمان برش قرار می‌دهد. از این رو خالق هستی به پیامبرش فرمود: الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي به ؛ روزه (عملی هدایت شده به سوی من) از من است و خود پاداش آن را خواهم داد.(26)

امام صادق(ع) در تبیین فرمایش نبی مکرم اسلام فرمود: الصَّوْمُ جُنَّةٌ أَيْ سِتْرٌ مِنْ آفَاتِ الدُّنْيَا وَ حِجَابٌ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ فَالصَّوْمُ يُمِيتُ مُرَادَ النَّفْسِ وَ شَهْوَةَ الطَّبْعِ الْحَيَوَانِيِّ و… ؛
روزه گرفتن سپر و مانع رسیدن بلاها به روزه‌دار است، این مانع بلاها و آفات دنیوی و عذاب اخروی را برطرف می‌کند.

سپس در ادامه فرمود: رسول خدا(ص) می‌گوید: خداوند تبارک و تعالی گفته است:‌ روزه عمل عبادی مخصوص من است و من هم پاداش آن را می‌دهم، آنگاه امام(ع) اضافه کرد: روزه خواسته‌های شیطانی نفس را می‌میراند و شهوات جنسی و حیوانی را دفن می‌کند، روزه گرفتن موجب صفای و جلای قلب می‌شود. اعضاء و جوارح روزه‌دار را پاک می‌سازد، درون و برون را اصلاح می‌کند و مظهر تشکر و سپاسگزاری در برابر نعمت‌دهنده (اصلی یعنی خداوند) خواهد بود، روزه‌داری موجب نیکی به فقراء و مستمندان می‌شود، اشک و تضرع و خضوع را زیاد می‌کند و بهترین وسیله نزدیک شدن به خداوند خواهد بود، خواسته‌ها و شهوات نفسانی را می‌شکند و زشتی‌ها و بدی‌ها را تخفیف و حسنات و نیکی‌ها را ازدیاد می‌بخشد. (27)

صاحب مصباح الشریعه در پایان حدیث شریف می‌نویسد: برای روزه فوائد بی‌شماری وجود دارد، آنچه اشاره شد برای انسان‌های اندیشمند کفایت می‌کند و خداوند توفیق این هدایت عملی الهی را عنایت فرماید.

 در اين رابطه حضرت حق جل و علا به بندگان خود توصیه‌های فراوانی کرده که دو نمونه از آن را می‌آوریم:

* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ؛ ای اهل ایمان روزه گرفتن بر شما واجب گردید چنانچه این عمل واجب بر امت‌های گذشته فرض گردیده بود، این دستور برای آن است که (از شهوات جنسی و پست حیوانی پاک گردید) پرهیزگار شوید. (28)

* وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ ؛ از صبر (روزه) و نماز یاری جوئید، (و با استقامت و مهار هوس‌های درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید) این کار جز برای انسان‌های متواضع و خاضع در برابر خداوند، گران خواهد بود. (29)

ج: انفاق و دستگیری از فقراء و مستمندان
ثلاثی مجرد انفاق «نفق» می‌باشد، معنایش شکاف ایجاد شده است که در انسان‌های فقیر و درمانده که در اثر حوادث همانند زلزله، سیل، آتش‌سوزی، تصادف،‌ بی‌دقتی‌ها و سوء مدیریت و .. بوجود می‌آید. چنانچه فرد و یا افرادی به کمک برنخیزند و دامن همت بالا نزنند و شکاف ایجاد شده را ترمیم ننمایند آن فرد و خانواده از هستی ساقط می‌گردند، اینان در صورت اضطرار ممکن است روش‌های غیر صحیح و غیر انسانی را دنبال کنند. سرقت، دزدی، تقلب، رشوه و غصب اموال دیگران، امور ضد اخلاق و فحشاء رواج یابد و جامعه را تهدید کند و در نتیجه عدم امنیت اخلاقی و اقتصادی را بدنبال داشته باشد.

در دیدگاه هدایت عملی قرآن، ثروتمندانی که از انفاق و دستگیری فقراء سرباز می‌زنند و به انسان‌های بی‌بضاعت و محروم و کم درآمد کمک نمی‌کنند بزرگترین ضربه اقتصادی را ابتدا به خویش خواهند زد سپس به اجتماع، زیرا این عکس العمل طبیعی فقر و تنگدستی و بیچارگی است که در صورت عدم تأمین امور مادی چنین فجایعی را بدنبال دارد و از سرمایه داران و جامعه آرامش را سلب کنند و همگی در ورطه نابودی قرار گیرند.

رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً ؛ فقر و تنگدستی چه بسا انسان را در دام کفر قرار دهد. (30)
قرآن می‌گوید:
وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ در راه خدا انفاق (عمل به صدقات واجبه و مستحبه) کنید و با ترک آن خود و جامعه را به ورطه نابودی (هلاکت) نیفکنید بلکه نیکی و احسان كنيد (یعنی بیش از حقوق واجبه فقراء پرداخت کنید) خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد. (31)

د: دشمن‌شناسی
باید گفت بخش عمده‌ای از آیات جهاد و دفاع در قرآن، مسلمانان و موحدان جهان را به دشمن‌شناسی وامیدارد؛ زیرا عدم توجه به دشمنان و امکانات موجود در سلطه او و شیوه‌های کاربردی آنان در درگیریها سبب غفلت و عدم استفاده صحیح از نیروها و امکانات خودی می‌گردد.

در هدایت عملی قرآن در بخش دشمن‌شناسی گاه از دشمنان فردی و یا جمعی اسم می‌برد و مردم و حاکمیت دینی را از آنان برحذر می‌دارد، و گاه از اوصاف و چگونگی حالات آنان سخن می‌گويد و معیارهایی را جهت شناسایی بیشتر دشمن مطرح می‌کند.

در دیدگاه قرآن دشمن داخلی شامل حال منافقان کوردل و وابستگان به دشمنان خارجی است (آنان که در خارج مرزهای جغرافیایی و یا بلاد غیر اسلامی جهت براندازی حکومت اسلامی تلاش می‌كنند).

قرآن در باب معرفی دشمنان داخلی [منافقان] در آیات سه گانه ذیل فرموده است:
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآْياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ…..» ؛

ای کسانی که ایمان آورده‌اید محرم اسراری غیر از خود انتخاب نکنید. آنها (منافقان) از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی‌کنند، آنان دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید (نشانه‌های) دشمنی از دهان (و کلام)‌شان آشکار است و آنچه در دلهایشان پنهان می‌دارند از آن مهم‌تر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.(*)

شما کسانی هستید که آنها را دوست می‌دارید اما آنها شما را دوست ندارند در حالی که شما به همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند) هنگامی که شما را ملاقات می‌کنند (به دروغ) می‌گویند ایمان آورده‌ایم، اما هنگامی که تنها می‌شوند از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می‌گزند. بگو «به همین خشمی که دارید بمیرید» خدا از (اسرار) درون سینه‌ها آگاه است.(*)

اگر به شما نیکی برسد آنها را ناراحت می‌کند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد خوشحال می‌شوند (اما) اگر (در برابرشان) استقامت کنید و پرهیزگاری پیشه کنید نقشه‌های (خائنانه) آنان به شما زیان نمی‌رساند، خداوند به آنچه انجام می‌دهند آگاه است. (32)

و درباره دشمنان خارجی (یهودیان و صلیبیان) می‌فرماید:
«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ »؛ هرگز یهودیان و مسیحیان از تو خشنود نخواهند شد مگر آنکه از آئین آنان پیروی کنی، بگو ای پیامبر راهی را که خدا تعیین کرده (مبارزه با آنان) به یقین هدایت حتمی همان است و چنانچه بنابر خواسته آنان رفتار کنی بعد از آنکه راه هدایت بر تو نشان داده شده هیچگونه نصرت و یاری از سوی خداوند نخواهی دید. (33)

ه‍ : جهاد و مبارزه با فتنه انگیزان
از هدایت‌های عملی قرآن دعوت به جهاد و مبارزه با دشمنان لجوج و سرسپرده‌ای است که با تمام وجود “نابودی دین و ایمان” را نشانه گرفته‌اند و در مقام ارشاد و هدایت هیچگونه پند و اندرزی را نمی‌پذیرد. اینان چه در داخل حاکمیت اسلامی باشند و چه در خارج، لازم است با برخورد قاطع بر سر جای خود نشانده شوند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ با کافران و مفسدان جهاد کنید (پیکار و قتال نمايید) تا فتنه و فساد برطرف گردد و همه مردم را آئین و دین خدا فرا گیرد. چنانچه آنان از فتنه انگیزی و جنگ دست برداشتند با آنان با عدالت رفتار کنید زیرا تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست. (34)

