در فراق ياس

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره هفت
در سال يازدهم هجرت هفتاد و پنج روز كه از رحلت پيامبر بزرگ اسلام گذشته بود، حادثه دردناك و غم‏انگيز شهادت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) در مدينه منوره به وقوع پيوست.

بسيارى از علما و مورخان اسلام آن را پذيرفته‏اند همانند شيخ كلينى و شيخ مفيد و سيد هاشم بحرينى‏و … چه بسا مستند آنان روايتى است كه ابوعبيده از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود: همانا بعد از رحلت رسول خدا(ص) – فاطمه(س) – هفتاد و پنج روز بيشتر زندگى نكرد، در اين مدت اندوه بسيار او را فرا گرفته بود جبرئيل بر او نازل مى‏گشت و به او تسليت مى‏گفت و روان او را آرامش مى‏داد و از چگونگى حال پيامبر(ص) در عالم آخرت آگاهش مى‏نمود و اخبار و حوادث آينده را نسبت‏ به فرزندانش مطرح مى‏كرد، كه على(ع) آنها را مى‏نوشت.

و بعضى شهادت آن حضرت را نود و پنج روز بعد از رحلت پيامبر خدا(ص) دانسته‏اند كه اين قول مطابق با سوم جمادى الآخر مى‏باشد.

گفتار فوق را شيخ طبرسى و شيخ طوسى و سيد بن‏طاووس و شيخ عباس قمى و … پذيرفته‏اند. آنان هم بر روايت ابوبصير كه از امام صادق(ع) نقل كرده تكيه نموده‏اند، حضرت فرمود: در سوم جمادى‏الآخر سال يازدهم هجرت فاطمه(س) از دنيا رفت.
گرچه بعضى از نويسندگان خواسته‏اند اين دو را تلفيق كنند و گفته‏اند چه بسا كلمه «خمسة و تسعين‏» همان «خمسة و سبعين‏» است همانند آن‏چه در دلائل الامامة طبرى در نسخه‏هاى مختلف آمده است و لكن حقيقت اينكه چنين يست‏بلكه در باره شهادت صديقه طاهره(س) اقوال مختلف و گوناگونى است كه تعداد آنها به ده سخن مى‏رسد و بين چهل روز تا هشت ماه در نوسان است كه به باقيمانده آنها در ذيل اشاره مى‏گردد.

الف: بعد از پيامبر خدا(ص) فاطمه(س) چهل روز بيشتر زندگى نكرد.
ب: در بيستم جمادى‏الآخر فاطمه(س) از دنيا رفت.
ج: هفتاد و دو روز بعد از پيامبر خدا(ص) زندگى كرده است.
د: صد روز بعد از رحلت پيامبر خدا(ص) باقى ماند.
ه: شصت روز بعد از وفات پيامبر خدا(ص) زندگى نمود.
و: شش ماه زندگى كرد و بعضى آن را هشت ماه هم نوشته‏اند.

لكن در ميان اقوال، گفتار اول و دوم كه روايت مستند آن را تاييد مى‏كند ازاعتبار بيشترى برخوردار است‏بويژه قول اول كه شهرت هم مؤيد آن مى‏باشد.

خلاصه: فقدان دختر جوان پيامبر خدا(ص) آن هم بعد از مدتى كوتاه، نمى‏تواند مرگ طبيعى و عادى باشد بلكه شهادت او رويداد عظيمى بود كه نتيجه قضاياى بسيار تلخ و جبران‏ناپذيرى شد كه قدرت‏طلبان بى‏تقوا و شتابزده تحمل دفن جنازه پيامبرشان را نكردند، بلكه با شتابزدگى زياد خلافت را از خليفه و ولى الامر حقيقى آن كه پيامبر خدا(ص) آن را تعيين كرده بود ربودند و سپس براى مشروعيت آن تلاش مذبوحانه‏اى كردند.

فاطمه(س) از زبان پيامبر(ص)
رسول خدا(ص) در زمان حيات خويش به ويژه ماههاى آخر عمر خود در باره دخترش فاطمه(س) سفارش بسيار نمود به طورى كه مردم او را پاره تن پيامبر و روشنى قلب مصطفى و وارث همه خصلتهاى زیبای محمد بن‏عبدالله(ص) مى‏دانستند، او عصمت كبرايى بود كه دوستيش دوستى پيامبر و خداى پيامبر بود ودشمنيش دشمنى با خاتم انبياء و مبدا هستى همه عالم بشمار مى‏رفت، مردم آن روز فاطمه(س) را محدثه، صديقه، طاهره و زكيه و … مى‏دانستند، زيرا آنگاه كه پيامبر خدا(ص) با سلمان – ره – سخن مى‏گفت مردم از آن حضرت شنيدند كه مى‏فرمود:

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جايگاه سود خواهد بخشيد كه ساده‏ترين آن جايگاه‏ها اين چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى.

يا سلمان من احب فاطمة بنتى فهو فى الجنة معي، و من ابغصها فهو فى الناريا سلمان حب فاطمة ينفع فى مائة من المواطن، ايسر ذلك المواطن الموت و القبر و الميزان و المحشر و الصراط و المحاسبة. فمن رضيت عنه ابنتى فاطمة رضيت عنه و من رضيت عنه رضى الله عنه، و من غضبت عليه غضبت عليه و من غضبت عليه غضب الله عليه.
يا سلمان، ويل لمن يظلمها و يظلم بعلها اميرالمؤمنين عليا، و ويل لمن يظلم ذريتها و شيعتها؛

اى سلمان، كسى كه دخترم فاطمه(س) را دوست‏بدارد پس آن كس همراه من در بهشت‏خواهد بود و كسى كه او را دشمن بدارد جايگاه آن كس جهنم است.

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جايگاه سود خواهد بخشيد كه ساده‏ترين آن جايگاه‏ها – اين چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى. پس كسى كه دخترم فاطمه از او خشنود باشد من از آن كس خشنود خواهم بود و هر كس كه من از او خشنود باشم خداوند از او خرسند خواهد شد. و چنانچه دخترم بر كسى خشم كند من را خشمگين كرده است. و كسى كه مورد خشم من واقع شود مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت.

اى سلمان واى بر كسى كه بر فاطمه و شوهرش اميرمؤمنان على [ابن‏ابى‏طالب] ظلم كند و واى بر كسى كه بر فرزندان و شيعيانش ستم روا دارد.

بايد اذعان كرد كه همان توصيه‏هاى بى‏شمار رسول خدا(ص) در باره دخترش فاطمه(س) سبب شده كه ابن ابى‏الحديد معتزلى در صداقت و راستگويى و حقانيت ادعاى فاطمه(س) در باره فدك چنين بنويسد:

از استادم (على بن‏فارقى) در مدرسه بغداد پرسيدم: آيا فاطمه(س) در ادعاى مالكيت «فدك‏» صادق نبود؟ پاسخ داد: آرى گفتم: پس چرا خليفه اول فدك را به او نداد در حالى كه فاطمه نزد او راستگوبود؟
او تبسمى كرد و با زبان طنز و لطيفه گونه‏اى گفت: اگر ابى‏بكر آن روز «فدك‏» را به مجرد ادعاى فاطمه مى‏داد فردا به سراغش مى‏آمد و ادعاى خلافت‏براى همسرش مى‏كرد! و او را از مقامش كنار مى‏زد در آن هنگام خليفه هيچگونه دفاعى از خود نداشت زيرا با دادن فدك پذيرفته بود كه فاطمه(س) هر چه را ادعا كند راست مى‏گويد و نيازى به دليل و گواه ندارد.

سپس ابن ابى‏الحديد اضافه مى‏كند: اين يك حقيقت است، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح كرد.

فاطمه(س) پرتلاش‏ترين مدافع امامت
صديقه طاهره(س) فداكارترين فردى بود كه بعد از رحلت پيامبر(ص) در برابر ناكسان ايستاد و مصرانه حق اميرمؤمنان(ع) كه حاكميت وى بود از آنان مطالبه مى‏نمود، او شبها به همراه شوهر خويش بر در خانه انصار مى‏رفت و آن‏گاه كه بر مجالس آنان گذر مى‏كرد براى يارى شوهرش استغاثه مى‏نمود و به آنان اعتراض مى‏كرد و خاموش نمى‏نشست. آنان مى‏گفتند اگر زودتر مى‏آمديد ما به غير شما رجوع نمى‏كرديم. آن دو پاسخ دادند: شما انتظار داشتيد جنازه پيامبر خدا(ص) را رها كنيم و دفن ننماييم و با اينان بر سر قدرت به نزاع و جدال برخيزيم! فاطمه مى‏فرمود: على آنچه را سزاوار بود انجام داد.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بيشتر در بستر نماند.

و نيز آن هنگام كه على(ع) را جهت گرفتن بيعت‏به سوى مسجد مى‏بردند در برابر خليفه اول و دوم و طرفداران آنها ايستاد و فرياد برآورد:

خلوا عن ابن عمى فو الذى بعث محمدا بالحق لان لم تخلوا عنه لانشرن شعرى و لاضعن قميص رسول الله صلى الله عليه و آله على رأسى و لاصرخن الى الله فما ناقة صالح باكرم على الله من ولدي ؛ دست از پسرعمويم برداريد سوگند به كسى كه محمد(ص) را به پيامبرى برگزيد اگر شماها دست از على(ع) برنداريد موهايم را [به نشانه عزا و ناراحتى]پريشان و پيراهن پدرم پيامبر خدا(ص) را بر روى سر مى‏گذارم و بر شما نفرين مى‏كنم، مسلم فرزندان من در پيشگاه خدا گرامى‏تر از ناقه صالح هستند.

سلمان – ره – مى‏گويد: تا فاطمه(س) چنين گفت ‏سوگند به خدا پايه‏هاى ديوار مسجد پيامبر(ص) از جا كنده شد به طورى كه مى‏توانست از زير آنها كسى عبور كند.

نزديك دختر پيامبر فاطمه(س) آمدم و عرض كردم: خانم بزرگ و مولاى من خداوند تبارك و تعالى پدر تو را رحمت‏ براى امت قرار داده مبادا با دعاى شما عذاب نازل شود در آن وقت ديوارها به جاى خود برگشت و گرد و غبار بلند شد به طورى كه مردم آن را استشمام كردند.

شهادت صديقه طاهره(س) چرا و چگونه؟
مرگ زودرس و شهادت‏گونه دختر پيامبر كه در سن هيجده سال و هفت ماهگى به سراغش رفت، در حالى كه او قبل از رحلت پدر و بعد از آن هيچگونه كسالت و يا مرضى را نداشت، اين پرسش را در ذهن همه بوجود مى‏آورد:چرا و چگونه فاطمه(س) به شهادت رسيد؟!

پاسخ: مسلم علل و اسباب مختلف، شهادت او را به دنبال داشته كه مى‏توان آنها را در دو امر اساسى به صورت فشرده مطرح نمود.

الف: هيات حاكمه براى مشروعيت‏خويش مى‏كوشيد از على بن‏ابيطالب(ع) به هر شيوه‏اى كه شده بيعت‏بگيرد و او را كه مدعى خلافت‏حقه خويش بود ساكت كند; گاه با نصيحت و پند و تطميع نسبت‏به آينده كه به زودى خلافت از آن تو است فعلا با خليفه بيعت كند به زودى نوبت تو مى‏رسد همانند آنچه را كه ابوعبيده جراح اظهار داشت.

و گاه با تهديد و فشار، كه در برخورد با شيوه دوم، فاطمه(س) بالاترين مدافع و مانع براى آنان محسوب مى‏شد، از اين‏رو با گرفتن فدك و خانه‏نشينى او و از بين بردن سنتهاى اساسى پيامبر بر درب خانه او هجوم بردند و براى بيعت گرفتن از شوهرش تا سر حد تهديد سوزاندن خانه‏اش با توجه به اينكه او و فرزندانش و عده‏اى ديگر در منزل بودند، پيش رفتند كه بعضى در آن معركه گفتند: يا ابا حفص ان فيها فاطمه؟ قال: و ان در ميان خانه فاطمه(س) مى‏باشد، عمر گفت آتش مى‏زنم گرچه فاطمه(س) در منزل باشد.

ب: مورخان علت ‏شهادت فاطمه(س) را چند چيز ديگر دانسته‏اند كه بعضى از آنها مستندش روايات صحيح است:

1- طبرى در كتاب «دلائل الامامة‏» علت‏شهادت صديقه طاهره را ضربات غلاف شمشير مى‏داند كه از ناحيه قنفذ – لعنة الله عليه – بر آن حضرت وارد آمد در روايتى ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: كان سبب و فاتها ان قنفذ مولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا و لم تدع احدا ممن آذاها يدخل عليها …؛
علت وفات فاطمه(س) ضرباتى است كه «قنفذ» غلام آن مرد [عمر] را به دستور او توسط قلاف شمشير بر بدن فاطمه(س) زد كه در اثر آن ضربات محسنش را سقط كرد و به مريضى سختى گرفتار شد و از دنيا رفت، و در آن مدت مريضى به هيچ كس از كسانى كه او را آزرده بودند اجازه عيادت نداد. محدث قمى – ره – نيز گفتار فوق را مورد تاييد قرار داده است.

علامه مجلسى – ره – گفتار طبرى را پذيرفته و ذيل آن اضافه مى‏كند: فضربها بالسوط على عضدها فصار بعضدها مثل الدملوج من ضرب قنفذ اياها و دفعها فكسر ضلعا من جنبها و القت جنينا من بطنها…; قنفذ – لعنة الله عليه – با تازيانه بر بازوى دختر پيغمبر(ص) زد به طورى كه بازويش ورم بسيار كرد و او را بين در و ديوار فشار داد و در اثر آن فشار پهلويش شكست و فرزند داخل رحمش را سقط كرد.

2- بعضى نوشته‏اند: علت‏شهادت ضرباتى بود كه از سوى مغيرة بن شعبه – لعنة الله عليه – به هنگام هجوم به خانه على بن‏ابيطالب(ع) بر بدن فاطمه – عليها سلام – وارد آمد همان‏طورى كه امام مجتبى(ع) در برابر معاويه و يارانش رو به مغيره كرد و فرمود:

انت ضربت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله حتى ادميتها و القت ما فى بطنها استذلالا منك لرسول الله صلى الله عليه و آله و مخالفة منك لامره و انتهاكا لحرمته…; توكسى هستى كه فاطمه دختر پيغمبر خدا(ص) را زير ضربات خود قرار دادى تا بدنش را خون آوردى، او فرزند داخل رحمش را سقط كرد، تو خواستى با اين كار به پيامبر خدا(ص) اهانت كنى و با او مخالفت نمايى و حريم قدس نبوتش را بشكنى، پيامبر در باره فاطمه فرمود: دخترم! تو سرور همه زنان بهشتى.

3- عمر بن‏خطاب براى گرفتن بيعت از على بن‏ابيطالب(ع) به همراه سيصد نفر به خانه آن حضرت هجوم بردند در آن هنگام فاطمه(س) پشت درب خانه بود، درب را بر روى آنان باز نمى‏كرد، آنان هجوم بردند و با دستور عمر درب خانه را آتش زدند و فاطمه(س) را بين در و ديوار فشار دادند، در اينجا ابراهيم بن‏سيار بن‏هانى نظام مى‏گويد: در روز بيعت عمر ضربه‏اى بر بدن فاطمه(س) وارد كرد كه فرزندش را سقط كرد. سپس مى‏گويد: او فرياد مى‏زد خانه را با اهلش آتش زنيد؛ و در ميان آن خانه غير از على و فاطمه و حسن و حسين – عليهم السلام – ديگرى نبود.

وصيت‏هاى فاطمه(س)
بعد از هجوم ناكسان به خانه على(ع) و فشار فاطمه در بين در و ديوار و جراحت‏هاى وارده و سقط فرزند، او در بستر افتاد و روز بروز بر ناراحتيهايش افزون مى‏گشت‏به طورى كه روزهاى آخر قادر بر ايستادن و قدم زدن نبود، گاه از درد پهلو و گاه از سينه و يا بازو و گاه بر غربت‏خويش و مظلوميت‏شوهرش على(ع) مى‏گريست و رو به قبر پدرش پيامبر(ص) مى‏نمود و از خدايش درخواست مرگ مى‏كرد و مى‏گفت:

يا الهى عجل وفاتى سريعا فلقد تنغصت الحياة يا مولائى ؛ پروردگارا هر چه زودتر مرگ مرا برسان، مولاى من زندگى بر من ناگوار و تلخ گرديده.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بيشتر در بستر نماند.

فاطمه(س) واپسين روز عمر رو به اسماء بنت عميس كرد و فرمود: من كراهت دارم بدنم را همچون بدن زنان دگر بر روى تختى نهيد و پارچه‏اى بر روى آن كشيد به طورى كه به هنگام تشييع، پستى و بلندى بدن گويا باشد. اسماء عرض كرد: من نوعى تابوت و محمل را در حبشه ديده‏ام كه رضايت‏شما را جلب مى‏كند. اسماء چيزى شبيه آن را آماده كرد و پارچه‏اى را بر رويش كشيد و به فاطمه(س) نشان داد: فرمود: ما احسن هذا و اجمله، لا تعرف به المراة من الرجل; چه نيكو و زيبا است اين كه جنازه مرد و زن در آن شناخته نمى‏شود، اسماء مى‏گويد: همانند آن لحظه فاطمه(س) را متبسم و شادان نديدم.