و آنجا که تنبلی و ترحم بی‌جا حاکم شود و در دفاع از دین و حاکمیت دینی سهل‌انگاری نشان دهند و عشق به مظاهر دنیوی آنان را زمین‌گیر کند، قرآن هشدار می‌دهد و آن رسالت و هدایت عملی خویش را مطرح می‌نماید و نتیجه آن بی‌توجهی را چنین ترسیم می‌کند:
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ؛ و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند دیرها و صومعه‌ها (عبادتگاه بیرون شهری) و معابد یهودیان و مسیحیان و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود ویران می‌گردد و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یاری می‌کند، خداوند قوی و شکست‌ناپذیر است. (35)

و: اطاعت و وجوب پیروی از ولی امر مسلمین
از محورهای اساسی که افراد مضطرب و سرگردان را هدایت عملی می‌کند و وضعیت تکلیف و وظایف شرعی را شفاف و زلال بیان می‌دارد پیروی از رهبر و امام معصوم در زمان حضور و پیروی از ولی فقیه جامع الشرایط یعنی حاکم اسلامی در عصر غیبت است که این اطاعت آرامشی الهی به انسان می‌دهد و از هر گونه دغدغه رهایی می‌بخشد. همان مطلبی را که حضرت بقیة الله الاعظم (عج) به محمدبن عثمان عمری (ره) فرمود:
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ) مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي؛
 و اما در رویدادهای جدیدی که بوجود می‌آید به ناقلان (مجتهدان و راویان) حدیث‌ها و روایات ما رجوع کنید و نظر آنها را ملاک و معیار خویش قرار دهید، همانا آنان از سوی من حجّت و راهنما برای شما هستند و من حجت خدایم و اما محمد بن عثمان عمری (خداوند از او و پدرش بیش از این خشنود گردد) شخصیت مورد اعتماد من است و نوشته‌ها و مطالب او مطالب من خواهد بود. (36)

و قرآن در موضوع فوق با صراحت کامل مردم را به ولی امر بعد از پیامبر خدا ارجاع می‌دهد، می‌فرماید:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً ؛

 ای اهل ایمان فرمان خدا و پیامبر و فرمانداران او را (که از ناحیه خدا و رسول هستند) اطاعت کنید و چون در کاری به نزاع و درگیری منتهی شد به حکم خدا و رسول بازگردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان و اعتقاد پیدا کرده‌اید و اطاعت می‌نمائید، اطاعت و محور قرار دادن دستورات خدا و پیامبر برای شما از آنچه تصویر می‌کنید بهتر است و عاقبت برتری را خواهید داشت. (37)

پى‏نوشت‌ها:
1- نزول دفعى: فرود آمدن تمام آيات قرآن در شب قدر بر قلب ‏مبارك رسول خدا (ص) است .
2- نزول تدريجى: نازل شدن آيات و سوره‏ها در مكه و مدينه براساس نيازمندى‏ها و مناسبت‏هاى زمانى و مكانى كه در طول رسالت ‏پيامبر خدا (ص) انجام شد .
3- اسد الغايه ، ابن اثير ، ج‏4 ، ص‏514 .
4- كتاب الاغانى ، اصفهانى ، ج‏15 ، ص‏247 ; الاعلام ،خيرالدين الزركلى ، ج 5 ، ص 240 .
5- عذر تقصير به پيشگاه محمد (ص) و قرآن ، ص‏91 .
6- مقدمه ‏كتاب سازمانهاى تمدن امپراطورى اسلام .
7- استغفرالله لذنبى كله / قبلت انسانا بغير حله / ‏مثل‏الغزال ناعما فى دله / انتصف الليل و لم اصله.
‏8- قصص ، ‏7 .
9- تفسير التحرير و التنوير ، شيخ محمد الطاهر بن عاشور ،ج‏20 ، ص‏74 ، تفسير الجامع الاحكام القرآن ، قرطبى ، ج‏13 ، ص254.
10- بقره ، 179 .
11- الميزان ، علامه طباطبائى (ره) ، ج‏1 ، ص‏434 ؛ مختصرالمعانى ، علامه تفتازانى ، بحث «ايجاز و اطناب‏».
12- زلزال ، 7 و 8 .
13- الدرالمنثور ، السيوطى ، ج‏8 ، ص‏595 .
14 و 15- الصافى ، ملامحسين فيض كاشانى ، ج‏5 ، ص‏395 .
16- حديد ، 16 .
17- سفينة‏البحار ، ج‏2 ، ص‏392 ؛ روح‏البيان ، بورسوى ، ج‏9 ،ص‏365 ; در موضوع فوق مى‏توان به بيان‏السعاده (4جلد) مرحوم‏گنابادى ، مراجعه كرد .
18- عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن ، جان ديويد پورت .
19- تفسير نمونه ، ج‏1 ، ص‏137 ، به نقل از قرآن بر فراز اعصار .
20- تفسير نمونه ، جمعى از فضلاء ، زير نظر آيت‏الله ناصرمكارم شيرازى ؛ در 26 جلد تدوين شده است.
21- الجواهر فى‏تفسيرالقرآن ، طنطاوى ؛ مؤلف آن را در چهارده‏جلد تدوين كرده و بيشتر به مسائل علمى قرآن پرداخته است . 
22- وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج 26، ص 125، ح 32640 ؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 334 .
23- انفال، 60 .
24- طه ، 14 .
25- عنکبوت ، 45 .
26- اصول کافی، ج 4، ص 63 .
27- مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج 7، ص 500 .
28- بقره ، 183 .
29- بقره ، 45 ؛ در بسیاری از تفاسیر همانند صافی آمده مقصود از صبر «روزه» می‌باشد. ج 1، ص 126 ، نقل از کافی و من لایحضره الفقیه و تفسیر عیاشی.
30- کافی، ج 2، ص 307 ؛ مجموعه ورام، ج 1، ص 158 .
31- بقره، 195 .
32- آل عمران، 118 ـ 120 .
33- بقره، 120 .
34- بقره، 193 .
35- حج، 40 .
36- وسائل الشيعه، ج27، ص140 .
37- نساء ،‌ 59.

مصلح بزرگ

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و دو
روايات بسيار زيادى از سوى راويان شيعه و اهل سنت نقل شده كه‏ تعداد آن از هزاران حديث متجاوز است. براساس يك بررسى اجمالى، نزديك به شش هزار حديث در اين باره ذكر شده و نزديك به 17 نفراز دانشمندان اهل سنت‏به متواتر بودن احاديث مهدى(ع) اعتراف‏صريح دارند. علامه شوكانى در خصوص اثبات تواتر احاديث مهدى،كتابى به نام «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال والمسيح‏» تاليف كرده است. در همه احاديث، مصلح بزرگ را سلاله‏پيامبر خدا(ص) كه مهدى و قائم آل محمد(ص) است، معرفى كرده‏اند.

ما در اينجا به دو روايت معروف و مشهور اكتفا مى‏كنيم:

1- ظهور قطعى مصلح بزرگ
قال رسول الله(ص): «لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول‏الله ذلك اليوم حتى يظهر رجلا من اهل بيتى يواطى‏ء اسمه اسمى وكنيته كنيتى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا» پيامبر خدا(ص) فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى بماند،خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا آنكه مردى از نسل من قيام‏كند و آن مرد نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من خواهد بود. اودنيا را پر از عدل و داد مى‏كند، چنانكه از ظلم و ستم پر شده ‏باشد.

2- مصلح بزرگ، مهدى (ع) است
قال الحسن بن على (عليهما السلام): «الائمه بعد رسول الله اثناعشر، تسعه من صلب الحسين ومنهم مهدى هذه الامه، ذلك التاسع من‏ولد اخى الحسين ابن سيده الاماء يطيل الله عمره فى غيبته ثم‏يظهره بقدرته فى صوره شاب دون اربعين سنه، ذلك ليعلم ان‏الله على كل شى‏ء قدير.» امام حسن(ع) فرمود: امامان بعد ازپيامبر خدا(ص) دوازده نفرند كه نه نفر از آنان حسين(ع) خواهندبود كه از آن نه نفر، مهدى اين امت‏به دنيا خواهد آمد و آن‏نهمين كه از فرزندان برادرم حسين است، فرزند اشرف كنيزان ‏نرجس است. در دوران غيبتش خداوند عمرش را طولانى خواهد كرد.

سپس او را به قدرت خويش به صورت جوانى كه كمتر از چهل سال‏دارد، آشكار خواهد ساخت تا بدين وسيله، خداوند ثابت كند كه برايجاد همه اشياء قادر و تواناست.