چون شب فرا رسيد اميرالمؤمنين(ع) در كنارش نشسته بود، گفت: پسرعمو جبرئيل بر من وارد شد و سپس گفت: اى محبوبه حبيب خدا و ميوه قلب مصطفى امروز تو خدايت را ملاقات خواهى كرد و وارد بهشت‏خواهى شد. او رفت و همين خبر را ميكائيل به من داده على(ع) با ناراحتى گفت: انالله و انا اليه راجعون، در آن لحظات على(ع) سر همسرش را به سينه چسباند و هر يك از ديگرى حلاليت مى‏طلبيدند و بر يكديگر اشك مى‏ريختند على بر فقدان زهرا(س) و زهرا(س) بر تنهايى على(ع) ام‏ايمن مى‏گويد اينجا بود كه فاطمه فرمود: من ساعتى بعد به پدرم ملحق مى‏گردم بعد هم چنين وصيت كرد:

اولا: با دختر خواهرم «امامه‏» ازدواج كن او با فرزندانم همانند من رفتار خواهد كرد و مردان چاره‏اى جز ازدواج ندارند.

ثانيا: تابوتى را براى جنازه‏ام فراهم كن زيرا فرشتگان الهى آن را عكس‏بردارى مى‏كنند و سپس چگونگى آن را هم بيان كرد.

ثالثا: كسانى كه بر من ستم كردند و حق مرا غصب نمودند بر جنازه من حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند، پس شب مرا دفنم كن.

و در روايت ديگر آمده: انت اولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل و صل على و ادفنى بالليل و لا تعلم احدا و استودعك الله و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة؛ [على‏جان] تو بر امور من سزاوارتر از هر كسى هستى من را شبانه حنوط كن، غسلم بده و كفنم كن و بر بدنم نماز بگزار و شبانه دفنم كن، كسى از اين ماجرا آگاه نشود تو را به خدا مى‏سپارم و درود و سلام بر فرزندانم تا قيامت مى‏فرستم. 

حماسه حجاب در سنگر گوهرشاد

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره شش
عالمان و مشعل‏داران هدايت و جانشينان انبيا پوشش زن را فرمان خدا و سنتى ارزشمند مى‏دانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونيت و مايه افتخار و عزت خويش مى‏شناسند و از سوى ديگر استعمارگران اين سنت الهى اسلامى را بزرگترين مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامى شناخته از آنگاه كه پا به كشورهاى اسلامى نهادند اين سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشكار و پنهان با حجاب مبارزه كردند.

آنان با از بين بردن حجاب، نيمى از امت اسلامى را در كمند وابستگى به سياست‏هاى شيطانى خود گرفتار و زمينه انحراف و استثمار را براى همگى فراهم كردند.

در سالهاى‏46 و 1345ه .ق مطابق‏6 و 1305 ه .ش استعمار پايدار جهت‏پياده كردن نقشه‏هاى شوم خويش رضاخان را از ايران و آتاتورك را از تركيه و امان‏ الله ‏خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طى يك سفر سياحتى تفريحى مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجراى مقاصد شوم خود آنان را به كشورهاى اسلامى برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود كنند و بعد هم اهداف شيطانى ديگر خويش را به مرحله اجرا گذارند.

آهنگ اسارت زن
در راستاى آن حركت استعمارى رضاخان در نوروز همان سال روزى به همراه خانواده خويش به شهرستان قم آمد و در جوار حرم ملكوتى فاطمه معصومه(س) در مراسم تحويل سال – نوروز – شركت نمود و خانواده او و زنان همراه روسرى‏ها را عقب زده و با بى‏حجابى ايستادند تا راه را بر ديگران باز كنند. لكن عالم آگاه و شجاع و دلسوز حضرت آيت‏الله شيخ محمدتقى بافقى كه از وضعيت‏با خبر شد طى اطلاعيه‏اى خطاب به رضاخان و همراهانش چنين نوشت و اطلاعيه معظم‏له بر در و ديوار قم نصب گرديد:

«شما چه كسانى هستيد؟! اگر از غير دين اسلام هستيد در اين مكان شريف چه مى‏كنيد؟! و اگر مسلمانيد در حضور چندين هزار جمعيت در غرفه حرم چرا «مكشفة الوجه و الشعر» نشسته‏ايد؟» رژيم رضاخان آيت‏الله بافقى را دستگير كرد و به تهران برد و پس از پنج ماه حبس در زندان شهربانى مركز در تهران او را در منزل تحت نظر و كنترل نگه داشتند.

رژيم مزدور پهلوى مبارزه با حجاب را ادامه داد و براى اجراى آن هدف، جشن‏هايى در شيراز در سال‏1353ه .ق‏1313ه . ش برگزار كرد. اين مجلس در مدرسه شاهپور توسط ميرزا على اصغرخان حكمت ‏شيرازى (وزير معارف و فرهنگ) منعقد گرديد و روز پنج‏شنبه بعدازظهر (ذى‏حجة) حدود 30 – تا 40 نفر زن و دختر بدون چادر به رقص و پايكوبى پرداختند در تهران در ميدان جلاليه با حضور رئيس الوزراء (ذكاءالملك فروغى) دخترهاى مدارس را بدون چادر و بى‏حجاب جمع كردند و متينگ خاصى را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد: نسلى بايد پرورش يابد كه قبله‏گاهش «غرب‏» باشد و زيارتگاهش «لندن‏».

قضاياى كشف حجاب بر صفحات روزنامه‏ها نقش بست و هر روز دست‏به دست مى‏گشت: آيت‏الله سيدعبدالله شيرازى از شيراز به قم آمد و با آيت عظام مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى و سيد احمد خوانسارى و حاج ميرزا مهدى بروجردى ملاقات كرد و سپس به مشهد رفت و در مشهد با آيت‏الله حاج‏آقا حسين قمى ملاقات نمود.

معظم‏له(ره) مى‏گويد: روزنامه‏ها در جلو ايشان گذاشته شده بود، راجع به قضاياى تدريجى كشف حجاب و جشنواره‏هاى آن در شيراز، تهران، مازندران و … صحبت‏شد و حركت ضد اسلامى رضاخان و عوامل آن مطرح گرديد، حاج‏آقا حسين قمى متاثر شد و گريه زيادى كرد و فرمود:
«امروز اسلام فدايى مى‏خواهد و من حاضرم فدا شوم.» بعد فرمود: من مى‏روم تا با اين شاه صحبت‏بكنم، شايد كه او را از تصميمش منصرف گردانم، شما مردم را بايد آگاه كنيد و هشيار نماييد كه توطئه عظيمى در كار است.

بعد از آن حاج‏آقا حسين قمى به همراه دو فرزندش حاج‏آقا سيدمهدى و حاج‏آقا سيدسميع به تهران رفتند و مستقيما با رضاشاه وارد مذاكره شدند، معظم‏له قبلا هم تلگراف تندى ‏براى رضاشاه فرستاده بود. بعد از گفتگو وى را در شهررى (شاه‏عبدالعظيم) گرفتند و در باغ «سراج الملك‏» بازداشت كردند و ممنوع‏الملاقاتش نمودند.

در پى تهاجم فرهنگى رژيم شاه و مزدور پهلوى به سنگر حجاب و پوشش زن مسلمان به پشتوانه استعمار غرب، مراجع بزرگ تقليد ايستادند و موضع صريح خويش را اعلان داشتند.

در مشهد آيات عظام همچون آيت‏الله شيخ هاشم قزوينى و ميرزاحسين فقيه سبزوارى و سيديونس اردبيلى و شيخ على‏اكبر نهاوندى و شيخ‏آقابزرگ شاهرودى و شيخ‏ابوالحسن شيرازى و شيخ حسن كاشى و … در اين نهضت‏بزرگ شركت داشتند و به پشتيبانى همين امر انبوه جمعيت مردم مسلمان و زنان آزاده روزى در مسجد وكيل شيراز جمع شدند و روزى در صحن مطهر حضرت معصومه(س) و روزى هم در مسجد جامع گوهرشاد مشهد در جوار بارگاه ملكوتى على بن‏ موسى‏الرضا(ع) اعتراض خويش را به سياست‏هاى طاغوت در زمينه حجاب‏زدايى اعلام داشتند.

حماسه جامع گوهرشاد
پس از دستگيرى و بازداشت آيت‏الله حاج‏آقا حسين قمى در مشهد وضع متشنج گرديد مسجد گوهرشاد محل‏اجتماع مردم و سخنرانان متعهد و دلسوز عليه كشف حجاب وكلاه «بين‏المللى‏» يا به عبارتى ديگر فرهنگ منحط تحميلى نظام شاهنشاهى گرديده بود. خطباى معروف امثال شيخ مهدى واعظ خراسانى و شيخ عباسعلى محقق و شيخ شمس نيشابورى و شيخ محمد قوچانى و … در آن روزها برفراز منبر گوهرشاد (به نام منبر صاحب‏الزمان(ع)) مى‏نشستند و به مردم آگاهى و بيدارى مى‏دادند.

صبح روز جمعه دهم ربيع‏الثانى 1354 ه .ق برابر با 20 تيرماه 1314 ه .ش مسجد گوهرشاد شور و حال ديگرى داشت جمعيت فراوانى به همراهى علما در آنجا اجتماع كرده بودند از سوى ديگر رضاخان قزاقان را در مشهد مستقر كرد تا مردم را متفرق نمايند آنان وارد عمل شدند و بر روى مردم بى‏محابا آتش گشودند و حدود يكصد و پنجاه نفر را كشته و زخمى كردند لكن مردم متفرق نگشتند و مقاومت كردند و در برابر آنان ايستادند. در پى آن مقاومت قشون قزاقان عقب‏نشينى كرده كه در همين موقع تلگرافى مبنى در دفاغ از اسلام به شاه مخابره شد و هشت نفر از عالمان و آيات عظام بر آن امضا كردند همانند مرحوم آيت‏الله سيديونس اردبيلى و سيدعبدالله شيرازى و …

پس از هجوم قزاقان و كشته و زخمى شدن عده‏اى در روز جمعه مردم اطراف مشهد با داس و بيل و چهار شاخ و اسلحه سرد به طرف مسجد سرازير شدند مسجد پر از جمعيت‏شده بود، زنان شجاع و آزاده مسلمان تقاضاى شركت در آن تظاهرات بزرگ داشتند كه در مسجد پيرزن چادر زدند و آنان نيز حضور پيدا كردند مرحوم نواب احتشام رضوى براى زنان سخنرانى كرد.

روز شنبه 11 ربيع‏الثانى 1354 ه .ق فرا رسيد در و ديوار مسجد گوهرشاد پر از جمعيت‏بود. شعارهاى ضد سلطنت و ضد حجاب‏زدايى فضاى مسجد را پر كرده بود آنان سرود مقاومت‏سر مى‏دادند و وحشت عجيبى در ميان نيروهاى دولتى ايجاد كرده بودند، تلگراف‏خانه مشهد محل رفت و آمدهاى شتابزده‏اى شد كه آنان با مردم چه كنند آيا مسجديان را تار و مار كنند و همه را نابود نمايند و يا با اين وضع صبر كنند منتظر اوامر ملوكانه بودند.

نتيجه آن تماس‏ها اين شد كه سران لشكر و فرماندهان شهربانى و آگاهى نيروهاى خود را آماده كنند و قزاقان در جاهاى حساس شهر و نقاط مهم مسجد گوهرشاد مستقر شوند و مسلسل‏هاى سنگين را بر بام‏هاى مشرف بر مسجد بگذارند و شايع نمايند اين سازماندهى جهت‏حفاظت از بانكها و اماكن دولتى است. اسدى نايب‏التولية رضاشاه كه از نقشه كشتار مطلع بود و چون مى‏دانست كه عده‏اى از مجتهدين و خطباء بزرگ در ميان مسجدند چنانچه آنان كشته شوند خراسان و چه بسا ايران يكپارچه آتش خواهد شد. شب يكشنبه در صدد برآمد آنان را با حيله‏اى از مسجد خارج كند لذا به دروغ پيام فرستاد كه تلگراف شما را اعليحضرت همايونى پاسخ داده براى مذاكره به داخل كشيكخانه تشريف بياوريد. آنها را از ميان جمعيت‏بيرون بردند و سپس راه برگشت را بر آنان بستند و از مسجد هم خارجشان نمودند.

شب يكشنبه از نيمه گذشت. در نيمه‏هاى آن شب شيخ محمدتقى بهلول سخنانى را در دفاغ از اسلام مطرح كرد و رژيم شاه را فاسد دانست. خون مردم غيور و شجاع به جوش آمده بود شعارهايى بر عليه سلطنت فاسد سر مى‏دادند در آن هنگام از سوى ماموران مزدور داخلى آرامش مردم برهم زده شد. درگيرى داخلى آغاز گشت و فشارى فوق‏العاده بوجود آمد. از سوى ديگر فرمانده سفاك قشون شرق سرلشكر «ايرج مطبوعى‏» با غرورى خاص دستور آتش توپها و مسلسلهاى سنگين راصادر كرد.

توپهاى مستقر در خيابانهاى «تهران‏» و مسلسلهاى سنگين اطراف توسط قزاقان رضاخانى به غرش درآمد گويا روسيه تزار بار ديگر به سركردگى ژنرال «روكو» وارد عمل شده و فجايع سال 1330 ه و براى فتح مسجد گوهرشاد پس از صداى شيپور به آن سوى حركت كردند دژخيمان از خدا بى‏خبر پاى به درون خانه خدا گذاردند و به هيچ كس رحم ننمودند و به قول خودشان «كارى كردند كه روسها نكردند».

صبحگاهان كه سپيده دميد فريادهاى ياالله و ياعلى و ياصاحب‏الزمان از آن كشتگان مظلوم خاموش گشته و به صورت خون بر در و ديوار مسجد نقش بسته بود اينك قزاقان فاتح بر روى هزاران كشته پاى مى‏گذارند و خود را غالب مى‏دانند ولى غافل از آنكه محكوم و مغلوبند و آينده از آن بندگان صالح و نمازگزار است «و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون‏» ؛ زود است ‏بدانند ستمكاران كه بر سرشان چه خواهد آمد.

«كتب الله لاغلبن انا و رسلى‏»؛ خداوند سبحان پيروزى برستمكاران را براى خويش و فرستادگانش نوشت و آن را حتمى نمود.

آرى، رضاخان مزدور به حمايت انگليس خبيث ‏براى جا انداختن فرهنگ بى‏عفتى و فحشا غرب بين دو تا پنج هزار نفر از مؤمنين را در مسجد گوهرشاد به خاك و خون كشيد و به گفته بعضى از شاهدان عينى روز يكشنبه 12 ربيع‏الاول‏56 كاميون جنازه را از مسجد و اطراف آن برگرفتند و در محله خشتمالها و باغ خونى مشهد در گودالى ريختند. در ميان جنازه‏هاى شهدا بعضى از زخمى‏هاى زنده را نیز دفن كردند.

بعد هم بيش از هزار و پانصد نفر از روحانيون و مردم را بازداشت نمودند و به زندان انداختند، عده‏اى هم متوارى شدند كه بعدا از ايران به سوى نجف اشرف و جاهاى ديگر گريختند و فرارى‏گشتند.

استعمار جهانى و رضاخان مزدور بر اين گمان بودند كه با آن كشتار عظيم و جنگ روانى مى‏توانند فرياد مقاومت ملت و روحانيت‏بيدار و هوشيار شيعه را خاموش و ايران اسلامى را فرنگستان كنند، لكن برخلاف خيال‏هاى شيطانى تئوريسين‏هاى غربى و وابسته به نظام منحط پهلوى مردم غيور و شجاع و شهيدپرور ايران اسلامى به رهبرى رجعيت‏شيعه بويژه امام خمينى – رضوان الله عليه – سرانجام سرود مقاومت و پيروزى سرداد و امروز ميليونها زن شجاع و بيدار و آگاه و علاقه‏مند به سرنوشت‏خود در ايران و ديگر كشورهاى اسلامى با حجاب خويش مانع نفوذ استكبار گرديده و صلاح و سداد و عفاف و آرامش را به جامعه خود باز گردانده‏اند.

در پايان بايد توجه كرد كه ياد حماسه‏آفرينان گوهرشاد در ديده‏ها و قلب‏ها از مصاديق روشن احياى فرهنگ ارزشمند اسلامى است و انتقال آن به نسل‏هاى آينده از وظايف اوليه جامعه انقلابى ماست.