مصلح بزرگ از ديدگاه قرآن
قرآن كريم آمدن مصلح بزرگ و عدالت‏ گسترى والا را ضرورى و بديهى ‏مى‏داند و در آيات بسيارى بر آن تصريح نموده وگاه به صورت‏كنايه روشن‏تر و رساتر از تصريح، آن را بيان داشته است و آن رااصل اساسى جهت ادامه حيات بشرى برشمرده است، مى‏توان اين اصل‏ كلى را بر دو پايه گران سنگ استوار دانست:

الف- اميد دست‏يابى به زندگى برتر
آيات بسيارى از قرآن به انسانهاى گذشته و آينده نويد آسايش وامنيت عمومى داده و وعده رهائى از جور و ستم و استثمار فردى واجتماعى را به صورتى قاطع مطرح نموده است.

ب- برقرارى عدالت عمومى
بايد گفت عدالت دوستى و گسترش آن از جمله امورى است كه در ذات‏همه افراد جهان، نهفته و كسى نمى‏تواند منكر آن گردد. و اين‏امر به قدرى روشن است كه انسانهاى مختلف در گوشه و كنار جهان‏هرگاه زمينه مساعدى را يافته‏اند، اظهار وجود كرده‏اند و جهت‏تحقق آن، تلاش پيوسته‏اى را از خود نشان داده‏اند.

حال به تعبير علامه بزرگوار سيد محمدحسين طباطبائى(ره) اگر اين‏دو امر همانند نوشيدن آب، فطرى و مورد نياز انسان قرار نگرفت‏ممكن است آن دو تحقق نيابند؟! مسلم تشنگى به دون وجود آب درخارج معنا و مفهوم ندارد. پس اميد به زندگى برتر (مدينه‏فاضله) و علاقه به عدالت گسترده، چيزى است كه تحقق آن در خارج‏حتمى خواهد شد. قرآن كريم مى‏فرمايد: (وعد الله الذين آمنوامنكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من‏قبلهم و ليمنكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من‏بعد خوفهم امنا) «خداوند سبحان وعده داد به عده‏اى از شما كه: ايمان آوريد و اعمال شايسته انجام دهيد در زمان ظهور حضرت‏مهدى(ع) خليفه و جانشين خود قرار دهد همان طورى كه سنت‏خداوند پيش از اين هم چنين بوده است. خداوند دين و آيين خودرا كه دين آنهاست مورد خشنودى قرار خواهد داد و وحشت و ترس‏آنان را تبديل به امنيت همه جانبه خواهد نمود.

مهاجمان فرهنگى و مهدويت
قلم به دستان ناآگاه و آگاهى كه بانوشتار خويش آب به آسياب‏دشمنان اسلام ريخته‏اند و با تهاجم به مهدويت و معتقدان به آن،نهضت‏ها و حركتهاى اسلامى را نشان گرفته‏اند و انتظار سازنده‏اى‏كه برخاسته از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) است، بعضى آن راانكار كرده‏اند و برخى هم آن ايدئولوژى زيبا و پويا را اعتقادى‏انحرافى دانسته و به يهوديت و مسيحيت تحريف يافته، نسبت‏داده‏اند و اظهار نظرهاى بى‏اساس خويش را به نام نوآورى مطرح‏كرده‏اند، اينان خواسته و يا ناخواسته خوراك‏هاى معنوى مسمومى‏را بين مسلمانان و غير مسلمانان انتشار مى‏دهند و بحمد الله‏پاسخ اينان از سوى نويسندگان متعهد بيان گرديده است. اينك به‏دو نمونه از اين دو مرحله اشاره مى‏شود:

1- انكار و رد روايات متواتر
ابن خلدون در برابر آن همه از علماء و دانشمندان اهل سنت كه‏احاديث مربوط به قيام مهدى(ع) را متواتر مى‏دانند و آن راپذيرفته‏اند، چنين مى‏گويد: «درميان تمام مسلمانان در طول قرنها و اعصار مختلف، مشهوربوده و هست كه در آخرالزمان، مردى از خاندان پيامبر(ص) ظهورمى‏كند و دين را تاييد و عدل و داد را آشكار مى‏سازد، مسلمانان‏از او پيروى مى‏كنند، او بر تمام كشورهاى اسلامى تسلط پيدامى‏كند، اين شخص، «مهدى‏» ناميده مى‏شود و ظهور دجال و حوادث‏بعدى كه از مقدمات مسلم قيامت است، به دنبال قيام او خواهدبود، عيسى فرود مى‏آيد و دجال را مى‏كشد يا در قتل دجال او رايارى مى‏كند، و عيسى پشت‏سر او نماز مى‏خواند… گروهى ازپيشوايان حديث همانند ترمزى، ابوداود، ابن ماجه، بزاز، حاكم‏نيشابورى، طبرانى و ابويعلى و… احاديث مربوط به مهدى(ع) رادر كتاب‏هاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند على(ع)، ابن‏عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابوهريره،انس، ابوسعيد خدرى، ام حبيبه، ام سلمه، ثوبان، قره بن اياس،على هلالى، عبدالله بن حارث و… آورده‏اند.»