مسؤولين محترم استان خراسان بويژه طلايه‏داران آستان قدس رضوى مى‏توانند محل دفن شهداى حماسه حجاب را با ستون يادبود و يا مجسمه‏اى از بانوى محجبه و يا … زنده بدارند و در ابقاء آن سهم بسزايى داشته باشند. از اين خاطره دلسوز و از اين دفاع مقدس 62 سال مى‏گذرد و امروز هم شاهدان زنده فراوانى دارد كه آنان مى‏توانند در نام و نشان محل كمك كنند و اين عمل خداپسندانه دل آنان و همه مؤمنان را مسرور خواهد نمود. 

نگاهى به ‏واپسين روزهاى عمر امام حسن مجتبى (ع)

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهار
امام حسن مجتبى(ع) بعد از امضاى قرارداد صلح از كوفه به مدينه جدش پيامبر خدا(ص) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملكوتى پيامبر(ص) و مسجد النبى(ص) گام‏هاى بسيار اساسى برداشت تا سيره و سنت پيامبر و اهل بيتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستم‏شاهى بنى‏اميه به ويژه معاويه نجات بخشد.

از سوى ديگر معاويه راه‏هاى مختلفى را جهت مبارزه با شخصيت اجتماعى و سياسى امام مجتبى(ع) برگزيد تا موقعيت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزدايد لكن به هر جنايتى كه دست مى‏زد نتيجه عكس مى‏گرفت و هر روز تعداد علاقه‏مندان به حضرت و شيفتگان دين و حقيقت ‏بيشتر مى‏شد از اين جهت تصميم گرفت‏شخص آن بزرگوار را از بين ببرد تا شايد ديگر افراد خاندان اهل بيت(ع) و ساداتى كه در صدد مبارزه با رژيم وى بودند نا اميد گردند و خود آن بزرگوار را كه بعنوان بزرگترين سد و مانع سر راهش بود از ميان بردارد.

جنون ‏آميزترين جنايت معاويه
معاويه بارها تصميم بر مسموم كردن امام مجتبى(ع) گرفت و به واسطه‏هاى پنهان زيادى متوسل گرديد حاكم نيشابورى با سند معتبر از ام بكر بنت مسور نقل مى‏كند كه گفت:
«كان الحسن بن على[ع] سم مرارا كل ذلك يغلت‏حتى كانت مرة الاخيرة التى مات فيها فانه كان يختلف كبده، فلم لبث‏بعد ذلك الا ثلاثا حتى توفي; حسن بن‏على[ع] را بارها مسموم كردند، ليكن اثر چندانى نگذاشت ولى در آخرين مرتبه زهر كبدش را پاره‏پاره كرد، كه بعد از آن سه روز بيش‏تر زنده نماند.»

ابن‏ابى‏الحديد مى‏نويسد: «چون معاويه خواست‏براى پسرش يزيد بيعت‏بگيرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبى(ع) كرد، زيرا معاويه براى گرفتن بيعت‏به نفع پسرش و موروثى كردن حكومتش مانعى بزرگ‏تر و قوى‏تر از حسن‏بن‏على(ع) نمى‏ديد، پس معاويه توطئه كرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»

در اين توطئه، بيش‏ترين نقش را مروان بن‏حكم كه فرماندار مدينه بود ايفا كرد. وقتى معاويه تصميم بر اين جنايت هولناك گرفت، آخرين مرتبه، طى نامه‏اى سرى از مروان فرماندار خويش خواست تا در مسموميت‏حسن بن‏على(ع) سرعت گيرد و آن را در اولويت قرار دهد.

مروان جهت اجراى اين توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبى(ع) تماس برقرار كند. معاويه در نامه‏اش نوشته بود كه جعده يك عنصر ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى مى‏تواند با ما همكارى داشته باشد و سفارش كرده بود كه به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموريتش او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد و نيز توصيه كرده بود صد هزار درهم به او بدهد.

بنا به گفته شعبى: چون جعده امام مجتبى(ع) را مسموم كرد، معاويه صدهزار درهم را به او داد، ليكن از ازدواج با پسرش يزيد سرباز زد و در پيامى برايش نوشت: «چون علاقه به حيات و زندگى فرزندم يزيد دارم، نمى‏گذارم با تو ازدواج كند.»

امام صادق(ع) فرمود: جعده – لعنة الله عليها – زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبى(ع) روزه داشت و روزهاى بسيار گرمى بود، به هنگام افطار خواست مقدارى شير بنوشد، آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود، به مجرد اين كه شير را آشاميد، پس از چند دقيقه امام(ع) فرياد برآورد:
«عدوة الله! قتلتنى قتلك الله و الله لا تصيبن منى خلفا و لقد غرك و سخر منك و الله يخزيك و يخزيه ؛ دشمن خدا! تو مرا كشتى، خداوند تو را نابود كند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودى (خوشحالى) براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رايگان در راستاى اهدافشان به كار گرفتند. سوگند به خدا (معاويه) بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل كرد.»

امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبى(ع) بعد از اين كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بيش‏تر باقى نماند و از دنيا رفت و معاويه هم بدانچه وعده كرده بود وفا ننمود.»

تطهير جنايتكار
بعضى از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته‏اند دامن معاويه را از اين جنايت هولناك تطهير كنند و بگويند، اين هم از اخبار ساختگى است.

ابن خلدون مى‏نويسد: «و ما ينقل من ان معاوية دس اليه السم من زوجة جعدة بنت الاشعث ‏فهو من احاديث الشيعة و حاشا لمعاوية من ذلك…؛ نسبت مسموميت‏حسن بن‏على(ع) به معاوية ابى‏سفيان كه به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شيعه است و دامن معاويه از چنين نسبت‏هايى به دور است.»

لامنس نيز مى‏نويسد: «و كان الغرض من هذا الاتهام وصم الامويين … و لم يجرا على هذا القول بهذا الاتهام الشنيع جمهرة سوى المؤلفين من الشيعة.» ؛ هدف از نسبت مسموميت‏حسن بن‏على [عليه السلام] به معاويه بد نام كردن رژيم بنى‏اميه بوده و اين اتهام را غير از مؤلفان شيعه كسى مطرح نكرده است!!

اعتراف مورخان
توطئه معاويه جهت مسموم نمودن امام مجتبى(ع) به قدرى روشن و آشكار است كه فرصت هر گونه انكار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از اين‏روست كه آنان بدون اختلاف – جز در موارد اندك – آن را نگاشته‏اند، از جمله آنهاست: ابن‏حجر عسقلانى، ابوالحسن على بن‏حسين بن‏على مسعودى، ابوالفرج اصفهانى،شيخ مفيد، احمد بن‏يحيى بن‏جابر بلاذري، ابن‏عبدالبر، محمد بن‏على ابن‏شهرآشوب، ابن صباغ مالكى، سبط ابن‏جوزى، سيوطى، حاكم نيشابورى،احمد بن‏اعثم كوفى، و جمال الدين ابى الحجاج يوسف المزى.

به جهت اختصار به مطالب محمد بن‏جرير طبرى بسنده مى‏كنيم، او مى‏نويسد:
علت وفات و رحلت امام مجتبى(ع) اين بود كه معاويه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم كرد وليكن اثر فورى و اساسى نگذاشت تا اين كه زهرى را جهت مسموم نمودن آن حضرت براى جعده دختر محمد بن‏اشعث‏بن‏قيس كندى فرستاد و به همراه آن زهر، بيست هزار دينار فرستاد و ده قطعه باغ از باغهاى كوفه را به نام او كرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموريت، او را به ازدواج پسرش يزيدبن معاويه درآورد. پس او در فرصتى خاص آن زهر را به خورد حسن بن‏على داد و مسمومش كرد».

مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شريف قرشى مى‏نويسد:
جعده دختر اشعث‏بن‏قيس از خانواده‏هاى فرومايه، بسيار پست و فرصت‏طلب بود. او نسبت‏به امام مجتبى(ع) عقده است، شايد بدان جهت كه نتوانسته بود از آن حضرت فرزندى داشته باشد; از اين‏رو وقتى زهر از سوى مروان رسيد و وعده‏ها را شنيد و پولها را مشاهده كرد، ارتكاب آن جرم بزرگ را پذيرفت و در روزى گرم و سوزان كه امام مجتبى(ع) روزه‏دار بود، به هنگام افطار زهر را در كاسه شير ريخت و به آن حضرت خورانيد. زهر بلافاصله روده‏هايش را پاره كرد و امام از شدت درد به خود مى‏پيچيد و مى‏فرمود: انالله و انا اليه راجعون. آخرين روزهاى حيات آن حضرت، جنادة بن‏اميه براى عيادت خدمتش آمد.

او مى‏گويد: حال امام منقلب بود و از شدت درد مى‏ناليد، تشتى را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر چند گاه، لخته‏هاى خون از راه دهان خارج مى‏شد، اين جا بود كه به وحشت افتادم و سخت ناراحتم شدم.

وصاياى امام مجتبى(ع)
شيخ طوسى(ره) از ابن‏عباس نقل مى‏كند: در واپسين ساعتهاى عمر امام مجتبى(ع) برادرش امام حسين(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالى كه افراد ديگرى از ياران امام مجتبى(ع) در كنار بسترش بودند. امام حسين پرسيد: برادر! حالت چگونه است؟

حضرت جواب داد: در آخرين روز از عمر دنيايى‏ام و اولين روز از جهان آخرت به سر مى‏برم و از جهت اين كه بين من و شما و ديگر برادرانم جدايى مى‏افتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت مى‏كنم، چون امرى دوست داشتنى، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و اميرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(عليهم السلام) را در پيش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبياى گذشته از پدرش اميرالمؤمنين(ع) به ارث داشت تسليم امام حسين(ع) نمود.

در آن لحظه فرمود بنويس: «هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخيه الحسين اوصى انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و انه يعبده حق عبادته لا شريك له فى الملك و لا ولى له من الذل و انه خلق كل شئ فقدره تقديرا و انه اولى من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوى و من تاب اليه اهتدى، فانى اوصيك يا حسين بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بيتك ان تصفح عن مسيئهم و تقبل من محسنهم و تكون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله(ص) فانى احق به و ببيته فان ابوا عليك فانشدك الله بالقرابة التى قرب الله – عزوجل – منك و الرحم الماسة من رسول الله(ص) ان لا تهريق فى امرى محجمة من دم حتى نلقى رسول الله(ص) فنختصم اليه و نخبره بما كان من الناس الينا؛

اين وصيتى است كه حسن بن‏على به برادرش حسين نموده است. وصيت او اين است: به يگانگى خداى يكتا شهادت مى‏دهد و همان طورى كه او سزاوار بندگى است عبادتش مى‏كند، در فرمانروايى‏اش شريك و همتايى وجود ندارد و هرگز ولايتى كه نشانگر ذلت او باشد بر او نيست. او آفريدگار همه موجودات است و هر چيزى را به اندازه و حساب شده آفريده. او براى بندگى و ستايش سزاوارترين معبود است. هر كس فرمانبردارى او كند راه رشد و ترقى را پيش گرفته و هر كس معصيت و نافرمانى او كند گمراه شده است و هر كس به سوى او بازگردد – توبه كند – از گمراهى رسته است.

اى حسين، تو را سفارش مى‏كنم كه در ميان بازماندگان و فرزندان و اهل بيتم كه خطاكاران آنان را با بزرگوارى خود ببخشى و نيكوكاران آن‏ها را بپذيرى و بعد از من جانشين و پدر مهربانى براى آنان باشى.

مرا در كنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زيرا من سزاوارترين فرد براى دفن در كنار پيامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از اين كار تو را مانع شدند سوگند مى‏دهم تو را به خدا و مقامى كه در نزد او دارى و به پيوند و خويشاوندى نزديكت‏با رسول خدا(ص) كه مبادا به خاطر من حتى به اندازه خون حجامتى، خون ريخته شود تا آن كه پيغمبر خدا(ص) را ملاقات كنم و در نزد او نسبت‏به رفتارى كه با ما كردند شكايت نمايم.»

و در روايتى ديگر وصيت آن حضرت چنين نقل شده:
برادرم، آن گاه كه از دنيا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط كن و كفن نما و جنازه‏ام را به سوى حرم جدم ببر و در آن جا دفن كن، چنانچه از دفن جنازه من در كنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت اميرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هيچ كس در گير مشو و به سرعت جنازه مرا به بقيع برگردان و در كنار آرامگاه مادرم دفن نما.»

شهادت مظلومانه امام مجتبى عليه السلام
مشهور ميان مورخان و علماى مسلمان اين است كه امام مجتبى(ع) بر اثر زهرى كه از سوى معاوية بن‏ابى‏سفيان توسط جعده به آن حضرت خورانيده شد، در روز پنج‏شنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگى به شهادت رسيد. همان طورى كه شيخ مفيد(ره) متوفاى قرن پنجم، سال‏413 هجرى، و مفسر اديب و توانمند شيخ طبرسى(ره) در قرن ششم سال 548 هجرى در دو كتاب خود و علامه بزرگوار حلى در قرن هشتم سال‏726 هجرى بر آن تصريح كرده‏اند.

مرحوم شيخ طبرسى – روايتى را از طبرانى نقل مى‏كند و مى‏گويد: «ايشان در كتاب «معجمه‏» نوشته است: امام مجتبى(ع) در ماه ربيع‏الاول سال‏49 هجرى به وسيله زهر به شهادت رسيده است.»

و در اين جا قول سومى وجود دارد و آن اين كه: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجرى رحلت نموده است.»

مرحوم علامه مجلسى اين قول را به شيخ ابراهيم كفعمى صاحب مصباح و بلد الامين نسبت داده است.

ابن قتيبه دينورى مى‏گويد: چيزى از رحلت امام مجتبى(ع) نگذشت كه معاويه اقدام به گرفتن بيعت از مردم شام براى پسرش يزيد كرد و اين را طى بخشنامه‏اى به همه جهان اسلام اعلام نمود.

مراسم كفن و دفن
آن گاه كه امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بن‏على(ع)، عبدالرحمن بن‏جعفر و محمد بن‏عبدالله بن‏عباس به كمك امام حسين(ع) شتافتند و آن حضرت با كمك آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط كرد و كفن نمود، آن گاه به مصلا (جايگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) كه در نزديكى مسجد النبى بود منتقل نمودند، كه آن مصلا را «بلاطه‏» مى‏ناميدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجديد عهد و دفن، نزديك مزار رسول خدا(ص) بردند.

ممانعت از دفن در حرم پيامبر
فرماندار مدينه، مروان بن‏حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فرياد برآوردند: شما مى‏خواهيد حسن بن‏على را در كنار پيامبر دفن كنيد؟ از طرف ديگر عايشه سوار بر استر به جمعشان پيوست و فرياد زد: چگونه مى‏شود كسى را كه من هرگز او را دوست ندارم، به ميان خانه من داخل كنيد.

مروان گفت: آيا سزاوار است عثمان در دورترين نقطه مدينه در قبرستان دفن شود و حسن بن‏على در جوار پيامبر خدا(ص) هرگز نمى‏شود، من شمشير به دست مى‏گيرم و حمله مى‏كنم و ممانعت‏خواهم نمود.

عده‏اى از امويان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى‏خواستند فتنه‏اى به پا كنند كه امام حسين(ع) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقيع برگرداند و بنى‏هاشم را آرام نمود و در جوار جده‏اش فاطمه بنت اسد در بقيع دفن نمود و از خون‏ريزى و فتنه به همان وضعى كه امام مجتبى(ع) وصيت نموده بود جلوگيرى كرد.

امام حسين(ع) رو به مروان كرد و فرمود: اگر برادرم وصيت كرده بود كه در كنار جدش پيامبر(ص) دفن شود، مى فهميدى كه تو كوچك‏تر از آنى كه بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در ميان حرم پيامبر(ص) بگيرى.

ابن‏شهر آشوب مى‏افزايد: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقيع غرقد، افراد شرور و پست‏به پشتيبانى امويان به جنازه آن بزرگوار تيراندازى كردند، به طورى كه هنگام دفن هفتاد تير از بدن آن حضرت جدا نمودند.

به هنگام دفن امام مجتبى(ع)ابن‏عباس(ره) خطاب به عايشه (در حالى كه چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «وا سوأتاه فيوما على بغل و يوما على جمل، تريدين ان تطفئى نورالله و تقاتلى اولياءالله ارجعى فقد كفيت الذى تخافين و بلغت ما تحبين و الله منتصر لاهل البيت و لو بعد حين ؛ چه بيچارگى و بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و يك روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ جمل). تو مى‏خواهى نور خدا را خاموش كنى و با اولياى خدا بجنگى. برگرد، آنچه ديگران مى‏خواستند انجام دادى و ماموريت‏ خويش را به پايان رساندى، خداوند اهل بيت(عليهم السلام) را يارى خواهد كرد، گرچه زمانى بگذرد…»

و بعضى سخن ابن‏عباس را چنين نقل كرده‏اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفيلت!» آن روز سوار بر شتر گشتى و امروز بر استر سوارى، و اگر زنده بمانى [براى مبارزه با نور خدا و اهل بيت] بر فيل نيز سوار خواهى گشت.

و در قسمت‏هايى از زيارت جامعه، خطاب به امامان معصوم(عليهم السلام) ماجراى شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنين نقل مى‏كند:
«يا موالى… انتم بين صريع فى المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شكت ‏بالسهام اكفانه [اكفانه بالسهام]…؛ اى سروران من…! شما كسانى هستيد كه بعضى جسدتان در ميان محراب عبادت در حالى كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسيديد و بعضى از شما شهيدى هستيد كه دشمنان اسلام بر جنازه شما تيراندازى كردند، به طورى كه كفنتان سوراخ سوراخ گرديد…»

در روايت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت على بن‏ابى‏طالب(ع) شده است و سپس ماجراى تيرباران شدن جنازه امام مجتبى(ع) را بيان مى‏كند و در ادامه آن، ماجراى شهادت امام حسين(ع) و ديگر ائمه را بيان مى‏دارد.

انعكاس شهادت امام مجتبى(ع)
شهادت مظلومانه سبط اكبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره كريه معاويه كنار زد؛  پرده نفاقى كه ذوالفقار اميرمؤمنان(ع) در صحراى صفين قادر بر دريدن آن نگرديد. شهادت امام مجتبى(ع) كارى كرد كه عمرو بن‏نعجة گفت: «رحلت‏حسن بن‏على[ع] اولين خاك ذلت و خوارى بود كه بر سر عرب پاشيد و سياه‏بختش گردانيد.»

الف) واكنش مردم
امام باقر(ع) نسبت‏به انعكاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مكث الناس يبكون على الحسن بن‏على و عطلت الاسواق؛  به هنگام شهادت امام مجتبى(ع) مردم گريه و زارى داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزادارى نمودند و بازارها را تعطيل كردند.»

ب) حضور همگانى
جهم بن‏ ابى‏جهم مى‏گويد: چون امام حسن مجتبى(ع) رحلت نمود، بنى‏هاشم همگى بسيج گرديدند و به تمام شهرها و روستاهاى اطراف مدينه كه در آن‏ها، انصار زندگى مى‏كردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنيدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگى در تشييع جنازه شركت نمودند، به طورى كه بر اثر كثرت جمعيت در ميان بقيع اگر سوزن به روى زمين مى‏افتاد به زمين نمى‏رسيد.

پ) مردم مكه و مدينه
ابن ابى‏نجيح مى‏گويد: «در مكه معظمه و مدينه منوره يك هفته عزاى عمومى بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشك مى‏ريختند.»

ت) مردم بصره
ابوالحسن مدائنى مى‏نويسد: عبدالله بن‏سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبى(ع) براى زياد بن‏ابيه وارد بصره شد، كه به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبكره برادر زياد مريض بود، چون صداى گريه مردم را شنيد از همسرش ميسه بنت ‏شحام پرسيد: چه خبر شده؟ با بى‏پروايى گفت: «حسن بن‏على درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبكره با خشم و ناراحتى گفت: «ساكت‏باش! واى بر تو! خداى سبحان او را از شر بسيارى آسوده كرد، و ليكن مردم با فقدان او خير بسيارى را از دست دادند، خداوند حسن بن‏على را رحمت كند.»

ث) همسر معاويه
ابن قتيبه نيز مى‏نويسد: «خبر رحلت امام مجتبى(ع) چون به معاويه رسيد، او و بعضى از همراهانش سجده شكر به جا آوردند و تكبير گفتند، و ليكن فاخته همسر معاويه سخت ناراحت گرديد و معاويه را بر شادمانى‏اش نكوهش نمود و فريادش به «انا لله و انا اليه راجعون‏» بلند شد».

ج) معاويه و يارانش
در آن زمان عبدالله بن‏عباس در شام به سر مى‏برد، چون خبر خوشحالى معاويه را در رحلت امام مجتبى(ع) شنيد بر او داخل شد و چون بر زمين نشست، معاويه گفت: حسن بن‏على مرد و هلاك گرديد!

عبدالله گفت: بلى، آن‏گاه چند مرتبه تكرار كرد: «انا لله و انا اليه راجعون‏» سپس گفت: معاويه! شنيدم اظهار خوشحالى و شادمانى كرده‏اى! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بن‏على هرگز قبر تو پر نمى‏گردد و كوتاهى عمر با بركت او بر عمر تو نمى‏افزايد. او رحلت نمود و حال آنكه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارك شده‏ايم، قبلا به چنين مصيبتى در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بوديم، و ليكن خداوند سبحان با تعيين جانشين نيكو، آن را جبران نمود.

در اين هنگام عبدالله فريادى برآورد و گريه زيادى كرد به طورى كه هر كس در آن جا بود تحت تاثير قرار گرفت و اشكش جارى گشت، حتى معاويه خبيث هم گريان شد.
راوى گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسى را چنان متاثر و گريان نديدم.»

چ) بنى‏هاشم در مدينه منوره
حاكم در مستدرك مى‏نويسد:
«چون امام حسن مجتبى(ع) در گذشت، زنان بنى‏هاشم يك ماه در سوگ آن حضرت عزادارى و نوحه سرايى نمودند.»
عبيده بنت نائل از عايشه بنت ‏سعد نقل مى‏كند: «زنان بنى‏هاشم به مدت يك سال براى حسن بن‏ على عزادارى كردند.»

حماسه پانزده خرداد با عاشوراى حسينى

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سه
پانزده خرداد در تاريخ ملت‏ سرفراز ايران يك نقطه عطف فراموش نشدنى است و براى نهضت اسلام اين ملت نيمه خرداد نقطه تحول بزرگى بوده است.

در نيمه خرداد 1342 ماموران رژيم شاه به دستور اربابش آمريكاى جنايتكار اقدام به دستگيرى بزرگ مرجع دين، حضرت آيت‏الله العظمى امام خمينى – سلام الله عليه – در قم نموده، و سپس معظم‏له را به تهران منتقل كردند، حركت غيرعاقلانه رژيم شاه باعث ‏شد كه مردم علاقه خود را در حمايت از اسلام و نيابت عامه ولى الله اعظم – روحى له الفداء – نشان دهند.

آن روز مردم شهرهاى مختلف ايران همچون تهران، قم، مشهد، اصفهان، شيراز، ورامين و … به پشتوانه امام خمينى – رحمة الله عليه – به خيابانها ريختند و در برابر جلادان تا ندان مسلح شاه با ست‏خالى ايستادند و پيوند ناگسستنى خويش را با امامشان و روحانيان فداكار و هميشه در صحنه به اثبات رساندند.

مأموران شاه در روز پانزده خرداد هزاران نفر از مردم را به خاك و خون كشيدند و خون مردم مظلوم و مدافع اسلام را در خيابانها و كوچه‏ها جارى ساختند، آنان هم با صلابت تمام به عشق حمايت از اسلام شربت‏شهادت نوشيدند، و همزمان با عاشوراى حسينى حماسه‏اى ديگر آفريدند و براى هميشه تاريخ جاودانگى نام خويش را با سالار شهيدان اباعبدالحسين – عليه السلام – و ياران جان بر كف او پيوند زدند.

روزنامه‏هاى آن روز در باره پانزده خرداد و شهيدان به خون غلطيده آن و پايدارى ملت مقاوم و رهبرى نهضت اسلامى ‏نوشتند:
واى بر آن تندباد نيمه خرداد كانهمه سرو بلند را ز بن افكند ننگ به جلاد، آن پليد كه رى را كرد به خون شهيد سرخ چو يا كند مويه بر آن كشتگان دشت ورامين سجده بر آن مردمان پاك خردمند

و در روزنامه «فرياد» بعد از پانزده خرداد چنين آمد:
آية‏الله خمينى آية‏اللهى تو راست / مرجع تقليد مائى حق خون‏خواهى تو راست
ما درودت مى‏فرستيم و سلامت مى‏كنيم / روزگار تلخ را شيرين به كامت مى‏كنيم
لكه ناحق بر پيراهن پاكت زدند / ما مسلمانان برى از اتهامت مى‏كنيم
بر على سوگند و بر جان شهيدانش قسم / شاه را ما عاقبت روزى غلامت مى‏كنيم(1)

بعد از پانزده خرداد 42 مراجع تقليد شيعه در ايران و نجف و … به دنبال نهضت اسلامى امام خمينى(ره) آن امام را با بيانيه ‏هاى خويش يارى دادند و همين سبب شد كه پانزده خرداد به رهبرى امام(ره) سرمنشا آغاز انقلاب اسلامى و بركات فراوان آن گردد.

امام خمينى(ره) پس از پيروزى انقلاب اسلامى در سالروز پانزده خرداد سال 58 در ميان مدرسه مباركه فيضيه فرمودند:
پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدا وجود آن چه بود؟ در دنباله آن در سابق چه بود؟ و الآن چيست؟ و بعدها چه خواهد بود؟
پانزده خرداد را بشناسيد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد و كسانى كه پانزده خرداد را به وجود آوردند بشناسيد … مخالفين پانزده خرداد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد.
پانزده خرداد از همين مدرسه – فيضيه – شروع شد عصر عاشورا در همين مدرسه اجتماع عظيمى بود و بعد از اينكه صحبتهايى و افشاگريهايى شد، دنباله آن منتهى به پانزده خرداد شد.
پانزده خرداد براى اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدايت اسلامى و راهنمايى روحانيت و همين جمعيتها كه الآن اينجا هستند. اينها بودند كه پانزده خرداد را به وجود آوردند همين صنف جمعيت‏بودند كه پانزده خرداد را به وجود آوردند و همين صنف جمعيت‏بودند كه كشته شدند. همين طبقه از افراد اسلامى كه براى اسلام قيام كردند و هيچ نظرى جز اسلام نداشتند. و از همين جمعيت كه مقصدى غير از اسلام ندارند اميد آن است كه تعقيب كنند و نهضت ما را به ثمر برسانند. (2)

سالروز قيام پانزده خرداد 42
آنان (استكبار و ايادى آن) از بزرگداشت پانزده خرداد وحشت دارند، چون اين روز بزرگ تاريخ سرآغاز شكوفايى اسلام و استقلال و آزادى ملت است، در سايه اسلام است كه استقلال به معناى واقعى آن و آزادى به معناى منزه آن تحقق مى‏يابد. روز پانزده خرداد در عين حال كه چون عاشورا روز عزاى عمومى ملت مظلوم است روز حماسه و تولد جديد اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه‏ آفرين پانزده خرداد بزرگداشت ارزشهاى انسانى در طول تاريخ است همان سان كه بزرگداشت روز سرنوشت‏ساز عاشورا بزرگداشت اسلام و قرآن كريم است. ملت‏ شريف ما، بلكه ملتهاى مظلوم، از هر چه غفلت كنند از اين روز الهى نبايد غفلت كنند.

عاشورا با «نه‏» خود يزيديان را در طول تاريخ نفى كرد و به گورستان فرستاد، پانزده خرداد پهلويان و پهلوى صفتان و ابرقدرتها را مدفون كرد. (3)

پى‏نوشتها:
1- بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى(ره)، ج 1، ص 162.
2- بخشى از بيانات امام خمينى(ره) به مناسبت پانزده خرداد (15/3/58) صحيفه نور، ج‏7، ص‏53.
3- بخشى از پيام امام خمينى(ره) به مناسبت قيام 15 خرداد (15/3/63) 

پيام عاشورا

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سه
«السلام عليك يا ثارالله و ابن‏ثاره و الوتر الموتور» (1) .

عاشوراى سال 61 ه.ق فرا رسيد؛ حاكميت‏بنى‏اميه، كه ستمگرى و جنايت را به اوج رسانده بودند و هر روز بر منكرات مى‏افزودند، متزلزل شده بود. مردان الهى همكارى و همسويى با چنين حكومتى را ذلت محض مى‏دانستند و اعلام بى‏لياقتى حاكمان را امرى واجب. (2)

از اينرو امام العارفين سيد الشهداء(ع) كه همراه پاكباختگان دين خدا به صحراى كربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگين انگشترى در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت. در آن موقعيت دشوار كه زنان و اطفال خردسالش در معرض اسارت وحشى‏ترين سفاكان روزگار قرار داشتند، در خيمه‏هايشان حتى قطره‏اى آب يافت نمى‏شد و فرياد «العطش‏» كودكان از هر سو به گوش مى‏رسيد، حسين بن‏على – عليهما السلام – با دلى آرام، قلبى مطمئن و روحى بلند در برابر همه سردمداران كفر و مزدورانشان ايستاد و پيام عاشورا را چنين ابلاغ كرد:

الف) آزادى
در بامداد عاشورا، كه دشمنان بر گرد امام(ع) حلقه زده بودند عده‏اى چون قيس بن‏اشعث و شبث‏بن‏ربعى و حجار بن‏ابجر و يزيد بن‏حارث به آن حضرت پيشنهاد بيعت‏با يزيد كردند و گفتند تو تسليم شو، هر چه مى‏خواهى بكن و به هر سوى مى‏خواهى برو.

امام(ع) در برابر پيشنهاد آنان فرمود: لا والله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد. (3)
نه، به خدا سوگند، دستم را چون فردى خوار پيش شما دراز نمى‏كنم و چون بردگان ذلت و خوارى را نمى‏پذيرم.

آن حضرت نزديك ظهر نيز پيام آزادى را تكرار كرد و فرياد برآورد: هيهات منا الذلة، هرگز تن به ذلت نمى‏دهيم و زبونى و خوارى از جمع ما دور است.

علاوه بر اين در آخرين لحظات كه پيكر پاره‏پاره‏اش بر روى زمين افتاده بود، خون خدا از رگهاى بريده‏اش بيرون مى‏زد و آن نامردان از خدا بى‏خبر سمت‏خيمه‏گاهش يورش مى‏بردند، در زير لب آنان را به آزادگى فرا خواند و چنين زمزمه كرد:
يا شيعة آل ابى‏سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم; (4) اى پيروان خاندان ابوسفيان، چنانچه دين خدا را كنار گذاشته‏ايد و از روز رستاخيز نمى‏هراسيد پس در دنياى خويش آزاده باشيد.

ب) عرفان و آشنايى با حق
هر چه ظهر عاشورا نزديك‏تر مى‏شد، تهديد سپاهيان عمر سعد فزونى مى‏يافت; وحشت و اضطراب زنان و اطفال خردسال بيشتر مى‏شد و حسين فاطمه(ع) تنهايى را احساس مى‏كرد. در چنين موقعيتى، از همه مخلوق بريد و با خالق يكتايش به مناجات پرداخت.

او دستش را سمت آسمان بلند كرد و چنين گفت: اللهم انت ثقتى فى كل كرب و انت رجائى فى كل شدة و انت لى فى كل امر نزل بى ثقة و عدة، كم من هم يضعف فيه الفؤاد و تقل فيه الحيلة و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه [به] العدو انزلته بك و شكوته اليك رغبة منى اليك عمن سواك ففرجته عنى و كشفته [و كفيتنيه] فانت ولى كل نعمة و صاحب كل حسنة و منتهى كل رغبة. (5)
بارالها، تو در هر اندوه و مشكلى مورد اعتماد منى; در هر سختى مايه اميد و در هر امرى كه بر من وارد آيد مورد اعتماد و پشتيبان من هستى. غمهايى سبب سستى قلب مى‏شود و راه چاره‏انديشى را بر انسان مى‏بندد، در آن هنگام دوستان انسان را رها مى‏كنند و دشمنان به نكوهش مى‏پردازند; چه بسيار چنين غمهايى كه به درگاه تو روى آوردم، به تو شكايت كرده، از ديگران روى گرداندم و تو آن غمها را بر طرف ساختى. پس تو عطا كننده هر نعمت، صاحب هر خير و نيكى و پايان هر آرزو و اميدى.

ج) اقامه نماز
ابو ثمامه صيداوى همراه امام مشغول كارزار با دشمنان اسلام بود كه هنگام اذان ظهر فرا رسيد. ياور مخلص عاشورا پيشنهاد اقامه نماز جماعت كرد. حضرت فرمود: وقت نماز رسيده است، خداوند تو را از نمازگزارن قرار دهد. امام(ع) دستور داد تا زهير بن‏قين و سعيد بن‏عبدالله در جلو بايستند و تهاجم دشمن را پاسخ گويند. آنگاه نماز را آغاز كرد و نزديك به نيمى از مجاهدان از فيض جماعت آن حضرت كامياب شدند. (6)

اقامه نماز در صحنه كربلا، به عنوان بالاترين پيام عاشورا، در زيارات منقول از ائمه اهل بيت(ع) مورد تاكيد قرار گرفته است. زائران امام حسين(ع) به پيروى از معصومان(ع) در زيارت آن حضرت به اين حقيقت والا اشاره مى‏كنند و مى‏گويند:
… اشهد انك قد اقمت الصلاة… (7)

د) ايستادگى در برابر باطل
در روز عاشورا، حلقه محاصره ابوعبدالله(ع) لحظه به لحظه تنگ‏تر مى‏شد و سختيهايش فزونى مى‏يافت. در آن هنگام، كه تشنگى بر زنان و اطفال روى آورده، ياران يكى پس از ديگرى شربت‏شهادت مى‏نوشيدند و خويشاوندان نزديك و فرزندان حضرت در خون خويش دست و پا مى‏زدند.