ابن خلدون در دنباله سخن خود مى‏گويد: «چه بسا منكران اين احاديث در سند اينها مناقشه كنند و درميان محدثان، معروف است كه «جرح بر تعديل، مقدم است. »بنابراين اگر در بعضى از راويان احاديث فوق، نقطه ضعفى ازقبيل: غفلت، فراموشى، ضعف يا انحراف عقيده و… يافتيم، اصل‏حديث از درجه اعتبار ساقط مى‏گردد.» سپس به نقل تعدادى از اين‏احاديث و راويان آن مى‏پردازد و آنها را غير قابل اطمينان اعلان‏مى‏كند و بعدهم نسبت‏به همه روايات در باب مهدويت چنين اظهارنظر مى‏كند: «اين است مجموعه احاديثى كه پيشوايان حديث درباره مهدوى و قيام او در آخرالزمان نقل كرده‏اند و چنانچه‏ملاحظه كرديد، همه روايات جز مقدار بسيار كمى مخدوش است.»

پاسخ به ابن خلدون
اولا: اظهار نظر وى در «علم الحديث‏» اظهار نظر بى‏پايه‏اى است، زيرااو بايد بداند: همان طورى كه تصريح كرده، وقتى چند روايت وحديث در باب مهدويت غير مخدوش باشد، مى‏تواند همان چند حديث‏مطمئن، مثبت اصل وجود مهدى(ع) و ظهور قيام آن حضرت باشد كه‏هست و ديگر روايات كه به اصطلاح ايشان مخدوش و مشكوك از ناحيه‏راويان آنهاست، مويد باشند و مضمون آنها را تاييد نمايند.

و ثانيا: آنچه ايشان مطرح كرده، پاسخى براى آن همه افرادى كه‏ادعاى تواتر و يقين‏آورى روايات مهدويت را دارند، نمى‏باشد.
همانند ابن ابى الحديد معتزلى; او كه در تاريخ و حديث ازنام‏آوران اهل سنت است، در اين باب مى‏نويسد: «و قد وقع اتفاق الفرق من المسلمين اجمعين و گروهها و مذاهب‏ان الدنيا و التكليف لا ينقضى الا عليه (المهدى‏») «همه فرقه‏هاو گروهها و مذاهب اسلامى اتفاق نظر دارند كه عمر دنيا و تكليف‏بشر در برابر اجراى احكام الهى پايان نخواهد پذيرفت مگر اينكه‏مهدى و قائم آل محمد(ع) ظهور كند.» و مانند ابن‏ابى الحديد،از قدماء اهل سنت و صدها نفر از متاخرين در اين باب با تفحص‏كامل، ادعاى تواتر نمودند كه اين همه مطالب مستند بايك احتمال‏نيش غولى «ابن خلدون‏» مخدوش نخواهد شد.

2- احمد امين مصرى در جلد سوم «ضحى الاسلام‏» منويات بى‏خردانه ‏خويش را كه حاكى از عناد و ضديت ‏با اهل بيت عصمت وطهارت(عليهم السلام) است، چنين اظهار مى‏دارد: «ريشه فكرمهدويت در نزد شيعه از افكار يهود و مسيحيت گرفته شده است وخود اصالت ندارد.»

بايد به امثال احمدامين و ابن تيميه و … گفت: تشيع و اعتقادات راستينش ريشه‏اى بس عميق دارد كه با شروع‏انقلاب اسلامى رسول خدا(ص) و ارتباطش با وحى الهى، افكار وعقائد شيعى تحقق يافته است و اعتقاد به وجود مهدى و قيام‏پربركت وى هم الهام گرفته از آيات قرآن و تصريح روايات بسيارزياد نبوى و غير نبوى است.

اصولا اميد انسان به آينده نورانى و انتظار يك مصلح بزرگ جهت‏گسترش عدالت در جهان، امرى فطرى است كه در همه كتابهاى آسمانى‏اعم از تورات و انجيل و زبور… آن را متذكر شده‏اند. پس‏انتظار وعده تخلف ناپذير الهى است و فكر مهدويت اختصاص به‏تشيع ندارد; بلكه مورد اتفاق همه مسلمانان است.