امام(ع) آن سنگدلان از خدا بى‏خبر را مخاطب ساخت و فرمود:
تبا لكم ايتها الجماعة و ترحا افحين استصرختمونا و لهين متحيرين… ؛
هلاكت و اندوه بر شما اى گروهى كه با اشتياق بسيار ما را به يارى خود خوانديد و چون به ياريتان شتافتيم، با همان شمشيرى كه به شما سپرديم ما را هدف قرار داديد همان آتشى را كه ما براى نابودى دشمن خود و شما افروخته بوديم عليه ما شعله‏ور ساختيد، بى‏آنكه دشمنان در ميانتان عدالت گسترده باشند و يا به آينده‏شان اميدوار باشيد، بر ضد آنان پيمان بستيد و عليه خيرخواهان خود گرد آمديد. واى بر شما، چرا زمانى كه شمشيرها در نيام و دلها آرام بود و تصميم به همكارى با آنان نداشتيد دست از ما نكشيديد؟ چرا چون ملخهاى تازه پردرآورده شتابزده به پرواز درآمديد و پروانه‏وار در آتش فتنه فرو ريختيد؟!

اى فرو مايگان، اى بازماندگان احزابى كه با پيغمبر خدا جنگيدند، اى نامردانى كه كتاب خدا را دور افكنديد و كلمات آن را تحريف كرديد، اى هواداران شيطان، اى كسانى كه سنتهاى پيامبران را نابود كرديد، آيا به يارى يزيد و بنى‏اميه برخاسته، به آنان اعتماد كرده‏ايد. و از يارى پسر پيغمبر دست كشيديد؟!

آرى، اين بى‏وفايى در شما سابقه دارد؛ ريشه‏هاى شما با فريب درآميخته، تنه و شاخه‏هايتان از آن نيرو گرفته است. شما پست‏ترين ميوه‏اى هستيد كه گلوگير باغبان خويشيد ولى راحت و گوارا در كام دشمن فرو مى‏رويد.

الا و ان الدعى بن الدعى قد ركزنى بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يا بى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و … (8)
آگاه باشيد، پسر خوانده بنى‏اميه [ابن‏زياد]، كه پدرش نيز پسر خوانده و ناپاك بود، مرا بر دو راهى مرگ و ذلت نگاه داشته است و من هرگز تن به ذلت نخواهم داد. نه خدا به خوارى من راضى است، نه پيامبرش، نه مردان با ايمان، نه دامنهاى پاكى كه مرا پروريده‏اند و نه شجاعان و غيوران. هيچ‏يك از اين گروه از پيروى فرومايگان خشنود نمى‏شوند و آن را بر كشته شدن كريمان و رادمردان ترجيح نخواهند داد.

در پايان امام(ع) اشعار فروة بن‏مسيك مرادى را قرائت كرد، اشعارى كه مضمونش چنين است:
اگر شما را شكست داديم، از قديم چنين بوده‏ايم و تازگى ندارد. اگر با شكست رو به رو شديم، باز مغلوب نشده‏ايم; پيروزى در هر حال با جبهه حق است. ما با ترس خوى نگرفته‏ايم; اگر كشته شويم، سرنوشت، شهادت در راه خداست.

ه) تسليم محض در برابر حق -جل و علا –
بالاترين پيام سيدالشهداء، در روز عاشورا، تسليم در برابر خداوند سبحان بود. ياران آن حضرت نيز چنين بودند و در برابر امام خويش مى‏گفتند: انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الى يوم القيامة; من تا روز قيامت، با هر كه با شما [معصومان] سازش كند، سازش مى‏كنم و با هر كه بر شما [معصومان] سر جنگ داشته باشد مى‏جنگم.

ياران امام(ع) ظهر عاشورا، بعد از به جاى آوردن نماز ظهر، گويا بيعتى ديگر كردند و بر تسليم بودن خويش در برابر فرماندهى چنين تاكيد كردند: نفوسنا لنفسك الفداء و دماؤنا لدمك الوقاء فوالله لا يصل اليك و الى حرمك سوء و فينا عرق يضرب; (9) جانهاى ما فداى جان تو باد [اى پسر فاطمه] و خونهاى ما فداى خون پاك تو باد. سوگند به خدا، تا وقتى جان در بدن داريم، هرگز به تو و اهل حرمت گزندى نخواهد رسيد.

امام(ع) و يارانش هرگز به پيروزى فكر نمى‏كردند، بلكه مى‏خواستند وظيفه الهى خود را انجام دهند. در سايه چنين ديدگاهى اضطراب و دو دلى در آنان راه نمى‏يافت و از آغاز تا پايان نبرد از آرامشى ويژه مردان الهى برخوردار بودند. سالار شهيدان با توجه به مصايب سنگينى چون در خون غلتيدن ياران، برادران و فرزندان و نيز جراحات فراوان پيكرش چهره بر خاكهاى گرم كربلا نهاد و حديث عشق به خدا و تسليم در برابر خالق را چنين زمزمه كرد:

صبرا على قضاءك يا رب، لا اله سواك يا غياث المستغيثين، مالى سواك و لا معبود غيرك، صبرا على حكمك يا غياث من لا غياث له، يا دائما لانفاد له يا محيى الموتى يا قائما على كل نفس بما كسبت احكم بينى و بينهم و انت‏خير الحاكمين. (10)

خدايا، در برابر قضا و حكم حتمى‏ات صبر پيشه مى‏كنم. خالقى جز تو نيست; اى ياور يارى‏جويان، غير از تو ياورى ندارم و جز تو معبودى نيست. حكم تو را مى‏پذيرم، اى فريادرس كسى كه فريادرسى ندارد، اى جاودانه‏اى كه پايانى ندارد، اى زنده‏كننده مردگان و اى قيومى كه بر اعمال همه افراد نظارت دارى، تو خود ميان من و دشمنانت قضاوت كن، تو بهترين داورانى.

پى‏نوشتها:
1- بحارالانوار، ج 98، ص 260، ح 41; زيارت بر اساس دستور امام جعفرصادق(ع) است. ترجمه جمله فوق چنين است: سلام و درود بر تو اى خون خدا و اى پسر خون خدا و اى كشته تنهايى كه انتقام خونت گرفته نشده است.
2- رك: اصول كافى، ج 1، ص 54، ح 2; بحارالانوار، ج 44، ص 382، ح 2.
3- بحارالانوار، ج 45، ص‏7; در كتبى چون مناقب ابن شهر آشوب جمله آخر را چنين نقل كرده‏اند… و لا افر فرار العبيد. همانند بردگان از پيش شما فرار نخواهم كرد. (مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهر آشوب مازندرانى، ج 4، ص 75; الكامل فى التاريخ، ابن‏اثير، ج 4، ص‏63; اعلام الورى; اعلام الهدى، الطبرسى، ص 238).
4- بحارالانوار، ج 45، ص 51.
5- كامل ابن اثير، ج 4، ص 60 – 61; ارشاد مفيد، ص‏217; بحارالانوار، ج 45، ص 4.
6- بحارالانوار، ج 45، ص 21; املهوف على قتلى الطفوف، سيد بن‏طاووس، ص 165.
7- رك: بحارالانوار، ج 98، ص 260.
8- بحارالانوار، ج 45، ص 8; ص‏83، ح 10; املهوف على قتلى الطفوف، سيد بن طاووس، ص‏6 – 155.
9- مقتل الحسين(ع)، مقرم، ص 5 – 304.
10- مقتل الحسين(ع)، مقرم، ص 375.

غدير در سيره اهل بيت (ع)

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره دو
غدير از اساسى‏ترين برنامه‏هاى پيامبر خدا(ص) براى دوام و عزت و شكوه اسلام و قرآن بود.

 او در بازگشت از حجة‏الوداع آخرين رسالت‏خويش را انجام داد زيرا خدايش فرموده بود:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين.(1)
اى پيامبر، آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى; خداوند تو را از گزند مردم نگه مى‏دارد. خداوند گروه كافران را هدايت نمى‏كند. (2)

در پى اجراى اوامر پروردگار و معرفى وصى و جانشين خود على‏بن‏ابى‏طالب(ع) آيه اكمال دين: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا; امروز دين شما را كامل كردم و نعمت‏خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» نازل (3) و روز غدير جشن ولايت و وصايت‏شد.

اهل بيت پيامبر و امامان بر حق شيعه، كه نگاهبان اسلام حقيقى بودند و سعى داشتند آن را از خطرات دور سازند، از هر فرصتى بهره بردند تا غدير را زنده بدارند و آن خاطره گرامى و به ياد ماندنى را مطرح كنند؛ زيرا در تابش آفتاب غدير اهداف والاى پيامبر جامه عمل مى‏پوشد و براى فتنه‏انگيزى كج‏انديشان فرصت‏باقى نماند.

نگاهى گذرا به سيره فاطمه و اميرمؤمنان – عليهما السلام – و ديگر امامان راستين شيعه ما را با اهميت واقعه غدير و نقش عظيم و سرنوشت ‏ساز آن هدايت و نيكبختى بشر آشنا مى‏سازد.

راويان، نويسندگان و مفسران اهل سنت و شيعه به واقعه غدير و آيات نازل شده در آن توجه بسيار داشته‏اند. برخى از علماى شيعه مانند علامه طبرسى روايات (4) نزول آيه تبليغ (5) در سرزمين غدير را مشهور دانسته‏اند. از اهل سنت ابوالقاسم عبيدالله بن‏عبدالله حسكانى، از دانشمندان اهل سنت، نيز همين را مطرح مى‏كند. او احاديث غدير را در دوازده جزوه دسته‏بندى كرده، آن را «دعاء الهداة الى اداء حق الموالاة‏» ناميده است. (6)

ابوالعباس احمد بن‏محمد بن‏سعيد مشهور به ابن‏عقده – مورد اعتماد مذاهب چهارگانه اهل سنت – در اين باره كتابى به نام «حديث الولاية‏» (7) تدوين كرده است.

علامه امينى نيز كتاب گرانسنگ «الغدير» را، در يازده مجلد، به رشته نگارش درآورد. آنچه در مجموعه اين آثار جلب توجه مى‏كند موضعگيرى آشكار ائمه اهل بيت – عليهم السلام – در باره اين واقعه مهم است، موضعگيريهايى كه از اهميت غدير و نقش آن در سعادت بشر پرده برمى‏دارد. در اين مقاله به بررسى بخشى از اين موضعگيريها مى‏پردازيم:

فاطمه زهرا – سلام الله عليها – بر مزار حمزه سيد الشهداء (احد)
روزى در احد بر مزار عموى پدرش «حمزه سيدالشهداء» ايستاده بود و عزادارى مى‏كرد. محمود بن‏لبيد فرصت را نيمت‏شمرده، پس از عزادارى پرسيد: اى دختر پيامبر خدا(ص)، آيا براى امامت و زعامت على بن‏ابى‏طالب(ع) از سخنان پيامبر خدا(ص) دليلى به ياد دارى؟

فاطمه فرمود: واعجبا انسيتم يوم غدير خم؟… اشهد الله تعالى لقد سمعته يقول: على خير من اخلفه فيكم و هو الامام و الخليفة بعدى و سبطاى و تسعة من صلب الحسين، ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة. (8)
شفگتا! آيا حادثه عظيم غدير خم را فراموش كرده‏ايد؟… خدا را گواه مى‏گيرم كه خود شنيدم آن بزرگوار مى‏فرمود: على بهترين كسى است كه او را در ميان شما جانشين خود قرار مى‏دهم، على [عليه السلام] امام و خليفه بعد از من است.
دو فرزندم حسن و حسين[عليهما السلام] و نه نفر از فرزندان حسين[ع] پيشوايان و امامانى پاك و نيك‏اند.اگر از آنان اطاعت كنيد، شما را هدايت‏خواهند كرد و اگر با آنها مخالفت ورزيد، تا روز قيامت تفرقه و اختلاف در ميانتان حاكم خواهد بود.

على(ع) و استدلال به غدير
سليم بن‏قيس هلالى مى‏گويد: در زمان خلافت عثمان، در مسجد النبى(ص) نشسته بودم؛ جمعى از مردم نيز در مسجد در حال گفتگو بودند. على بن‏ابى‏طالب(ع) به پاخاست، سوابق خويش در خدمت‏به اسلام را برشمرد و همگى بر درستى گفتارش گواهى دادند حضرت درباره روز غدير خم فرمود: مردم درباره ولايت و وصايت از پيامبر خدا(ص) پرسيدند، در آن هنگام خداوند به پيامبرش فرمان داد تا خليفه و جانشين بعد از خود را معرفى كند و توضيح دهد، همان‏طور كه درباره نماز، روزه، زكات و حج جزئيات را بيان كرده است.

 آنگاه امام(ع) ادامه داد: «فنصبنى للناس علما بغدير خم… فقال(ص): ايها الناس اتعلمون ان الله – عز و جل – مولاى و انا مولى المؤمنين و انا اولى بهم من انفسهم قالوا بلى يا رسول الله. قال(ص): قم يا على، فقمت. فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏». (9)

در غدير خم پيامبر خدا(ص) مرا چنين معرفى كرد: اى مردم، آيا مى‏دانيد كه خداوند ولى و سرپرست من است و من ولى و سرپرست‏شما مؤمنان هستم; و من نسبت‏به جانهاى شما از خودتان سزاوارترم؟ همگى پاسخ دادند: چنين است اى پيامبر خدا.سپس فرمود: على به پاخيز. من برخاستم، آنگاه فرمود:
هر كس من ولى و سرپرست او هستم على بن‏ابى‏طالب(ع) بر او ولايت دارد; بار خدايا دوست‏بدار هر كه على را دوست دارد، و دشمن بدار هر كه على را دشمن مى‏دارد… 

حديث غدير در معركه صفين
على(ع) در يكى از روزها در جمع سپاه خود، كه گروهى از مهاجرين و انصار (10) نيز در آن به چشم مى‏خوردند از زبان پيامبر خدا(ص) فضايل خويش را برشمرد. آيات شريف «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة…»(11)  و «لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين وليجه (12) » را تلاوت كرد و فرمود: مردم پرسيدند يا رسول الله، آيا ولايت اختصاص به بعضى از مؤمنان دارد يا براى عموم است؟ در آن هنگام خداوند فرمان داد تا پيامبرش ولايت را همانند نماز، روزه، زكات و حج توضيح دهد و تبيين كند. در آن وقت پيامبر خدا(ص) در غدير خم مرا ولى امر مردم قرار داد و چنين خطبه خواند: ان الله ارسلنى برسالة… من كنت مولاه فعلى مولاه… (13) 

خطبه غديريه اميرمؤمنان(ع) در زمان حكومت
در دوره حاكميت على بن‏ابى‏طالب(ع) اتفاقا روز عيد غدير با جمعه مصادف شد. مسلمانان حضور چشم‏گيرى پيدا كردند و آن حضرت براى اقامه نماز جمعه و خواندن خطبه‏هاى آن در برابر مردم قرار گرفت.

حسين بن‏على(ع) مى‏گويد: پنج‏ساعت از روز گذشته بود[قبل از اذان ظهر]، كه پدرم خطبه‏ها را آغاز كرد. او نخست‏به حمد و ثناى حضرت حق پرداخت، صفات ربوبى‏اش را برشمرد، حاكميت مطلق را از آن وى دانست، نعمت‏هايش را مورد توجه قرار داد و بعد خطاب به مردم فرمود: خداوند تعالى امروز دو عيد بسيار بزرگ [جمعه و غدير] را براى شما در يك زمان قرار داده است؛ دو عيدى كه هر يك فلسفه وجودى ديگرى را تكامل مى‏بخشدو به وسيله هر يك هدايت در ديگرى اثر مى‏بخشد… سپس فرمود: توحيد و ايمان به يگانگى خداوند پذيرفته نمى‏شود مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش محمد(ص) و دين و شريعت محمد(ص) پذيرفته نمى‏شود مگر با قبول ولايت امر كسى كه خدا فرمان ولايتش را داده است; و همه اين امور سامان نمى‏پذيرد مگر بعد از توسل و تمسك به اهل ولايت.

غدير از نگاه مولى الموحدين(ع)
على(ع) سپس فرمود: خداوند در روز غدير (14) آنچه در باره منتخبين خود اراده كرد بر پيامبرش فرو فرستاد، به او فرمان داد تا ولايت و وصايت را ابلاغ كند و مجال را از كافران و منافقان بگيرد نگران گزند دشمنان نباشد.روز غدير قدر و نزلت ‏بسيار دارد، در آن روز گشايشهاى الهى فرا رسيده و حجتش بر همه تمام شده است. امروز روز روشنگرى و اظهار عقيده از جايگاه بلند و روشن است، امروز روز تكامل دين و روز وفاى به عهد است. غدير روز شاهد (15) [رسول الله(ص)] و مشهود [على بن‏ابى‏طالب(ع)] است، روز در هم ريختن پيمانهاى زير پرده كفر و نفاق است، روز آشكار شدن حقايق اصيل اسلام است، روز ذلت و خوارى شيطان است، روز استدلال و برهان است، روز جدا شدن صفوف كسانى است كه آن را تكذيب مى‏كردند امروز بزرگترين روزى است كه عده‏اى از شما از آن اعراض كرديد، روز هدايت و امتحان بندگان خداست، روز آشكار شدن كينه‏هاى نهفته در دلها و سينه‏هاست، روز عرضه نصوص [سخنان بدون ابهام پيامبر(ص)] بر افراد مؤمن و دلباخته [اهل الخصوص] است، غدير روز شيث پيامبر(ع) است، روز ادريس و يوشع و شمعون و …

منشور علوى(ع) در عيد غدير
امير مؤمنان(ع) در قسمت آخر خطبه فرمود: رحمت‏خدا بر شما اى مسلمانان، بعد از برگشت از اين اجتماع بزرگ امروز [غدير] را عيد بگيريد: [و با انجام امور ذيل آن را بزرگ بشماريد].

الف) نعمت را بر افراد خانواده و خويشاوندانتان گسترش دهيد و نيكى و بخشش پيشه كنيد. (16)

ب) به برادران دينى خويش به قدر توان نيكى و بخشش كنيد. (18و17)

ج) خداى را در برابر نعمتهايى كه به شما ارزانى داشته، شكرگزار باشيد.

د) كنار يكديگر جمع شويد تا خداوند اجتماع شما را فراگير و گيراتر سازد.

ه) به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند به شما الفت و مهربانى بيشتر عنايت كند.

و) نعمت‏هاى الهى را به يكديگر تبريك و تهنيت گوييد همان طور كه خداوند [در اين روز] با اعطاى اجر و ثوابى بيش از ديگر اعياد به شما تهنيت مى‏گويد. بعد فرمود: كمك‏هاى مالى به ديگران در امروز (غدير) به اموالتان بركت مى‏بخشد و بر عمرتان مى‏افزايد: مهربانى به ديگران سبب رحمت و عنايات حق خواهد شد.

ز) با خوش‏رويى و شادمانى يكديگر را در آغوش بگيريد.

ح) خداوند را بر توفيقات خويش سپاس گوييد.

ط) از فقرا و ضعيفانى كه چشم به كمك شما دارند ديدن كنيد، به زيارتشان برويد و با آنان در خوراكشان همراه شويد.
بعد حضرت فرمود: يك درهم كمك به فقرا در روز عيد غدير با دويست‏هزار درهم برابر است، بلكه بيشتر خواهد بود.

ى) وقتى يكديگر را ملاقات كرديد مصافحه كنيد، به هم تبريك بگوييد و سلام كنيد، كه پيامبر خدا(ص) به من چنين فرمان داد.(19)

غدير خم در خطبه امام مجتبى(ع)
حسن بن‏على(ع) در برابر طاغوت شام و مردم كوفه خطبه‏اى خوانده، مردم را به بالاترين نعمت از دست رفته، كه حاكميت اهل بيت(ع) بود، توجه داد. شايستگى و لياقت‏خويش و مشروعيت‏خلافتش را متذكر شد و داستان روز بياد ماندنى غدير را چنين بازگو كرد: «وقد سمعت هذه الامة جدى – صلى الله عليه و آله – يقول: ما ولت امة امرها رجلا و فيهم من هو اعلم منه الا لم يزل يذهب امرهم سفالا حتى يرجعوا الى ما تركوه و سمعوه – صلى الله عليه و آله – يقول لابى: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى. و قد راوه و سمعوه(ص) حين اخذ بيد ابى بغدير و قال لهم: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاده ثم امرهم ان يبلغ الشاهد منهم الغائب ثم قال… (20) »

مردم سخن جدم پيامبر(ص) را به ياد دارند كه مى‏فرمود: هر گاه مردم كسى را به رهبرى خويش برگزينند در حالى كه لايقتر و آگاهتر از آن فرد وجود داشته باشد، براى خويش تيره‏بختى خريده‏اند مگر اينكه دوباره بدانچه رهاكردند و به فراموشى سپردند بازگردند و آنچه را كه از پيامبرشان در باره پدرم شنيده‏اند دنبال كنند، رسول خدا مى‏فرمود: اى على تو بعد از من مانند هارون پس از موسى هستى، او جانشين برادرش موسى بوده تو نيز جانشين و خليفه منى; تنها تفاوت [ميان آنها و ما] اين است كه بعد من پيامبرى و نبوت نخواهد بود. امام مجتبى(ع) سپس فرمود: اين مردم پيامبر خود را ديدند و سخنانش را در «غدير خم‏» شنيدند. در آن روز جدم رسول خدا(ص) دست پدرم(ع) را گرفت و در برابر آنان گفت: هر كس من مولا و سرپرست او هستم على مولاى او خواهد بود; خدايا، دوست‏بدار هر كس او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد… سپس جدم پيامبر(ص) دستور اكيد داد كه، حاضران مطالب غدير را به غايبان برسانند.

امام حسين(ع) و حديث غدير در منى
يكسال قبل از مرگ معاويه، امام حسين – عليه السلام – به زيارت بيت الله الحرام در مراسم پر شكوه، حج مشرف شد عبدالله بن‏عباس و عبدالله بن‏جعفر او را همراهى نمودند. آن سال عده زيادى از زنان و مردان بنى‏هاشم حضور داشتند. امام حسين(ع) در ايام تشريق آنان را در سرزمين منى جمع نمود در آن اجتماع عظيم بيش از هفتصد نفر از مردان تابعين و دويس نفر از صحابه پيامبر خدا(ص)گرداگرد وجودش زير خيمه حلقه زدند و منتظر سخنان امام خويش بودند.

حضرت بپا خاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

شما شاهد و ناظر تجاوزات معاويه جنايتكار نسبت‏به ما و شيعيان هستيد و از آنها اطلاع داريد، سخنان مرا گوش كنيد و بنويسيد [تا براى آيندگان بماند] و به ديگر شهرها و قبائل و افراد مؤمن و مورد اعتماد خود برسانيد و آنان را دعوت به اداء حق ما (اهل بيت) كنيد ترس آن دارم كه وقتش بگذرد و حقوق ما مغلوب ستمگر گردد، گر چه خداوند بالاترين پشتيبان است. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند: بياد نمى‏آوريد كه پيامبر خدا(ص) روز غدير خم پدرم على(ع) را وصى و امام بعد از خود قرار داد و حديث ولايت را بر شما خواند و فرمود همگى بايد اين پيام را به ديگران برسانيد پاسخ دادند: چرا ما بياد داريم.(21)

امام محمد باقر – عليه السلام –
فضيل بن‏يسار، بكير بن‏اعين، محمد بن‏مسلم، بريد بن‏معاوية و ابوالجارود همگى در محضر امام باقر(ع) بودند حضرت در باره ولايت على بن‏ابى‏طالب(ع) و روز غدير فرمودند:

خداوند پيامبرش را مامور به ولايت على [عليه السلام] كرد و اين آيه شريفه را نازل كرد: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة‏» (22) با نزول آيه فوق ولايت اولى الامر واجب گرديد و لكن عده‏اى نفهميدند اولى الامر چه كسانى هستند؟ خداوند به محمد – صلى الله عليه و آله – دستور داد تا آن را توضيح دهد و همانند نماز و زكات و روزه و حج مصاديق خارجى آن را روشن سازد. در آن هنگام اضطراب او را فرا گرفت و ترسيد عده‏اى بواسطه آن از آيين اسلام برگردند و او را تكذيب كنند او به خدا پناه برد در آن هنگام آيه تبليغ (يا ايها الرسول بلغ… (23) ) نازل گشت پيامبر خدا(ص) امر حق را اجرا نمود و در غدير خم ايستاد و فرمان اجتماع مردم و زوار بيت الله الحرام را داد و در آنجا على بن ‏ابى‏طالب(ع) را ولى بعد از خود معرفى كرد و دستور داد آنانى كه در آنجا (غدير خم) بودند پيام خداوند (ولايت على(ع)) را به ديگر افراد برسانند.

امام صادق(ع) در مسجد غدير
حسان جمال مى‏گويد: همراه امام صادق(ع) از مدينه به مكه مسافرت كردم. در نزديكى ميقات جحفه، چون به «مسجد غدير» رسيديم امام – عليه السلام – به جانب چپ مسجد نگريست و فرمود: اين مكانى است كه پيامبر خدا(ص)، در روز غدير، على را جانشين خود معرفى كرد و فرمود: من كنت مولاه فعلى‏ مولاه.

آنگاه امام(ع) به جانب ديگر نگاه كرد، جايگاه خيمه‏هاى ديگران را نشان داد و فرمود: سالم غلام ابوخذيفه و ابوعبيده جراح نيز در آنجا بود; گروهى از مردم چون على(ع) را بر روى دست پيامبر ديدند با حسادت به وى نگريستند و به يكديگر مى‏گفتند: به دو چشم او [پيامبر] نگاه كنيد، چگونه همانند ديوانه به اطراف خويش مى‏نگرد و قرار ندارد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد (24) و اين آيات را بر پيامبر خدا(ص) قرائت كرد:

«و ان يكاد الدين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون و ما هو الا ذكر للعالمين‏». (25)
آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنيدند چيزى نمانده بود كه تو را چشم بزنند; آنها مى‏گفتند: او واقعا ديوانه است، در حالى كه قرآن جز بيدارى و آگاهى براى جهانيان نيست. (26)

امام كاظم(ع) و مسجد غدير
عبدالرحمان بن ‏حجاج گفت: خدمت موسى‏بن‏جعفر(ع) رسيدم. در حالى كه قصد سفر داشتم، از آن حضرت در باره مسجد غدير خم پرسيدم.

امام – عليه السلام – فرمود: در آن مسجد نماز بخوانيد كه فضيلت و ثواب بسيار دارد، پدرم [به هر كه عازم آن ديار بود] فرمان مى‏داد تا در مسجد غدير نماز بگذارد. (27)

امام رضا(ع)
الف) عرشيان و روز غدير
احمد بن‏محمد بن‏ابى‏نصر بزنطى مى‏گويد: در منزل امام هشتم على بن‏موسى‏الرضا(ع) نشسته بودم، جمع بسيارى نيز در منزل حضرت گرد آمده بودند كه گفتگو در باره روز غدير آغاز شد; بعضى از افراد وجود روز غدير را در صدر اسلام منكر شدند و بعضى آن را از شعائر اسلامى مى‏دانستند. در اين هنگام، على بن‏موسى‏الرضا(ع) فرمود: پدرم از جدم «جعفر بن‏محمد» چنين نقل مى‏كرد:

آسمانيان روز غدير را بهتر از زمينيان‏مى‏شناسند، خداوند در بهشت‏برين ساختمان بزرگى را به خود اختصاص داده است; اين ساختمان از آجرهاى نقره و طلا ساخته شده، در آن صد هزار گنبد از ياقوت سرخ و صد هزار گنبد از ياقوت سبز وجود دارد، خاك و گل‏هاى به كار گرفته شده در اين قصر از مشك و عنبر است، در آن چهار جوى (يا رودخانه) به چشم مى‏خورد كه در هر يك از آنها خمر و آب زلال و شير و عسل جريان دارد; در اطراف اين جويبارها درختان انبوهى از ميوه‏هاى مختلف روييده، بر روى آنها پرندگانى پرواز مى‏كنند كه بدنشان از لؤلؤ و پرهايشان از ياقوت است، آنها با پرواز خويش ‏صداهاى دلنوازى ايجاد مى‏كنند.

روز غدير در اين قصر بزرگ باز مى‏شود،  فرشتگان و اهل آسمانها تسبيح‏گويان به قصر داخل مى‏شوند. آن پرندگان به پرواز درآمده در جويبارها خود را مرطوب مى‏سازند و سپس به آن مشك و عنبر آغشته كرده، و عطرش را در فضاى ملكوتى قصر منتشر مى‏سازند. فرشتگان الهى به نام فاطمه زهرا(س) به يكديگر هديه مى‏دهند. چون پايان روز غدير فرا مى‏رسد، به فرشتگان گفته مى‏شود به جايگاههاى خويش برگرديد شما تا سال آينده، مثل چنين روزى، از اشتباه و لغزش در امان هستيد و بدانيد همه اين موهبت‏ها به خاطر عظمت پيامبر ما محمد و وصى او على بن‏ابى‏طالب – عليهما السلام – است.

ب) بركات عيد غدير
سپس على بن‏موسى‏الرضا(ع) رو به احمد بن‏محمد ابى‏نصر كرد و فرمود: اى فرزند ابونصر، هر جا كه بودى روز غدير سمت مرقد امير مؤمنان – عليه السلام – بشتاب:

1 – خداوند گناهان شصت‏ساله هر مؤمن زيارت‏كننده او را مى‏آمرزد.
2 – خدواند، به بركت روز غدير دو برابر گروهى كه در ماه رمضان، شب قدر و شب عيد فطر آزاد مى‏كند، از آتش جهنم مى‏رهاند.
3 – پروردگار يك درهم انفاق به مستحق را هزار برابر پاداش خواهد داد.
سپس فرمود: روز غدير به برادران دينى خود برترى و فضيلت ده و مردان و زنان با ايمان را خوشحال و مسرور نما. (28)

پى‏نوشتها:
1- مائده،67.
2- برابر نقل اسباب النزول واحدى نيشابورى، ص 135 و تفسير كبير فخر رازى، ج 12، ص‏49 – 50. شان نزول آيه، غدير خم و معرفى على بن‏ابى‏طالب(ع) بوده است.
3- درالمنثور، سيوطى، ج 2، ص‏256; تاريخ بغداد، خطيب نيشابورى، ج‏6، ص 290.
4- مجمع‏البيان، علامه طبرسى، ج‏3، 4، ص‏223. 
5- مائده،67.
6- شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، ج 1، ص 252.
7- الطرائف، سيد بن‏طاووس، ج 1، ص 140.
8- بحارالانوار، ج‏36، ص‏353 – 354; اسمى المناقب، علامه شمس‏الدين ابن‏جزرى، ص 32; نهج الحياه، ص 38.
9- احتجاج طبرسى، ج 1، ص‏213 – 214.
10- ابوهيثم بن‏تيهان، خالد بن‏زيد، ابوايوب انصارى، عمار بن‏ياسر و … مجموعا هفتاد نفر از مهاجرين و انصار بدرى حضور داشتند.
11- مائده، 55.
12- توبه،16.
13- بحارالانوار، ج‏33، ص‏147 -146.
14- از روز غدير خم در روايت تعبير به «يوم الدوح‏» شده است كه اين واژه هم در روايات و هم در اشعار به كار گرفته شده است. (بحارالانوار، ج 94، ص 115).
15 و 16 – تفسير شاهد و مشهود را مى‏توان در موارد ذيل يافت: اصول كافى، ج 1، ص 425، ح‏69; بحارالانوار، ج 35، ص‏386، ح 1; ج‏36، ص 114، ح 61.
17 و 18 – در ترجمه عبارات تلفيق شده است.
19- بحارالانوار، ج 95، ص 118 – 112، ح 8، مقدارى از خطبه اميرالمؤمنين(ع) توسط امام حسين(ع) نقل شده و ما آن را ترجمه و تلخيص نموديم.
20- ينابيع المودة، قندوزى حنفى، ج‏3، ص‏153; بحارالانوار، ج 10، ح 5، ص 144 – 138.
21- موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 270; الغدير، ج 1، ص 198، ح‏9، چاپ چهارم.
22- مائده، 55.
23- مائده،67.
24- فاصله مسجد غدير با ميقات جحفه سه ميل (تقريبا 5760 متر) مى‏باشد. (معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 124).
25- قلم، 52 – 51.
26- فروع كافى، ج 4، ص‏566; نورالثقلين، ج 5، ص‏399. روايات ديگرى نيز در شان اين آيه وارد شده است كه همين مضمون را نشان مى‏دهد. ر ك: تفسير على بن‏ابراهيم; روضه كافى، ص 344، ح 542.
27- وسائل الشيعه، ج‏3، ص‏549، ح 2، ب 61; فروع كافى، ج 4، ص‏566، ح 1; تهذيب الاحكام، ج‏6، ص 18، ح 21، ب‏16; من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص‏559، ح‏3143.
28- تهذيب الاحكام، ج‏6، ص 24، ح‏9، باب‏19; بحارالانوار، ج 94، ص‏9 – 18.

در غدیر چه گذشت؟

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره دو
واپسين ماههاى عمر پيامبر خدا(ص) همانند ابر رحمت از روى سر مردم آن روز مى‏گذشت. آن بزرگوار همراه هزاران ميهمان ديگر خانه خدا، كه از ضيافت رسمى حضرت حق برمى‏گشتند، به نزديكى سرزمين «جحفه‏» رسيد.

در آخرين محدوده ميقات، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اولين پيام رسالت‏بعد از توحيد را، كه اهميتش به اندازه‏23 سال رسالت‏بود، بر پيامبر(ص) ابلاغ كرد تا او براى آخرين بار پيام ولايت (1) را بازگويد و حجت را بر مردم آن روز و نسل‏هاى آينده تمام كند.

از اينرو در آن جمعه مبارك در سه منزلى ميقات جحفه (2) فرمان تجمع حاجيان از بيت‏ برگشته را صادر كرد. بلال اذان نماز را شروع نمود و پيامبر خدا(ص) كلام وحى نازل شده بر خويش را چنين زمزمه كرد:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين (3)  ؛ اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده كاملا به مردم برسان؛ اگر آن را [به جهاتى مانند تقيه و …] ابلاغ نكنى، رسالت‏خداوند را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از جميع خطرات [احتمالى] نگاه مى‏دارد و خداوند جمعيت كافران [لجوج] را هدايت نمى‏كند.

پس از اجتماع مردم، درست كردن جايگاهى از جهاز شتران براى پيامبر گرامى اسلام و برگزار شدن نماز ظهر به جماعت(4) ، رسول خدا(ص) در برابر آنان ايستاد، ولى ايستادنش هيات خاصى داشت; زيرا مى‏خواست وحى را ابلاغ كند و در آخرين حج‏ خود به آنان بگويد كه، خلا وجودى رسالت را امامت پر خواهد كرد، وصايت جايگزين آن خواهد شد و زمين از حجت ‏خالى نخواهد بود. شما در پناه زعامت وصى من به سعادت هميشگى خواهيد رسيد. او پرچمدار دينى، سياسى، اجتماعى و الهى شما خواهد بود و شما را به ساحل نجات خواهد رساند.

تثبيت امامت توسط پيامبر(ص)
پيامبر گرامى اسلام(ص) به خاطر حساسيت و موضع‏گيرى‏هاى بعضى از افراد در برابر اعلان وصايت على بن‏ابى‏طالب(ع) آن را براى مدتى پنهان داشته، و ابلاغش را به تاخير انداخته بود. حال تصميم داشت اين امر عظيم و پر بركت را اعلام كند.

بنابراين سكوت مردم را شكست و سخنانش را چنين آغاز كرد:
ايها الناس انى قد نبانى اللطيف الخبير…

اى مردم، بخشنده نعمت‏ها و آگاه به دقايق خلقت‏به من خبر داد كه هر پيامبرى نصف پيامبر قبلى خويش عمر كرده است و من گمان دارم كه بزودى بايد دعوت خداى را اجابت كنم. همانا من و شما همگى مسؤوليم; آيا من رسالتم را به شما نرسانده‏ام؟!

همگى پاسخ دادند: ما گواهيم كه تو رسالت‏خويش را انجام دادى، ما را پند دادى و در راه خدا جهاد كردى؛ خداوند جزاى خير به شما عنايت كند. بعد همگى خداى را بر گفتار خويش شاهد گرفتند.

آنگاه پيامبر خدا(ص) فرمود: آيا شما بر اينكه خداوند تنها معبودى است، جز او معبودى نيست، محمد بنده و پيامبر اوست و بهشت و دوزخ و برانگيخته شدن بعد از مرگ امرى حتمى است، شهادت‏نداديد؟

همگى در جواب گفتند: آنچه را فرمودى مورد گواهى و اقرار ما است.

بعد فرمود: بارالها، خود بر تصديق اينان گواه باش.
سپس چنين ادامه داد: اى مردم، خداوند ولى و سرپرست و اختياردار من است و من بر شما و همه مؤمنان ولايت دارم. آگاه باشيد، هر كسى كه من ولى او بودم، على ابن‏ابيطالب[عليه السلام] مولاى او خواهد بود. پروردگارا، هر كس او را دوست دارد، دوست‏بدار و هر كس با وى دشمنى كند، دشمن بدار (5) .

واقعه غدير و راويان
روايات بيانگر واقعه غدير، خطبه پيامبر خدا(ص) و معرفى على بن‏ابى‏طالب به وسيله آن حضرت، متواتر است و بيشتر كتب تفسيرى و تاريخى اهل سنت و شيعه را فرا گرفته است. محدثينى چون ابوسعيد خدرى و عبدالله بن‏عباس، هر يك به طور جداگانه، حديث غدير را با يازده طريق نقل كرده‏اند و براء بن‏عاذب آن را با سه طريق باز گفته است؛ افراد ديگرى مانند جابر بن‏عبدالله انصارى، عمار ياسر، سلمان فارسى، عمر بن‏خطاب، زيد بن‏ارقم و همسرش نيز آن را نقل كرده‏اند (6) .

دانشمند عالى مقام، پاسدار بزرگ ولايت‏ حضرت علامه امينى(ره) در اين باره چنين مى‏نويسد: حديث غدير را يكصد و ده تن از صحابه و ياران پيامبر خدا(ص) و نيز هشتاد و چهار نفر از تابعين نقل مى‏كنند.

آن بزرگوار سپس از سيصد و شصت نفر از نويسندگان و كتب معروف اسلامى نقل‏مى‏كند: حديث غدير از قطعى‏ترين روايات متواتر است. چنانچه كسى در تواتر اين روايت ترديد كند، نمى‏تواند هيچ حديث متواتر ديگرى را بپذيرد (7).

امت در پرتو امامت
اعلان امامت على بن‏ابى‏طالب(ع) طرفداران اسلام ناب محمدى(ص) را مسرور كرده، سره را از ناسره و طالبان حقيقت را از جويندگان زر و زور جدا كرد. تزويرگرانى كه حالاتشان نشان‏دهنده معتقدات و بينش آنان بود.

خداوند اين دو پيامد مهم را براى پيامبرش چنين بازگو مى‏كند:
اليوم ياس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (8) .
يأس و نااميدى كافران، كوردلان از خدا بى‏خبر كه اسلام حقيقى را پنهان داشتند را فرار گرفت، شما از [تحركات] آنان هيچ وحشتى به خود راه ندهيد و فقط از من بترسيد. [به مؤمنين بگو] امروز [با نصب امامت و رهبرى] دين شما را كامل و نعمتهاى خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما دين قرار دادم.

بعد از معرفى پيامبر خدا(ص) نيروهاى متعهد و مؤمن پيشواى خود را يافتند و سعى كردند در همه دوران كارهاى خود را بر محور وجودى امامشان انجام دهند.

آنها حضرت على(ع) را چنان يافتند كه پيامبر(ص) فرموده بود:
على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيثما دار (9) هر جا على وجود دارد حقيقت آنجاست و هر جا حقيقت است على آنجاست هميشه گفتار، كردار و وجود على بن‏ابى‏طالب(ع) محور حق است.

بدين ترتيب غدير روز بلوغ حق، عزت، شكوه و توان اسلام شد. در آن روز امامت عزت و اميد نبوت شد. مردم از عمق جان دست على را مى‏فشردند و مى‏گفتند: بخ، بخ لك يا على اصحبت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة (10) ؛ آفرين بر تو، آفرين بر تو اى فرزند ابوطالب، تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى.

حسان بن‏ثابت، شاعر معروف، آن روز از پيامبر خدا (ص) اجازه خواست و در باره واقعه بزرگ اسلامى چنين سرود:
يناديهم يوم الغدير نبيهم /  بخم و اسمع بالرسول مناديا /  فقال و من مولاكم و وليكم / فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا / الهك مولانا و انت ولينا / فلن تجدن منا لك اليوم عاصيا / فقال له قم يا على فاننى / رضيتك من بعدى اماما و هاديا / فمن كنت مولاه فهذا وليه / فكونوا له اتباع صدق مواليا / هناك دعا اللهم وال وليه / و كن للذى عادى عليا معاديا (11)

پيامبر خدا(ص) آنان را در روز غدير ندا داد، چه نداى ارزشمندى. او فرمود: مولاى شما و سرپست‏شما چه كسى است؟ آنان بى‏درنگ گفتند: خداى تو مولاى ماست و تو سرپرست و ولى امر مايى. ما هرگز از فرمان تو سرپيچى نخواهيم كرد. در آن هنگام، پيامبر(ص) به على فرمود: برخيز من تو را انتخاب كردم تا بعد از من امام و رهبر باشى. بعد فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم اين مرد مولا و رهبر او خواهد بود; پس شما همگى، از سر صدق، از او پيرورى كنيد. بارالها، دوست او را دوست‏بدار و دشمن او را دشمن بدار.

رسول خدا(ص) از حسان بن‏ثابت تقدير و تشكر كرد و از خداوند خواست پيوسته او را با روح‏القدس تاييد كند (12) ؛ زيرا او از آرمان پيامبر(ص) كه تثبیت جانشينى على‏بن ابى‏طالب بود حمايت كرده، مردم را نيز به حمايت طلبيد. اشعار او براى هميشه در تاريخ باقى ماند و سند عزت و افتخارش شد.

عيد غدير سنت جاويد
پيامبر خدا(ص) دوست داشت عيد غدير، كه جشن ولايت و تعيين رهبرى است، براى هميشه باقى بماند و مسلمانان در همه اعصار آن را زنده و جاويد بدارند؛ زيرا ياد على، نام على و غدير على چيزى جز استمرار رسالت و اسلام ناب محمدى(ص) نيست.

در بسيارى از كتابهاى تاريخى چنين مى‏خوانيم: در روز غدير، بعد از انتصاب على بن‏ابى‏طالب(ع) به جانشينى پيامبر(ص)، رسول خدا در خيمه اختصاصى خويش نشست و فرمان داد امير مؤمنان(ع) در خيمه ديگرى به تنهايى بنشيند. سپس دستور داد تا همه مردان، يكى پس از ديگرى، داخل خيمه آن حضرت شوند و بر امام و رهبر آينده خويش تبريك و تهنيت گويند. چون مردان همگى تبريك گفتند، رسول خدال(ص) به زنان نيز فرمان داد تا داخل خيمه آن حضرت شوند و تبريك گويند. پس زنان نيز تبريك گفتند (13) .

اين فرمان پيامبر خدا(ص) معنايى جز بيعت نداشت. آن حضرت دوست داشت اين سنت الهى براى هميشه در ميان مسلمانان باقى بماند و عيدى از اعياد مسلمين شود.

امام صادق(ع) در جمع يارانش بود؛ از عيد غدير و هجدهم ذى‏حجه سال دهم هجرى سخن به ميان آمد، آن حضرت از جدش پيامبر خدا(ص) چنين نقل كرد:
يوم الغدير افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله – تعالى ذكره – فيه بنصب اخى على بن‏ابى‏طالب علما لامتى يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين و اتم على امتى فيه النعمة و رضى لهم الاسلام دينا (14) ؛
برترين عيدهاى امت من روز غدير است و آن روزى است كه خداوند مرا امر كرد كه على [عليه السلام] را رهبر امت اسلامى قرار دهم تا مردم بعد از من به وسيله او هدايت‏شوند; و آن روزى است كه خداوند [با اعلام وصايت و امامت على(ع)] دين خويش را كامل و نعمت‏هايش را بر امت تمام كرد و دين اسلام را [به عنوان آيين هميشگى] براى آنان انتخاب كرد.

امام رضا(ع) و عيد غدير
فياض بن‏محمد طوسى، كه 90 سال از عمرش گذشته بود، در سال‏259 ه.ق در طوس در برابر جمعى چنين گفت: روز عيد غدير همراه گروهى در خدمت على بن‏موسى‏الرضا (عليه السلام) بوديم. آن حضرت به مناسبت عيد غدير همه ما را جهت افطارى نگه داشت، براى خانواده‏هاى اين گروه غذا فرستاد و لباس و انگشتر و نعلين هديه كرد.

آنگاه درباره فضيلت روز غدير و آنچه پيش آمده بود سخن گفت و از پدر گرامى و اجدادش چنين نقل كرد: در زمان جدم اميرالمؤمنين (عليه السلام) عيد غدير با روز جمعه مصادف شد، حضرت آن روز نماز جمعه را اقامه كرده، خطبه‏اى مفصل خواند و مردم را به برپا داشتن عيد ولايت و وصايت‏بسيار تشويق و ترغيب كرد. آنگاه حضرت رضا(ع) خطبه جدش را براى ما نقل كرد (15) .

پس برگزارى عيد سعيد غدير خواسته پيامبر خدا(ص) اهل بيت(ع) و همه مسلمانان بوده است. از سوى ديگر، بنى‏اميه و بنى‏عباس همواره سعى مى‏كردند مراسم عيد سعيد غدير به فراموشى سپرده شود، زيرا احياى اين سنت الهى چيزى جز مشروعيت‏ حكومت اهل بيت – عليهم السلام – نبود.

از اين رو تا نيمه قرن چهارم اين شعار اسلامى از سوى حكومتها فراموش شده بود. سر انجام وقتى كه آل‏بويه قدرت پيدا كرد، عيد سعيد غدير را رسميت‏ بخشيد. در سال 352 هـ.ق معزالدوله مراسم عيد غدير و نيز سوگوارى عاشورا در دربار برپا كرد. در سايه حكومت آل‏بويه اين مراسم بتدريج در گوشه و كنار علنى شد (16) .

به هر حال، عيد سعيد غدير در تاريخ فراز و نشيب بسيار ديده است و اين خود بر اصالت اين شعار اسلامى و الهى گواهى مى‏دهد.

فاطمه زهرا(س) براى احياى حادثه غدير و تعيين وصايت و ولايت، كه خواسته ديرينه رسول خدا(ص) بود، بعد از رحلت پدر در كنار قبور شهداى احد به محمود بن‏لبيد فرمود:

«و اعجبا اعجبا انسيتم يوم غدير خم؟… اشهد الله تعالى لقد سمعت رسول الله [صلى الله عليه وآله] يقول: على خير من اخلفه فيكم، و هو الامام و الخليفة بعدى… (17) »
شگفتا، آيا حادثه عظيم غدير خم را فراموش كرده‏ايد؟!… خدا را گواه مى‏گيرم خود شنيدم كه رسول خدا(ص) فرمود: على بهترين كسى است كه او را در ميان شما جانشين خود قرار مى‏دهم، على [عليه السلام] امام و خليفه بعد از من است…

امروز نيز جشن گرفتن عيد سعيد غدير چيزى جز احياى شعائر اسلامى نيست. برگزارى اين عيد پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) را خوشحال مى‏كند؛ پس لازم است در هر كوى و برزنى پرچمهاى شادى برافراشته شود، مؤمنان به ديدار يكديگر بشتابند و اين روز را تبريك گويند.

پى‏نوشتها:
1- در تفسير آيه شريفه: و انذر عشيرتك الاقربين (خويشان نزديك خود را هشدار ده) آمده است كه پيامبر خدا (ص) در اولين مرتبه ابلاغ نبوت در برابر چهل نفر از خويشاوندان خود بعد از ايمان آوردن على(ع) او را جانشين و خليفه بعد از خود انتخاب كرد. الكامل و التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص‏63; مسند احمد بن‏حنبل، ج 1، ص 111; حقايق پنهان، احمد زمانى، ص 15.
2- در نزديكى جحفه غدير خم با فاصله سه ميل (5670 متر) واقع شده، در آنجا چشمه آبى جارى بوده، درختان زيادى وجود دارد. پيامبر خدا(ص) در برگشت از حجة‏الوداع على بن‏ابى‏طالب(عليه السلام) را به مقام وصايت و جانشينى خود منصوب كرد. معجم معالم الحجاز، عاتق بن‏غيث البلادى، ج 2، ص 124; جمهرة اللغة، زكى احمد صفوت، ج 1، ص 108.
3- مائده /67.
4- چون پيامبر خدا(ص) همانند ديگران در سفر بود نماز ظهر را به جماعت‏خواند نه جمعه.
5- اصول كافى، ج 1، ص 295، ح‏3; تهذيب، ج‏3، ص‏263، ح‏66; بحارالانوار، ج‏23، ص 141، ح 92.
6- الميزان، ج‏6، ص 60 – 61.
7- الغدير، ج 1، ص 151 – 14.
8- مائده /3.
9- شرح نهج البلاغه، ابن‏ابى‏الحديد،ج‏18،باب‏77،ص‏72.
10- بحارالانوار، ج 21، ص 388.
11- محمد بن‏على بن‏شهرآشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج‏3، ص‏37; الغدير، ج 2، ص 34; بحارالانوار، ج 21، ص 388; علماى اهل سنت همچون خوارزمى مالكى و گنجى شافعى و جلال الدين سيوطى نقل كرده‏اند.
12- بحارالانوار، ج 21، ص 388.
13- الغدير، ج 1، ص 271; از ميان كسانى كه به آن حضرت تبريك گفت عمر بن‏خطاب بود. او به آن حضرت دست و داد و گفت، هنيئا لك يا ابن ابى‏طالب…مبارك و گوارا باد بر تو مقام وصايت و امامت، اى پسر ابوطالب.
14- بحارالانوار، ج‏97، ص 110; علامه مجلسى(ره) در موسوعه گرانقدر خويش – بحارالانوار – بابى به نام باب فضل يوم الغدير و صومه باز كرده و روايت مختلفى آورده است.
15- بحارالانوار، ج 94، ص 112.
16- كامل ابن‏اثير، ج 8، ص‏549.
17- علامه شمس الدين جزرى، اسمى المناقب، ص 32; بحارالانوار، ج‏36، ص‏353; كفاية الاثر، ص‏26; نهج الحياة، ص 38; غاية المرام، ص‏96; احقاق الحق، ج 1، ص‏7،26; حديث فوق را فاطمه معصومه – سلام الله عليها – دختر موسى بن‏جعفر(ع) نقل كرده است. 

«فيضيه‏» نقطه آغاز انقلاب اسلامى

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره یک
در تاريخ‏6/11/1341 لوايح ششگانه شاه با حمايت «كندى‏»، رئيس ‏جمهور اسبق آمريكا (1) جهت‏ به بندكشيدن ملت قهرمان ايران به‏«تصويب ملّى‏» (2) گذاشته شد.

نوكرى و سرسپردگى شاه و نظام شاهنشاهى آشكارا شد و مى‏رفت كه بزودى اجانب بر همه سرمايه‏ هاى معنوى و مادى مردم مسلط سازد و بردگى، بى‏بندوبارى، عياشى و ميان تهى شدن را جايگزين اسلام، استقلال، سربلندى و غيرت دينى شود.

مرجعيت‏ بيدار و آگاه شيعه، كه هميشه رژيم شاه را از اين‏گونه تحركات ذلت ‏آفرين برحذر مى‏داشت، اين‏بار احساس خطر جدى كرد. از اين‏رو فقيه سختكوش و مرجع والامقام آية‏الله العظمى امام خمينى(ره) با ديگر مراجع بزرگ شيعه در قم به شور نشست، در اين جلسه مرجعيت‏ شيعه تصميم‏ گرفت كه در اولين فرصت علماى ديگر بلاد را در جريان حركات ضداسلامى رژيم شاه قراردهد، عيد نوروز سال 1342ه.ش را «عزا» اعلام‏ كند و در ايام شهادت امام‏ جعفر صادق – عليه‏السلام – به مبارزه عليه رژيم برخيزد و افشاگرى كند.

عيد جمشيدى كه از بيداد ضحاكى عزاست / هركسى شادى كند از دوده جمشيد نيست

عيد نوروز 42 تبديل به عزاى عمومى
در پى اين تصميم امام خمينى(ره) اولين اعلاميه خود را محرمانه براى بعضى از علماى شهرها فرستادند:

 «خدمت ذيشرافت‏حضرات علماء اعلام و حجج اسلام دامت‏ بركاتهم.
عظم الله – تعالى – اجوركم. چنانچه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مى‏خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام و به دنبال آن مطالبى است كه اسلام را به خطر مى‏اندازد لذا اين‏جانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت‏به امام عصر – عجل الله فرجه‏ الشريف – جلوس مى‏كنم و به مردم اعلام خطر مى‏نمايم، مقتضى است‏حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبت‏هاى وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند. والسلام عليكم ورحمة‏الله وبركاته‏»
روح ‏الله الموسوى الخمينى/16 شوال‏1383ه ق (3)

سپس اعلاميه ديگرى بدين شرح براى ملت نوشت:

«انا لله وانا اليه راجعون (روحانيت امسال عيد ندارد)
… دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد نواميس مسلمين در شرف هتك است و دستگاه جابر با تصويب‏نامه‏هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى‏خواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت آنها اسلام و روحانيت را براى اجراى مقاصد خود مضر و مانع مى‏دانند اين سد بايد به دست دولت‏هاى مستبد ايران را سرافكنده كند شكسته‏شود موجوديت دستگاه رهين شكستن اين سد است قرآن و روحانيت‏بايد سركوب شود.
من اين عيد را براى جامعه مسلمين عزا اعلام مى‏كنم تا مسلمين را از خطرهائى كه براى قرآن و ملكت در پيش است آگاه‏كنم… بارالها من تكليف فعلى خود را اداكردم اللهم قدبلغت. اگر زنده ماندم تكليف بعدى خود را به خواست‏ خداوند ادا خواهم‏كرد. خداوندا قرآن‏كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجات‏بده‏».
روح ‏الله الموسوى الخمينى (4)

بعد از اعلاميه امام خمينى(ره)، آيات عظام گلپايگانى، مرعشى نجفى، ميلانى و… عيد نوروز را عزا اعلام‏كردند و بر آن شدند تا صبح روز 2/1/41 برابر 25شوال‏1383ه.ق، مصادف با شهادت امام‏جعفر صادق(ع) در منازل خويش به سوگ نشسته، بعدازظهر آن روز نيز در جوار روضه معصوميه «مدرسه مباركه فيضيه‏» (5) به سوگوارى بپردازند.

مراسم تاريخى سوگوارى امام ‏صادق(ع)
در فيضيه به دنبال آن اعلاميه‏ها ده‏ها هزار نفر مردم از سراسر كشور به قم سرازير شدند و در مراسم تاريخى شهادت امام صادق(ع) در مدرسه فيضيه (6) شركت كردند.

از سوى ديگر شاه و اربابانش احساس خطر كردند و براى جلوگيرى از نابودى خويش علاوه بر اعلام آماده‏باش به نيروهاى مسلح جمع بسيارى از نيروهاى زبده گارد جاويدان (7) را با لباس مبدل به قم فرستادند تا در لباس دهقانان بر عزادران هجوم ‏برند و با شاگردان امام صادق(ع) و سربازان ولى‏عصر(ع) آن كنند كه امويان بر اهل‏بيت(ع) رواداشتند.

دژخيمان شاه و فيضيه‏ نشينان
عصر آن روز مجلس (8) سوگوارى امام صادق(ع) برگزارشد و هزاران نفر از اقشار مختلف مردم همراه طلاب، استادان و مراجع به سوگ نشستند هنگامى كه خطيب فاضل و توانا مرحوم انصارى قمى از فضايل و مناقب رئيس مذهب شيعه سخن مى‏گفت و مردم را با سيره امامان راستين، بويژه جعفربن محمد(ع)، آشنا مى‏كرد.

 ناگاه صداى صلواتهاى بيجا و پى‏درپى مجلس را به هم ريخت، درگيرى آغازشد و گارد جاويدان دهقان‏نماى شاه با پنجه‏بكس، كارد، چاقو، دشنه و سلاح كمرى به جان مردم افتاد. البته ماموران بدين بسنده نكردند، آنها به طبقه دوم راه‏يافتند و بعضى از مردم و روحانيون را از بالا به پايين پرت‏كردند. بدين‏ترتيب فيضيه قتلگاه عزاداران امام صادق(ع) شد و صدها نفر مجروح و شهيد شدند.

روز بعد – سوم فروردين – مدرسه فيضيه در محاصره كامل نيروهاى نظامى و ساواك قرارگرفت و ورود غيرروحانى به مدرسه ممنوع‏شد. در عصر روز سوم، بعضى از طلاب جهت جمع‏ آورى كتابها و وسايل و گروهى نيز براى تماشاى خونريزيها، غارتگريها و قرآنهاى سوخته در فيضيه، گرد آمده‏  بودند كه بار ديگر هجوم وحشيانه آغازشد، اين بار «فيضيه‏» را حمام خون كردند هيچ‏كس را سالم نگذاشتند (9) طلاب جوان را به خاك ‏و خون مى‏كشيدند و كهنسالان را، چنانچه شعار جاويد شاه سرمى‏دادند، با كتك بيرون مى‏انداختند وگرنه مجروح مى‏ساختند.(10)

به گفته بعضى از شاهدان روحانى پيرمردى را با چوب و ميله آهنى مى‏زدند و مى‏گفتند: بگو جاويدشاه!
او زير ضربات دژخيمان چنين زمزمه مى‏كرد: انى وجهت وجهى للذى فطر السماوات والارض حنيفا وما انا من المشركين (11) ؛ من از روى اخلاص [و با دلى پاك] روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده‏است از مشركان نيستم.

ديگرى عشق درونى‏اش را چنين آشكار مى‏كرد: وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون (12) ؛ آنها كه ستم‏ كردند بزودى خواهند دانست كه بازگشتشان به كجاست.

زمن بگوى ستمديدگان كشور را / زناله كار گذشته‏ است انقلاب كنيد

هجوم به فيضيه و سقوط رژيم ‏شاه
هتك‏حرمت نسبت‏به مدرسه مباركه فيضيه، سربازان بقية‏الله الاعظم و مراسم سوگوارى امام صادق(ع) آنقدر مهم بود كه مراجع بزرگ شيعه از داخل و خارج كشور (13) براى امام خمينى(ره) پيام تسليت فرستادند و رژيم شاه و دست‏اندركاران آن جنايت را محكوم كردند.

رهبر انقلاب اسلامى ضمن پاسخ به تلگرافها، رژيم پهلوى را غيراسلامى خواند و ماهيت ضداسلامى‏اش را چنين افشا كرد:

«با شعار شاه‏دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى‏كنند! شاه‏دوستى يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين،تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه‏دوستى يعنى ضربه‏زدن بر پيكر قرآن و محو آثار اسلامى. شاه‏دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن‏كريم. شاه‏دوستى يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت. پس قرآن و مذهب در مخاطره است‏با اين احتمال تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ) (14) …»

و نيز در همان روز (2/1/42) در برابر مردم عزادار فرمود:

«دستگاه حاكمه با اين جنايت‏خود را رسوا و مفتضح‏ساخت و ماهيت چنگيزى خود را به خوبى نشان‏داد دستگاه جبار با دست‏زدن باين فاجعه شكست و نابودى خود را حتمى ساخت. ما پيروزشديم ما از خدا مى‏خواستيم كه اين دستگاه ماهيت‏خود را بروزدهد و خود را رسواكند … امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتى كه متوجه اسلام و مسلمين مى‏باشد براى تحمل هرگونه ناملايمات آماده‏باشيم تا بتوانيم دست‏خائنين به اسلام را قطع‏نمائيم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگيريم…» (15)

سرانجام پيشگويى‏هاى امام(ره) تحقق‏ يافت؛ در سايه مقاومت ملت ايران و همراهى مراجع بزرگ، فيضيه و فيضيه‏نشينان پيروزشدند و نظام مقدس جمهورى اسلامى را در ايران استقرار بخشيدند؛ نظامى كه چون خورشيد بر تارك جهان مى‏تابد و در برابر استكبار جهانى مردانه مى‏ايستد. در پرتو عنايتهاى حضرت ولى‏عصر(عج) فيضيه همچنان سنگر رادمردان علم، تقوا و تهذيب باقى‏مانده و سهم بسزائى در حفظ ارزش‏هاى انقلاب اسلامى دارد و چشم جهانيان بدان خيره شده‏است.

پى‏نوشتها:
1- متن تلگراف رياست جمهورى آمريكا:
اعليحضرت همايون شاهنشاه ايران: پيروزى آن اعليحضرت را در رفراندم تاريخى روز شنبه گذشته صميمانه تبريك مى‏گويم … بيش از پيش مايه خوشوقتى است كه چنانكه اطلاع مى‏رسد اكثريت عظيم ملت ايران رهبرى آن اعليحضرت را در راهى كه كاملا منعكس‏كننده خواسته ‏هاى ايشان است مورد تاييد قاطع قرار داده‏اند، مسلم‏است اين پشتيبانى ملى اعتماد آن اعليحضرت را به درستى راهى كه برگزيده‏ اند تقويت مى‏كند.            جان،ف. كندى
2 – در پى رفتن آية‏الله روح‏ الله كمالوند از سوى مراجع، بويژه امام خمينى(ره)، نزد شاه و اعتراض آن بزرگ‏مرد به شاه مبنى بر اينكه رفراندم در قانون اساسى پيش‏بينى نشده و شما دولت مصدق را به همين جرم تحت تعقيب قرارداديد، اكنون چگونه خود بدان دست مى‏زنيد؟! شاه، جهت فرار از اشكال، چنين پاسخ‏داد: ما رفراندم نمى‏كنيم بلكه مى‏خواهيم «تصويب ملى‏» انجام دهيم. از آن روز به‏بعد روزنامه‏ها به جاى «رفراندم‏» كلمه «تصويب ملى‏» به كار بردند. نهضت روحانيون ايران، ج‏3، ص‏200-203.
3 – نهضت امام خمينى، ج‏1، ص‏315.
4 – نهضت امام‏خمينى، ج‏1، ص‏316.
5 – درباره نامگذارى فيضيه گفته‏اند: اين مدرسه جزء مدارس نه‏گانه قرن ششم بوده كه قبلا «ستى فاطمه‏» نام‏داشته و بعد تا قرن يازدهم مدرسه آستانه ناميده مى‏شد و از آنجا كه مدرسه جز بيوتات فيض آثار فاطمه معصوم – سلام‏الله عليها – بوده، فيضيه نام گرفته ‏است.تاريخ مذهبى قم، على‏اصغر فقيهى، ص‏168بعضى گفته‏اند: اخترى تابناك همچون ملامحسن فيض كاشانى – ره – چون در آن تحصيل‏كرد و درخشيد فيضيه نام‏گرفت.تاريخ قم (مختارالبلاد)، محمدحسين قمى معروف به ناصرالشريعه، ص‏120.بعضى هم گفته‏اند: چون خود مرحوم ملامحسن فيض كاشانى اقدام به بناى مجدد آن نهاد فيضيه، نام‏گرفت كه در پاورقى بعدى آمده ‏است.
6- در نيمه قرن ششم در كنار روضه مقدسه كريمه اهل‏بيت فاطمه معصومه – سلام‏الله عليها – در شمال مقبره مباركه، مدرسه‏اى به نام «ستى فاطمه‏» در پشت ايوان صحن عتيق توسط علاقه‏مندان اهل‏بيت(ع) بناشد و در عهد صفوى سال 934ه ق مرمت‏شد. در سال 1045، در عهد دولت صفى‏شاه، سيل قسمتى از شهر را ويران‏كرد و به هنگام تغيبر مسير رودخانه از جنوب آستانه مقدسه به جانب غربى (مجراى كنونى) مدرسه «ستى فاطمه‏» منهدم ‏شد. مرحوم علامه حكيم صمدانى ملامحسن فيض كاشانى(ره) در سال‏1053ه ق به كمك شاه‏عباس دوم مدرسه‏اى در مجاورت روضه مقدسه، به جاى مدرسه «ستى فاطمه‏»، بنانهاد و همين سبب شد كه آن مدرسه را «فيضيه‏» بنامند. آن مدرسه در يك طبقه ساخته‏شد و دوازده حجره داشت.اانقشه «آرام اولئاريوس‏»، كه در سال 1018ه ق ترسيم ‏شده، وضعيت قبلى رودخانه (از جنوب به سمت‏شرق بصورت مارپيچ امتداد داشته‏است) بوده، در آن روز مجراى احتياطى ديگرى براى رودخانه از برابر بيمارستان فاطمى بطور مستقيم به طرف كوچه ارك و سپس به طرف بازار امتداد داشته‏ است. (گنجينه آثار قم، عباس فيض، ج‏1، 670-680. )
7 – لشكر گارد جاويدان با مسئوليت‏سرهنگ «مولوى‏» و «نجم‏الدين بدره‏اى‏» با لباسهاى مبدل صبح روز 2/1/1342 وارد قم شدند بعدازظهر همان روز عده‏اى داخل مدرسه شدند و بدون هيچ‏گونه علائمى كار خود را انجام‏دادند… و عده‏اى هم در سطح شهر ميان حرم و ميدان آستانه و… به دنبال ماموريت‏خويش رفتند. قيام 15خرداد به روايت اسناد، دهنوى، ص‏16.
8 – مجلس از سوى مرحوم آيت‏الله العظمى گلپايگانى – رض – برگزار شده‏بود.
9 – آية‏الله مرعشى نجفى – ره – در مورد عمق فاجعه فرمود: تنها 95نفر از مجروحين و مصدومين زيرنظر ما مداوا شدند.
10 – نهضت روحانيون ايران، ج‏3، ص‏273.
11 – انعام:79.
12 – شعراء:227.
13 – تلگراف تسليت مراجع بزرگ و آيات عظام: سيدمحسن حكيم، سيدمحمدهادى ميلانى، سيدمحمود شاهرودى و سيد ابوالقاسم خوئى واسناد انقلاب اسلامى، ج‏1، ص‏83-120.
14 – پيام امام‏خمينى – ره – به آيات عظام تهران 1342ه ش; نهضت روحانيون ايران، ج‏3، ص‏298-299.
15 – صحيفه نور، ج‏1، ص‏27; نهضت امام خمينى، ج‏1، ص‏358.